فاجعه دوم اسد و ضرورت بازخوانی آن

  • انتشار: ۳ اسد ۱۴۰۱
  • سرویس: دیدگاهسیاست
  • شناسه مطلب: 131943

یکی از ضعف های بنیادی جریان های سیاسی و اجتماعی کشور این بود/است که رهبران و فعالین آن بعنوان پیشگامان تحول، دچار آفت عوام زدگی بوده اند.
عوام زدگی درجات مختلف دارد، سطحی نگری، شعار زدگی و فقدان تحلیل راهبردی و نبود روحیه و ظرفیت انتقاد از خود جزو آن درجات عوام زدگی است.
انتظار می رفت کسانی که مدعی رهبری جنبش روشنایی را داشتند/دارند، و یا در حلقه برنامه ریزی و تصمیم گیری نقش مستقیم داشته اند در سالگرد فاجعه دوم اسد یک تحلیل و ارزیابی جامع و نقادانه نسبت به آنچه اتفاق افتاد، زمینه ها، علل/دلایل داخلی و خارجی موثر بر قضیه، کاستی ها و اشتباهات و…. بیان می شد؛ تا بیان این تجارب چراغ را آینده می شد.
اما، تا هنوز چنین اتفاقی نیافتاده است. مجموع بیانیه ها و نوشته ها و گفته ها در سطح ابراز احساسات، تخلیه عواطف و عقده های فردی و جمعی، محکومیت های بی پشتوانه، قضاوت ناپیدای تاریخ کور، انگشت ها را به یک سمت اشاره دادن، خود نمایی و بزرگ نمایی خود و کوچک نمایی رقیب و حریف و…. باقی مانده است.
واقعیت تلخ این است که شکست جنبش روشنایی و پدیدآمدن فاجعه دوم اسد، تنها به برنامه و اقدام حکومت وقت و حلقه های خاص مربوط به حکومت وقت محدود نمی شود؛ در وقوع این فاجعه نقش استخبارات منطقه ای، حامیان خارجی حکومت وقت را، برای جلوگیری از تحقق یک اراده مردمی و شکستاندن روحیه خودباوری را نباید نادیده انگاشت و کم اهمیت شمرد.
افزون برآن ناتوانی رهبری این جنبش در تحلیل اوضاع و حفظ و نگهداشت ظرفیت عظیم مردمی، خط کشی های محلی و قومی و کیش شخصیت تراشی و نفوذ عوامل بیرونی در کادر رهبری جنبش و….از فاکتورهای مهمی دانسته می شود که سبب گردید تا این فاجعه خلق شود و تاثیر منفی آن به بی باوری و زوال اعتماد به خود منجر گردد.
در اینجا فقط به سه مورد اشاره می شود:
احتمال حملات انتحاری و غیر انتحاری از سوی جریان های مختلف، از جمله حکومت وقت بعنوان احتمال قریب به یقین گوشزد شده بود، اما بعضی از لیدرها اعتنا به چنین هشدارهای را نشانه جُبن و ترس قلمداد کرده و اظهار فرمودند که مبارزه کشتن و کشته شدن دارند؛ سوگمندانه بعد از قتل عام جنبش، همان لیدران پُفکی پس از اجرای نمایش های تصنعی عزاداری و اشک تمساح ریختن، از اعتبار سیاسی و مادی جنبش استفاده بردند و امروز در کشورهای خارجی “عیش” و”کیف” می فرمایند !
مورد دیگر همان لیدرانی که مماشات و گفتگو با حکومت غنی را خیانت اعلام می کردند و خواهان سقوط او بودند، بعد از وقوع این فاجعه ملازم و ثناگوی حکومت گردیدند و ظاهرا در حساسترین موقف های حکومتی گماشته شدند؛ و بی شرمانه امروز نیز داعیه عدالت خواهی دارند.
مورد آخر این که، باربار به لیدرانی که خود را “چه گوا را”، “کاسترو”، “هوشی مین”، “گاندی”، “پاتریس لومومبا”و…. می پنداشتند مشوره داده می شد که این ظرفیت عظیم مردمی جنبش را به یکباره و بی محابا و قبل از وقت نباید در سرک ها آفتابی کرد، حریف و دشمن را نباید کوچک شمرد، این مشت نباید به یکباره باز شود؛ از این ظرفیت و شکوه آن باید برای چانه زنی های استراتژیک استفاده شود؛ اما عطش “رهبرخلاق خلق” شدن گوش ها را از شنیدن حقایق و دیده ها را از دیدن واقعیت ها کر و کور ساخته بود؛ و دردمندانه آنچه نباید اتفاق می افتاد، افتاد!
بنابراین اینک پیش از همه ما به یک تفکر و نگرش واقع بینانه و منتقدانه نیازداریم تا با تحلیل و ارزیابی صادقانه و روشن مسیراینده خود را ترسیم کنیم.

عبدالشکور اخلاقی

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟