بگذاریم هرکسی از ما ایده‌های خود را به منصه ظهور برساند

  • انتشار: ۴ عقرب ۱۴۰۱
  • سرویس: دیدگاهسیاست
  • شناسه مطلب: 133892
افغانستان

جمعیت انقلابی زنان افغانستان یک نشریه‌ای داشت که در کویته پاکستان منتشر می‌شد. موضع این جمعیت و نشریه آنها مخالف همه احزاب جهادی بود. زمانی که مرحوم استاد ربانی قدرت را رها نمی‌کرد، دوره خود را تمدید و پایتخت را سیار اعلام می‌کرد این نشریه یک کاریکاتور چاپ کرده بود. در این کاریکاتور یک ستونی نصب شده بود و بر فراز ستون یک صندلی قرار داشت و از این صندلی طنابی آویزان بود. ربانی با هدف رسیدن به چوکی از این طناب تا نصف بالا رفته بود و حکمتیار سر پایین طناب را گرفته و به شدت تکان می‌داد تا ربانی بیافتد.
این طنز تلخ یا شیرین بیانگر جنگ قدرت و کارشکنی در افغانستان است. اما بیش از همه گویای حال مردم هزاره است.
این روزها هزاره‌ها حتی نخبگان این مردم به جای این که در پی انجام کاری باشند مشغول سد راه، کارشکنی و پیشگیری از انجام کار توسط دیگرانند. اخیرا استاد سرور دانش تشکیل حزب سیاسی بنام «عدالت و آزادی» را اعلام کرده است. عده‌ای از دوستان که به فرهیختگی نیز شناخته می‌شوند بر او تاخته و به دلیل کارنامه سیاسی غیر قابل قبول او تمام کاسه و کوزه را بر سر او می‌کنند تا او را ناکام و دلسرد کنند. همین کار را با تیوری «مبارزه عاری از خشونت» دکتر احمدی کردند تا که او را دلسرد کردند و او اعلام کرد که پرونده این تیوری را بسته است.
در شرایط اکنون همین دو نفر از چهره‌های ویترینی ما هستند که دنیا آنها را به علمیت، اعتدال و مدنی‌اندیشی می‌شناسند چنان‌که تمام مردم ما را به مدنیت می‌شناسند. برای مثال، در فرودگاه ملبورن استرالیا مرا با توجه به پاسپورتم از مسیر ویژه بازرسی امنیتی راهنمایی کردند. افسر تا به قیافه‌ام نگاه کرد از من پرسید «هزاره هستی» گفتم بلی. سپس پرسید «شیعه هستی» باز گفتم بلی. بدون بازرسی یا کدام سوال اضافی به من خوشامد گفت و با دستش به گیت خروجی اشاره کرد.
سوال من از دوستان این است که چه شده است ما را که دست روی دهان همدیگر می‌گیریم و مشتی را که نمی‌توانیم به کله دشمن بزنیم حواله دهان خود می‌کنیم؟ چه مفسده‌ای در این وجود دارد که دکتر احمدی به عنوان شخصیت شناخته شده از مبارزه بدون خشونت سخن بگوید و دنیا ما را با همین وجهه مدنیت و بدور از خشونت بشناسد و استاد دانش به جای انزوا در کنج عافیت نیوزلند از راهی که به نظرش درست رسیده در رابطه به سرنوشت مردم خود فعال باشد؟
کار اینها مانع کار آنهایی که جگر و عرضه مبارزه خشن دارند، نیست.
سرکوفت زدن و داوری افراد با ملاک کارنامه گذشته آنها در کشوری مانند افغانستان منصفانه نیست. افغانستان کشوری ناکامی‌ها است. دین در این کشور مین می‌شود و دموکراسی به اتوکراسی و فاشیزم تبدیل می‌شود. ناکامی‌های افراد، اجزاب و اقوام افغانستان متناسب با زمینه‌ها و فرصت‌‌هایی است که از دست داده‌اند. در این میان بیشترین ناکامی را باید به پشتونها نسبت داد که با داشتن سه صد سال فرصت و مشق حکومت‌داری، ملت‌سازی و توسعه، اکنون در جایی ایستاده‌اند که مردم‌شان گرسنه و بی‌سواد، سخنگو و تیوریسین‌شان امثال اسماعیل یون و حکومت‌شان امارت اسلامی طالبان است. سپس تاجیک‌ها که روزی بر حوزه‌های مرکز، شمال و جنوب غرب کشور سلطه کامل داشتند…
به نظر می‌رسد وضعیت و خودزنی اکنون ما ناشی از دو نگاه غلط است. یکی این که به دلیل ناکامی‌های مستمر و خوگرفتن با فجایع این فکر بر ما غالب شده است که «هیچ کسی نباید کاری انجام دهد و باید انتظار پیشه کرد». دوم این که فکر می‌کنیم «خیر فقط هنگامی خیر است که بدست مبارک من و با محوریت من انجام شود ور نه، نه تنها خیر نیست که شر مطلق است». این، انحطاط فکری و اخلاقی ما را نشان می‌دهد.
ما نه تنها انفعال افرادی چون دکتر احمدی، استاد دانش و جنرال مراد را ناروا می‌دانیم بلکه از اینها باید مطالبه و انتظار داشته باشیم که به عنوان چهره‌های اصلح در دو حوزه مبارزه نرم و سخت به وظیفه و رسالت تاریخی خود عمل کنند.

بگذاریم هرکسی از ما ایده‌های خود را به منصه ظهور برساند. مانع کار یا بالا رفتن دیگران نشویم. (در مثال مناقشه نیست) اگر یک نفر رییس جمهور نشود یک کندک دیگر وزیر، معاون… هم نمی‌شوند. ستون اصلی خیمه که بالا رفت ستون‌های اطراف را هم با خود بالا می‌برد.

رسول حمیدی

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟