فرصت‌های سوخته!

  • انتشار: ۲۲ قوس ۱۴۰۰
  • سرویس: دیدگاهسیاست
  • شناسه مطلب: 125116
افغانستان

در تاریخ همه‌ی ملت‌ها و کشورها، نقاط روشن و فرصت‌های تکرار نشدنی وجود دارد. برای هر ملتی در دوره‌هایی از تاریخ زمینه‌ی رشد و بالندگی فراهم شده است، اما مواجهه‌ی مردم و جریان‌های سیاسی و اجتماعی در استفاده از فرصت‌ها یکسان نبوده است. مردم برخی از کشورها در اثر داشتن درک درست و مدیران لایق، از فرصت‌های ایجاد شده در جهت رشد و شکوفایی کشور خود، کمال استفاده را برده‌اند و خود را در مرزهایی از علم و تکنولوژی رسانده‌اند. حتی گاهی بعضی از کشورها، تهدیدات نابودکننده را به فرصت‌های طلایی برای خود تبدیل کرده‌اند.

به‌طور مثال، کشور جاپان در جنگ دوم جهانی به‌طور کامل ویران شد. دو شهر بزرگ هیروشیما و ناکازاکی در اثر بمباران اتمی کاملاً با خاک یکسان گردید و دولت جاپان در برابر مهاجمین آمریکایی بدون قید و شرط تسلیم شد. به عبارت دیگر، چاپان در جنگ دوم جهانی به اشغال آمریکا درآمد و پایگاه‌های نظامی آمریکا در جاپان مستقر شدند. اما مدیران کارکشته و با تجربه‌ی جاپانی، این تهدید را که می‌توانست کشورشان را برای همیشه به خاک آمریکا ضمیمه نماید و به یکی از ایالات آمریکا تبدیل کند، یک فرصت طلایی ساختند. چاپان با کمک همین آمریکای اشغالگر در کوتاه‌ترین زمان بازسازی و آباد شد. به رشد اقتصادی رسید و تا جایی پیش رفت که به مقام دومین قدرت اقتصاد برتر جهان رسید. صنعت چاپان در دنیا پیشتاز شد و به عزت و اقتدار مثال زدنی در دنیا دست پیدا کرد. چون نخبگان جاپان هم توان مدیریت کشور خود را داشتند و هم از ظرفیت مدیریت بیگانه را در کشور خود بر خوردار بودند.

کشورهایی نیز بوده‌اند که فرصت‌های طلایی را در اثر نداشتن مدیران نالایق، بی‌تدبیری، فساد پیشه و اهمال‌کار به شام سیاه برای مردم خود تبدیل کرده است. مثال‌های فراوانی از این دسته کشورها و ملت‌ها را می‌توان یافت و از آنها نام‌برد. یکی از این کشورها، افغانستان است. بیست سال پیش بخت و اقبال به افغانستان روی آورد. کشور در مرکز توجه جهانی قرار گرفت. جهان تصمیم گرفته بود، برای ختم غایله‌ی تروریسم و مواد مخدر، به افغانستان کمک کند تا از جنگ و ناامنی، فقر و بیکاری، ویرانی و کشتار رهایی یافته و در جرگه‌ی کشورهای متمدن درآید. صدها میلیارد دالر کمک نقدی را برای بازسازی زیرساخت‌های اقتصادی و توسعه‌ی کشور اختصاص دادند. نظام سیاسی مدرن ساختند. نهادهای تعلیمی، صحی، قضایی و مالی طراحی کردند. نظام مالی و سیستم بانکی عیار ساختند. ارتش مدن، پلیس مسلکی و نهاد کشفی و استخباراتی ایجاد کردند. جاده، پل، سد، مدرسه، شفاخانه، دانشگاه و غیره ساختند. خلاصه دنیای غرب و دشمنان اسلام، هر آن‌چه از دست‌شان بر می‌آمد‌، برای ما مسلمانان کردند.

اما مسلمانان غیور افغانستان نه تنها از این فرصت طلایی جهت رهایی از فقر و بی‌چارگی استفاده نکردند، بلکه گسل‌های اجتماعی خود را تشدید کردند. قوم‌گرایی و تعصبات نژادی را دامن زدند. به چور و چپاول مشغول شدند. گویا به یک ثروت مفت و باد‌آورده دست یافته‌ بودند که به زودی تمام می‌شود. با تمام حرص و ولع به چپاول ایت ثروت پرداختند. جزیره‌های قدرت ساختند. باندهای مافیایی جای مدیران سیاسی را گرفت. به‌جای فکر کردن و کار کردن، خوردن و خوابیدن را پیشه‌ی خود ساختند. شایسته‌سالاری جای خود را به تیکه‌داران قومی داد. به‌جای فرصت دادن به نسل جوان تحصیل‌کرده و مسلکی، شبکه‌های خانوادگی سر برآورد که در تلاش انحصار قدرت و میراثی کردن آن بودند. نهادهای ساخته شده را به مرکز فسادهای گوناگون تبدیل کردند. تروریسمی که قرار بود برای همیشه نابود گردد، روز به روز قوت و قدرت گرفت. جالب اینجا است که کارگزاران نظام مدرن و رسمی کشور، ناکارآمدتر از گروه بیابان‌گرد و پا برهنه بر آمدند. به اعتراف خودِ همین به اصطلاح کارگزان نظام، طالبان توانستند در تمام رده‌های نظامی و امنیتی نفوذ کنند و نظام را از درون متلاشی نمایند.

به باور نگارنده، مقصر اصلی فروپاشی و سقوط، نه آمریکا و ناتو است و نه طالبان. خارجی‌ها در نقش همکار و مستشار و پشتیبان بودند. طالبان هم کار خود را انجام می‌دادند. بلکه مقصر اصلی رهبران بی‌خرد و فاسد اقوام و احزاب هستند. آنها نتوانستند کشور را مدیریت کنند. نتوانستند اداره‌ی سالم و عاری از فساد بسازند. دلسوز و وطن‌دوست نبودند و دل در گروِ کشور و مردم‌اش نداشتند و تنها به منافع شخصی خود فکر می‌کردند. می‌خواستد از خود طبقه‌ی ممتاز بسازند که تا نسل‌ها برخوردار و رهبر بمانند. تمام همت و مقصدشان قدرت و ثروت بود، نه کشور و آینده‌ی آن! اینها دزد و تبهکار بودند، نه رهبر! خوردند و بردند و مردم خود را تنها گذاشتند. آنها هیچ ضرری نکردند. تمام دارایی خود را در کشورهای امن و مرفه انتقال دادند. آنجا خوب می‌خورند و خوب می‌خوابند. روزانه در جاهایی خوش آب و هوا چکر می‌روند. کشتی‌های تفریحی و طیاره‌های خصوصی سوار می‌شوند.

غذای لذیذ و خوشمزه می‌خورند و ور فصرها زندگی می‌کننو. با زن و فرزند و عیال‌شان خوش می‌گذرانند. می‌گویند و می‌خندند و کیف می‌کنند. به فردا نیز امیدوارند و فردا را روشن می‌بینند. چون معتقدند که بالاخره روزی مردم از وضعیت موجود به ستوه آمده قیام خواهند کرد. خون خواهند داد و کشور را از شر اشرار نجات داده، از ما دعوت خواهند کرد که بیایید چوکی و پول در انتظار شما است. چون شما رهبر ما هستید و ما پیروان شما!

اما آنان که خانه خراب شدند، مردم‌اند که برای آنها هیچ اهمیتی ندارد. قحطی، گرسنگی، شلاق، کیبل، آوارگی و قاچاق رفتن به کشورهای دور و نزدیک مال مردم است. رهبران پاسپورت و تابعیت ده‌ها کشور در اختیارشان است. تو گرسنه می‌خوابی یا فرزندان خود را از گرسنگی می‌فروشی، به رهبران اصلاً مربوط نیست. جان، ناموس و عزت مردم برای رهبران هیچ ارزشی ندارد. مهاجرین افغانستانی از ایران و پاکستان گرفته تا اروپا، آمریکا و استرالیا برای مردم گرسنه‌ی افغانستان پول جمع می‌کنند و می‌فرستند، اما کدام رهبر قومی را دیدید یا شنیدید که از میلیاردها دلاری دزدیده شده، ده هزاراش را برای مردم فرستاده باشند؟؟!

سید محمد حسینی

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟