رسم زن سوزان
- انتشار: ۱۰ عقرب ۱۳۹۶
- سرویس: اجتماعیدیدگاه
- شناسه مطلب: 32749
شاید اغراق نباشد که بگوییم هیچ قدرت و نیروی در تاریخ به اندازه خود بشر به بشر ظلم نکرده است. از بدو خلقت تاکنون، هر چه ستم و مظالم عظیمی که ثبت تاریخ است، از ناحیه انسان بر انسان روا داشته شده است.
از مرگهای داوطلبانه در آتش و خودکُشیهای سازماندهی شده گرفته تا مرگهای انتحاری، همه و همه را بشر به خود و یا به همنوع خود ارزانی داشته است. در این یادداشت به یک رسم وحشتناک به اسم «ساتی» در هند قدیم میپردازیم که در آن زنان داوطلبانه خود را در آتش میافکندند. داستان از اینجا شروع میشد که وقتی شوهر یک زن فوت میکرد، او اندکی پس از مراسم ختم یا در هنگام سوزاندن جسد شوهر، خودش را نیز در آتش میافکند و به زندگیاش پایان میداد.
در هند باستان، این رسم اهمیت فرهنگی و دینی بسیاری داشت و نشانه وفاداری زن به شوهر تقلی میشد. هرچند بیشتر ساتیها به صورت داوطلبانه انجام میگرفت اما فشارهای خانوادگی و اجتماعی، زن را به شرکت در این مراسم وامیداشت. رسم ساتی هم در بین زنان عادی و هم در بین زنان اشرافی رایج بود و یک فریضه اجتماعی – مذهبی، محسوب میشد.
برای آگاهی از جزئیات این مراسم به کتاب سهجلدی «نگاهی به تاریخ جهان» و کتاب دوجلدی «کشف هند» از آثار «جواهر لعل نهرو» و همچنین به کتاب دوجلدی سفرنامه ابنبطوطه مراجعه کردم. از بین این سه عنوان، سفرنامه ابنبطوطه را ارجح دانستم زیرا صاحب این سفرنامه، خود در سال 734 هجری وارد هند شد و سالهای زیادی به سیر و سیاحت در این سرزمین پرداخت.
او در سفرنامهاش، سه صفحه را به مشاهدات خود از رسم ساتی اختصاص داده است که چگونه زن شخص متوفا، داوطلبانه وارد آتش میشد تا رسم خودسوزی و در عین حال این اقدام جاهلی را به جا آورد. در اینجا داستانی را از قول ابنبطوطه نقل میکنم که خود شاهد ماجرا بوده است. البته داستان طولانی است که خلاصه آن بدین شرح است:
“در یکی از شهرهای هندوستان بودم که مجری نام داشت. روزی بین هندویان و حاکم مسلمان شهر، درگیری رخ داد که هفت تن از هندوها کشته شدند. سه تن از کشتگان زن داشتند و زنان آنان متفقاً قرار گذاشتند که خود را بسوزانند. روز چهارم بامدادان، آن سه زن خود را زینت کرده و معطر ساخته سوار اسبی شدند. برهمنان گرداگرد آنان را گرفته و خویشاوندان شان نیز حاضر بودند. پیشاپیش آنان، طبلها، بوقها و شیپور زده میشد. هر کس از هندویان به یکی از آنان میرسید، سفارش میکرد که سلام مرا به پدرم، یا برادرم یا مادرم و رفیقم برسان و زن میگفت که چشم و میخندید. من نیز با رفقای خود سوار شده و راه افتادم تا چگونگی این مراسم را از نزدیک ببینم. سپس به محلی رسیدیم که به دوزخ شباهت داشت و آتش افروخته بودند و آتش هر لحظه با ریختن روغن کنجد در آن، شعلهورتر میشد. زنان، هر چه لباس داشتند از تن درآورده با زیورآلاتی که همراه بود، صدقه دادند. سپس برای هر کدام از آنها، جامهای نبریده از جنس پنبه زبر و ساده آوردند. یکی از آنان با خنده دستها را به علامت سلام و احترام به آتش، بالا برد و خود را در آتش افکند. خروش طبلها و شیپورها بلند شد و فریاد و غوغایی برخاست و ولوله در پیچید. من از مشاهده این صحنه، نزدیک بود از اسب بر زمین افتم که رفقا ملتفت شدند و فوراً آبی آورده بر سر و روی من ریختند و ازآنجا مراجعت کردیم.” سفرنامه ابنبطوطه جلد دوم، از صفحه 36 به بعد، انتشارات آگاه 1370
این نمونهای از اجرای یک رسم دهشتناک در هند بود که در قدیم رونق داشت. البته مراسم ساتی در سالهای حکومت بریتانیا بر هند، کمرنگ شد تا جایی که حاکمان وقت، طی قانونی در سال 1829، آن را ممنوع کردند. این قانون در سال 1987 تقویت و تجدید شد اما گاهی نمونههای نادری از آن هنوز هم در بخشهایی از هند دیده میشود.
این رسم ناروا چنان در هندوستان قدیم، شایع بود که وارد شعر و ادبیات زبان فارسی نیز شده است؛ همانطور که «امیر خسرو دهلوی» در یکی از غزلیات خود سروده است:
جان فدای دوست کن، کم زان زن هندو نه ای
کز وفای شوی در آتش بسوزد خویش را
«امیر حسن سجزی دهلوی» از شاعران قرن هفتم هجری نیز مثنوی «عشقنامه» خود را بر اساس داستان عاشقانه یک دختر هندو و پسر مسلمان سروده که سرانجام عاشق و معشوق چگونه طعمه آتش شدند.
بعدها این داستان عاشقانه، برای داستانسرایان سایر منظومههای عاشقانه، تبدیل به الهام شد. اگر متوجه شده باشید حتی در فرهنگ فولکلوری پشتونها نیز رگههای از این ادبیات به چشم میخورد. نمیدانم این آهنگ مردمی و عامیانه را شنیدهاید یا خیر ولی ماجرای آن به همان منظومههای عاشقانه برمیگردد:
یار می هندو زه مسلمان یم
د یار لپاره درمسال جارو کومه …
ترجمه:
یارم هندو، من مسلمانم
برای یار، درمسال/ معبد هندوها را جارو میکنم
مرادی
نظرات(۰ دیدگاه)