ما همه ایرانیم، ما همه انسانیم!

  • انتشار: ۲۰ سنبله ۱۴۰۰
  • سرویس: دیدگاهگوناگون
  • شناسه مطلب: 120425

بیش از سه صد و چند نویسنده، هنرمند و شاعر ایرانی طی نامه‌ای از مقاومت پنجشیر اعلام حمایت کرده‌اند. دیروز کوچه‌ای در تهران نیز “پنجشیر” نام‌گذاری شد. کاربران ایرانی شبکه‌های اجتماعی هم دوامدار درد و داعیه مقاومت را فریاد می‌کنند.
از دیروز بدین‌سو در این اندیشه بودم که این همه همدلی، همدردی و همگرایی ایرانیان با جبهه مقاومت را چه بنامم. نام بهتر از “عشق” نیافتم. عشق به مردمی که دارای فرهنگ، زبان، تاریخ، هویت و داعیه مشترک‌اند. خاستگاه این عشق، نیز همان است که افلاطون از زبان آریستوفانس در رساله “مهمانی” نقل می‌کند.

خاستگاه اسطوره‌ای عشق

در رساله “مهمانی” افلاطون آمده است: “در آغاز یکایک انسان‌ها جانوران مدور بودند که دوچهره، دوپشت، چهار دست و پا داشتند. قوت و بنیه‌ای که داشتند آن‌ها را بسیار هیبت‌انگیز می‌نمود، و غرورشان بی‌حد و حصر بود. آنان با خدایان درآویختند. زئوس برای آن‌که ایشان را ضعیف سازد و به گستاخی شان پایان دهد، آنان را دونیم کرد و تهدید نمود که اگر دست از غرور نکشند باز هم آنان را دونیم خواهد کرد تا این‌که بر یک پا بایستند”. آریستوفانس بدین عقیده است که عشق اشتیاقی است که هرپاره به یافتن یار نخستینش و بازگشت به حالت کامل اولیه دارد. عشاق کامل از منظر آریستوفانس کسانی هستند که در آغاز به‌هم پیوسته بودند. اگر آن‌ها یکدیگر را پیدا کنند، هرگز خواستار جدایی نخواهند شد و می‌کوشند کاملاً با هم یکی شوند، می‌کوشند باری دیگر همان موجود یکتای شوند که در آغاز بودند.

خاستگاه واقعی عشق فارسی‌زبان‌های منطقه

آن‌چه را که افلاطون از زبان آریستوفانس در رساله “مهمانی” به عنوان خاستگاه اسطوره‌ای عشق یاد می‌کند، خاستگاه واقعی عشق ملت‌های فارسی‌زبان منطقه به همدیگر را نیز تشکیل می‌دهد. ملت‌های فارسی‌زبان منطقه روزگاری که هنوز مرزهای سیاسی میان شان جدایی نیفکنده بود، مردم واحدی بودند با افتخارات تاریخی، هویت و تمدن مشترک. اما هنگامی که با خدای استعمار درافتادند، استعمارگران پیکره حوزه تمدنی زبان‌فارسی را دونیم نه بل چندپاره ساختند و بلخ و غزنه را از شیراز، و سمرقند و بخار و دوشنبه را از هرات جدا کردند. اشتیاقی که امروزه در میان فارسی‌زبان‌های منطقه به تحکیم همدلی و همگرایی و پل‌سازی به جای مرزکشی میان شان وجود دارد، در حقیقت ریشه در همان اتحاد نخستین و حالت آغازین دارد. به قول مولانا جلال‌الدین محمد بلخی:
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
این اشتیاق را می‌توان بنا بر تعریف افلاطون، عشق نامید.
می‌دانم که موانع و سدها و گلایه‌های فراوانی فراروی تحکیم این همگرایی وجود دارد، اما نباید فراموش کنیم که سازگاری کامل و همدلی تام اغلباً محصول عشق می‌باشد نه عامل آن. لطیفه‌ای می‌گوید: “اسپنسر جویای معشوقه‌ای بود که به گلف، شیمی معدنی، رابطه جنسی در فضای باز و موسیقی باخ علاقه داشته باشد. خلاصه این‌که او به دنبال خودش بود، منتها از نوع زنانه‌اش”.
جنبه دردناک این لطیفه این است که تلاش برای یافتن سازگاری کامل در معشوق، اغلباً کناره‌جویی از جستجو و تلاش را در پی می‌داشته باشد. ما باید آموخته باشیم که همدلی تام وقتی آمدنی است که ما برای همگرایی تلاش کنیم.
من سپاس‌گزاری می‌کنم از همه ایرانیانی که امروزه در کنار پنجشیر ایستاده‌اند و می‌ایستند. همگرایی حوزه تمدنی ما یک افسانه نیست، بلکه تحقق‌یافتنی است اگر به این تلاش‌ها ادامه دهیم.

عبدالشهید ثاقب

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟