چالشها و پیشنیازهای صلح پایدار در افغانستان (قسمت سوم)
- انتشار: ۳ میزان ۱۳۹۹
- سرویس: دیدگاهسیاست
- شناسه مطلب: 95058
یادداشت: این مقاله (که بخش سوم آن را فعلا مرور میکنیم)، چون سال گذشته در مجله اندیشه معاصر به نشر رسیده بود، برخی گزارههای آن ناظر به شرایط سال گذشته است.
- چالشها و پیشنیازهای صلح پایدار
چالشهای صلح پایدار در افغانستان در چهار سطح مورد اشاره قرار خواهد گرفت. از منظر این نوشتار، رفع اینچالشها، پیشنیازهای صلح پایدار در افغانستان به شمار میرود.
۱-۲٫ سطح اول: پراکندگی و تنازع در سطح حامیان نظام مستقر
اولین پیش نیاز صلح پایدار، همگرایی، هارمونی و اجماع میان حامیان نظام مستقر و اولین چالش صلح پایدار نیز فرهنگ فاسد سیاسی و منطق بیمار رقابت سیاسی در افغانستان است. عوامل جامعهشناختی سیاسی، ویژگیهای فرهنگ سیاسی افغانی و منطق رقابت سیاسی در این جامعه، چنانکه همواره افغانها را زمینگیر ساخته است، اکنون نیز عامل اصلی درماندگی این جامعه باید شمرده شود. پراکندگی و لجاجت میان بازیگران طیف غیرطالب (حکومت، رهبران سیاسی داخل یا خارج حکومت و جریانها و احزاب سیاسی) هیچ دورنمای روشن و امیدوارکنندهای را که ناظر به یک صلح پایدار و تأمینکنندۀ آرمانهای دیرینۀ افغانها باشد، نشان نمیدهد. روند جاری معطوف به صلح، از یکسو اسیر رقابت سیاسی بین تکتهای انتخاباتی شده است و از سوی دیگر، جاهطلبان سیاسی و فرصتطلبان در هردو سوی منازعه (جریانها و اشخاص غیر طالبانی و جبهۀ طالبان)، به دنبال افزایش منافع و تحکیم جایگاه خویشاند. نهتنها در جبهۀ غیرطالب (حکومت، مردم و فعالین سیاسی خارج از بدنۀ حکومت) رویکرد واحدی حاکم نیست؛ بلکه حتی در درون حکومت و اپوزیسیون، پراکندگی ناامیدکنندهای مشهود است. تا کنون نه در میان اعضای حکومت وحدت ملی وحدت نظر، صدای واحد و رویکرد واحدی شکل گرفته است و نه در میان بازیگران سیاسی خارج از بدنۀ حکومت وحدت نظر و رویکرد واحدی به وجود آمده است.
به دنبال بیانیۀ طالبان مبنی بر نامشروع خواندن جرگۀ مشورتی صلح، عبدالله عبدالله، رئیس اجرایی کشور، از درون حکومت به مخالفت با این جرگه برخاست. وی به جهت انتصاب امرخیل به عنوان رئیس جرگۀ مشورتی صلح، این جرگه را تحریم نمود. چند تکت انتخاباتی نیز لویهجرگۀ مشورتی صلح را سفارشی خواندند و تحریم کردند. حامد کرزی نیز به گوشۀ انزوا خزید و پس از اجلاس اول مسکو، به محکومیت آمریکا و مواضع حکومت وحدت ملی پرداخت و به امید حمایت روس از خود و جبهۀ پیرو خود، در برابر جبهۀ آمریکایی نشست.
در این میان، تنها جبهۀ متحد، جبهۀ طالبان و پاکستان است. با تداوم روند جاری، مطمئناً طالبان و پاکستان برندۀ این میدان و ایالات متحده، حکومت، مردم و رهبران سیاسی غیرطالب افغانستان بازنده خواهند بود. پس از مأموریت اخیر زلمی خلیلزاد، چنانکه بسیاری از کشورهای منطقه و قدرتهای بینالمللی با محوریت منافع خود به سفرۀ صلح دست دراز نمودهاند، برخی بازیگران سیاسی داخلی و تعدادی از هوادارانشان نیز با محور قرار دادن منافع زودگذر سیاسی شخصی و جناحی خود، به جای تحکیم موضع دولت و مردم و پاسبانی از حقوق اساسی شهروندان، به سخنگویان گروه طالبان تبدیل شدند. این دسته افراد به این مغالطه روی آوردند که تأکید دولت بر مالکیت صلح توسط خود افغانها و نقش محوری دولت را در این زمینه، تعبیر به مخالفت با صلح نمودند. این در حالی است که حکومت با داشتن آجندای مشخص، یک طرح روشن تدریجی را با مراحل مشخص، با محوریت حکومت و مردم افغانستان برای تحقق صلح ارائه کرده است. بسیاری افرادی که مخالفت با موضع حکومت را در پیش گرفتهاند، خود هیچ طرح مشخصی برای تحقق صلح ندارند و گرفتار تناقضات پرشمار هستند. بدون تردید، صلح مطلوب است؛ اما در صورتی که برایند آن آرامش و عزت مردم افغانستان و حفاظت از ارزشهای نوینی باشد که این مردم در طول سالیان گذشته به آن دست یافتهاند.
تعدادی از بازیگران سیاسی افغان، بدون در نظر گرفتن ضرورت تحکیم پایههای نظام سیاسی و حفاظت از دستاوردهای گذشته، صلح را به یک تجارت سیاسی و عنصری برای تبلیغ انتخاباتی تبدیل کردند و سر از پا نشناخته، نشستهای بینتیجهای را با طالبان برگزار کردند. نشستهایی مشابه نشست اول و دوم مسکو، هیچ دستاوردی در زمینۀ صلح به جز تقویت موضع طالبان، روحیهدادن و مشروعیتبخشی به آنان و تضعیف موضع حکومت و خیانت و سهلانگاری در قبال حقوق اساسی شهروندان نداشت و نخواهد داشت.
در دو نشستی که میان سیاستمردان خارج از حکومت و طالبان در مسکو برگزار شد، گروه طالبان با فرصتطلبی همیشگی از این نشستها بهره گرفته و با امید ایجاد رخنه و تفرقه در موضع مردم افغانستان، با آمادگی کامل در این نشستها شرکت کردند. آنان آشکارا تریبون تبلیغاتی یافتند و بر مواضع خود با صراحت تأکید کردند. این در حالیاست که گروه موسوم به نمایندگان احزاب، در ابتدا صدای واحدی نداشتند، نهتنها موضع مشخص و صدای واحدی در میان ایشان نبود؛ بلکه حتی در میان افراد مربوط به یک تکت انتخاباتی نیز صدای واحدی وجود نداشت. اما در پایان همگی در واقع تسلیم آجندای گروه طالبان شدند و بر اموری تأکید کردند که طالبان بر آنها پافشاری داشتند. سران قبیلهای و قومی و رهبران احزاب مخالف حکومت و رقبای سیاسی تیم حاکم، در اجلاس اول مسکو تریبون خوبی را برای طالبان آماده کردند تا طالبان به مانور سیاسی بپردازند و از این فرصت برای تبلیغ امارت اسلامی و رسمیتبخشیدن خود در انظار بینالمللی استفاده کنند. به رغم چنین خدمتی از سوی این جمع برای طالبان، اما طالبان بلافاصله پس از این اجلاس، اعضای حکومت را حتی به شمول رقبای سیاسی تیم حاکم و از جمله کسانی که در اجلاس اول مسکو شرکت کرده بودند، مهدورالدم اعلام نموده و بر ضرورت اعدام آنان پس از استقرار امارت اسلامی تأکید کردند. اما همین جمع، مجدداً در اجلاس دوم مسکو اقتدا به امامت طالبانی را تکرار نمودند و پس از اجلاس، متوجه شدند که جز سرازیر کردن آب در آسیاب طالبان، نتوانستهاند گامی به پیش بنهند.
محمد شفق خواتی
نظرات(۰ دیدگاه)