نامه امام علی به مالک اشتر حاوی چه نکاتی است؟ + متن و ترجمه عهدنامه مالک

  • انتشار: ۲۷ دلو ۱۳۹۸
  • سرویس: اطلس پلاس
  • شناسه مطلب: 77906

نامه امام علی به مالک اشتر یکی از ارزنده ترین و ناب ترین یادگارهایی است که از حضرات معصومین علیهم السلام به دست ما رسیده است. بلکه فراتر از آن می توان گفت عهدنامه مالک بهترین و شاخص ترین اثری است که در طول تاریخ بشریت، منشور و دستورالعمل کامل مدیریتی را به انسان ها عرضه کرده است. در این مقاله جزئیات جالبی درباره نامه امام علی به مالک اشتر خواهید خواند؛ همچنین متن و ترجمه این اثر گرانبها را نیز در ادامه برایتان آورده ایم.

نامه امام علی به مالک اشتر

محتوای کلی نامه امام علی به مالک اشتر

نامه امام علی به مالک اشتر را می توانید در کتاب شریف نهج البلاغه نامه ۵۳ پیدا کنید و از خواندن آن لدت ببرید. این نامه زمانی به دست مبارک امیرالمومنین علی علیه السلام نوشته شد که ایشان در سال ۳۸ قمری مالک اشتر را به فرمانداری مصر منصوب کرده بودند.

محتوای کلی نامه امام علی به مالک اشتر درباره وظایف متولیان اداره امور جامعه در قبال مردم است. در این نامه تاکید شده که فرقی نمی کند شهروند آن جامعه مسلمان باشد یا غیر مسلمان و مسئولان دولت موظف هستند به همه مردم فارغ از دین و مذهب و رنگ و نژادشان رسیدگی نمایند.

عهدنامه مالک اشتر همچنین دستورالعمل هایی ناب و بسیار کاربردی و زیبا برای شکوفایی جامعه و آباد شدن کشور دارد. برخی معتقدند نامه امام علی به مالک اشتر مفصل ترین دستورالعمل حکومتی از سوی امام علی علیه السلام می باشد.

به صورت کلی می توان محتوای نامه امام علی به مالک اشتر را به سه بخش تقسیم کرد که هر بخش آن نیز دارای چندین زیر مجموعه و توصیه های ناب و درخشان است. بخش اول عهدنامه مالک شامل توصیه هاى اخلاقى برای زمامداران جامعه است، بخش دوم، سفارش ها و دستورالعمل های اجتماعى امیرالمومنین علیه السلام به مسئولان دولت اسلامى و قسمت سوم عهدنامه مالک نیز توصیه هاى سیاسى امیرالمومنین علیه السلام به زمامداران دولت اسلامی است.

تمام این بخش ها از نامه امام علی به مالک اشتر حاوی نکاتی بسیار ناب و لطیف می باشد و یک دستورالعمل کامل و جامع برای مسئولان است. این عهدنامه به خوبی نقشه راه کشور داری را برای مسئولان ترسیم می کند و به آنها می فهماند که یک مدیر سیاسی چگونه باید کار خود را جلو برده و نسبت به مردم چه رفتاری داشته باشد.

همانطور که گفته شد امیرالمومنین علیه السلام مالک اشتر را به حکومت مصر منصوب کردند و این دستورالعمل را برای وی نوشتند اما مالک قبل از رسیدن به مصر توسط جاسوسان معاویه به شهادت رسید. اما نکته جالب اینجاست که بعد از شهادت مالک، نامه امام علی به مالک اشتر به دست معاویه افتاد و وقتی آن را خواند از محتوای آن متعجب شد و دستور داد تا از این نامه نگهداری کنند.

ترجمه نامه امام به زبان های مختلف

این دستورالعمل گرانبها نه تنها برای شیعیان و مسلمانان، بلکه برای تمام انسان ها و بشریت از هر ملیت و آیینی که باشند جذاب و قابل استفاده است. به همین جهت تاکنون شرح ها و ترجمه های فراوانی از نامه امام علی به مالک اشتر انجام شده است و این اثر گرانبها به زبان های مختلف از جمله فارسی و انگلیسی ترجمه شده است.

کتاب «آدابُ الُمُلوک»، اثر میرزا محمدرفیع حسنی حسینی طباطبائی تبریزی یکی از ترجمه های فارسی نامه امام علی به مالک اشتر می باشد. همچنین کتاب «حکمت اصول سیاسی اسلام» نوشته علامه محمد تقی جعفری (رحمت الله علیه) نیز یکی از آثار بسیار خوب در زمینه شرح این نامه شریف می باشد.

قطعا مشتاقان پیگیری نامه امام علی به مالک اشتر با اندکی جستجو می توانند ده ها اثر مفید و گرانبها در زمینه شرح و توضیح این عهدنامه ناب پیدا و مطالعه کنند.

متن و ترجمه نامه امام علی به مالک اشتر

وَ مِنْ عَهْد لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ کَتَبَهُ لِلاَْشْتَرِ النَّخَعِىِّ رَحِمَهُ اللّهُ لَمّا وَلاّهُ عَلى مِصْرَ وَ اَعْمالِها حینَ اضْطَرَبَ اَمْرُ اَمیرِها مُحَمَّدِ بْنِ اَبى بَکْر وَ هُوَ اَطْوَلُ عَهْد کَتَبَهُ وَ اَجْمَعُهُ لِلْمَحاسِنِ

عهدنامه مکتوب آن حضرت است براى مالک اشتر نَخَعى ـ رحمه اللّه ـ زمانى که او را به امارت مصر و مناطق تابعه آن انتخاب نمود و این برنامه به وقتى بود که کار حاکم مصر محمد بن ابوبکر در آشفتگى قرار داشت این عهدنامه طولانى ترین عهدنامه و از جهت دربرداشتن خوبیها جامع ترین آنهاست.

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

هذا ما اَمَرَ بِهِ عَبْدُاللّهِ عَلِىٌّ اَمیرُ الْمُؤْمِنینَ، مالِکَ بْنَ الْحارِثِ الاَْشْتَرَ فى عَهْدِهِ اِلَیْهِ حینَ وَلاّهُ مِصْرَ، جِبایَهَ خَراجِها، وَ جِهادَ عَدُوِّها، وَ اسْتِصْلاحَ اَهْلِها، وَ عِمارَهَ بِلادِها

این فرمانى است که بنده خدا امیرالمؤمنین در پیمانش به مالک بن حارث اشتر زمانى که او را به فرمانروایى مصر برگزید دستور داد، تا مالیاتهاى آن را جمع کند، و با دشمنش جهاد نماید، و به اصلاح اهلش برخیزد، و شهرهایش را آباد سازد.

اَمَرَهُ بِتَقْوَى اللّهِ، وَ ایثارِ طاعَتِهِ، وَ اتِّباعِ ما اَمَرَ بِهِ فى کِتابِهِ: مِنْ فرائِضِهِ وَ سُنَنِهِ الَّتى لایَسْعَدُ اَحَدٌ اِلاّ بِاتِّباعِها، وَ لایَشْقى اِلاّ مَعَ جُحُودِها وَ اِضاعَتِها; وَ اَنْ یَنْصُرَ اللّهَ سُبْحانَهُ بِقَلْبِهِ وَ یَدِهِ وَ لِسانِهِ، فَاِنَّهُ جَلَّ اسْمُهُ قَدْ تَکَفَّلَ بِنَصْرِ مَنْ نَصَرَهُ، وَ اِعْزازِ مَنْ اَعَــزَّهُ .

او را فرمان مى دهد به تقواى الهى، و مقدم داشتن طاعت خدا، و پیروى آنچه را که خداوند در کتابش از واجبات و سنّت هاى خود امر فرموده، که کسى جز به پیروى آنها خوشبخت نمى شود، و جز به انکار و ضایع نمودن آنها بدبخت نمى گردد; و دیگر آنکه خداوند سبحان را به قلب و دست و زبانش یارى کند، زیرا خداوند یارىِ یارى کننده خود، و عزّت آن کس را که او را عزیز بدارد ضامن شده.

وَ اَمَرَهُ اَنْ یَکْسِرَ نَفْسَهُ عِنْدَ الشَّهَواتِ، وَ یَزَعَها عِنْدَ الْجَمَحاتِ، فَاِنَّ النَّفْسَ اَمّارَهٌ بِالسُّوءِ اِلاّ ما رَحِمَ اللّهُ. ثُمَّ اعْلَمْ یا مالِکُ، اَنّى قَدْ وَجَّهْتُکَ اِلى بِلاد قَدْ جَرَتْ عَلَیْها دُوَلٌ قَبْلَکَ مِنْ عَدْل وَ جَوْر، وَ اَنَّ النّاسَ یَنْظُرُونَ مِنْ اُمُورِکَ فى مِثْلِ ما کُنْتَ تَنْظُرُ فیهِ مِنْ اُمُورِ الْوُلاهِ قَبْلَکَ، وَ یَقُولُونَ فیکَ ما کُنْتَ تَقُولُ فیهِمْ; وَ اِنَّما یُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالحِینَ بِما یُجْرِى اللّهُ لَهُمْ عَلى
اَلْسُنِ عِبادِهِ. فَلْیَکُنْ اَحَبُّ الذَّخائِرِ اِلَیْکَ ذَخیرَهَ الْعَمَلِ الصّالِحِ.

او را دستور مى دهد که نفس را به وقت خواسته هاى نابجا درهم شکند، و آن را به هنگام سرکشى ها بازدارد، که نفس امرکننده به بدى است مگر خداوند رحم نماید. اى مالک، آگاه باش که تو را به شهرهایى روانه کردم که پیش از تو فرمانروایانى در آن به عدالت و ستم حکومت کردند، و مردم به وضع تو به همان صورت مى نگرند که تو به حاکمان پیش از خود مى نگریسته اى، و همان را در حق تو مى گویند که تو درباره حاکمان گذشته مصر مى گفته اى; شایستگان را به ذکر خیرى که خداوند بر زبان بندگانش جارى مى کند مى توان شناخت. پس باید محبوبترین اندوخته ها در نزد تو عمل صالح باشد.

فَامْلِکْ هَواکَ، وَ شُحَّ بِنَفْسِکَ عَمّا لایَحِلُّ لَکَ، فَاِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفْسِ الاِْنْصافُ مِنْها فیما اَحَبَّتْ اَوْ کَرِهَتْ. وَ اَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَهَ لِلرَّعِیَّهِ وَ الْمَحَبَّهَ لَهُمْ، وَ اللُّطْفَ بِهِمْ، وَ لاتَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضارِیاً تَغْتَنِمُ اَکْلَهُمْ، فَاِنَّهُمْ صِنْفانِ: اِمَّا اَخٌ لَکَ فِى الدِّینِ، وَ اِمّا نَظیرٌ لَکَ فِى الْخَلْقِ، یَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ، وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ، وَ یُؤْتى عَلى اَیْدیْهِمْ فِى الْعَمْدِ وَ الْخَطَأِ، فَاَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِکَ وَ صَفْحِکَ مِثْلَ الَّذى تُحِبُّ اَنْ یُعْطِیَکَ اللّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ، فَاِنَّکَ فَوْقَهُمْ، وَ والِى الاَْمْرِ عَلَیْکَ فَوْقَکَ، وَ اللّهُ فَوْقَ مَنْ وَلاّکَ، وَ قَدِ اسْتَکْفاکَ اَمْرَهُمْ، وَ ابْتَلاکَ بِهِمْ.

بنابراین بر هواهایت مسلط باش، نسبت به خود از آنچه بر تو حلال نیست بخل بورز، زیرا بخل به خود انصاف دادن از خود است در رابطه با آنچه محبوب یا منفور انسان است. مهربانى و محبت و لطف به رعیت را شعار قلب خود قرار ده، بر رعیت همچون حیوان درنده مباش که خوردن آنان را غنیمت دانى ، که رعیت بر دو گروهند: یا برادر دینى توانَد، یا انسانهایى مانند تو، که خطاهایى از آنان سر مى زند، علل گناهى بر آنان عارض مى شود، و گناهانى از آنان به عمد یا اشتباه بروز مى کند، پس همان گونه که علاقه دارى خداوند بخشش و چشم پوشى را به تو عنایت نماید رعیت را مورد عفو و چشم پوشى قرار بده، چرا که تو از نظر قدرت برتر از آنانى، و آن که بر تو ولایت دارد بالاتر از تو مى باشد، و خداوند برتر از آن کسى که تو را والى مصر نموده، خداوند کفایت امور رعیّت را از تو خواسته، و به خاطر آنان تو را در عرصه آزمایش قرار داده.

وَ لاتَنْصِبَنَّ نَفْسَکَ لِحَرْبِ اللّهِ، فَاِنَّهُ لا یَدَىْ لَکَ بِنِقْمَتِهِ، وَ لا غِنى بِکَ عَنْ عَفْوِهِ وَ رَحْمَتِهِ. وَ لاتَنْدَمَنَّ عَلى عَفْو، وَ لاتَبْجَحَنَّ بِعُقُوبَه، وَ لا تُسْرِعَنَّ اِلى بادِرَه وَجَدْتَ مِنْها مَنْدُوحَهً، وَ لا تَقُولَنَّ اِنّى مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَاُطاعُ، فَاِنَّ ذلِکَ اِدْغالٌ فِى الْقَلْبِ، وَ مَنْهَکَهٌ لِلدّینِ، وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِیَرِ. وَ اِذا اَحْدَثَ لَکَ ما اَنْتَ فیهِ مِنْ سُلْطانِکَ اُبَّهَهً اَوْ مَخیلَهً،

خود را در موقف جنگِ با خدا قرار مده، که تو را تحمّل کیفر او نیست، و از عفو و رحمتش بى نیاز نمى باشى. از گذشتى که ازمردم کرده اى پشیمان مشو، و برکیفرى که داده اى شاد مباش، و به خشمى که راه بیرون رفتن ازآن وجود دارد شتاب مکن، و فریاد مزن که من برشما گمارده ام، فرمان مى دهم باید اطاعت شوم; که این وضع موجب فساد دل، و کاهش و ضعف دین، و باعث نزدیک شدن زوال قدرت است. هرگاه حکومت براى تو خودبزرگ بینى و کبر بهوجود آورد،

فَانْظُرْ اِلى عِظَمِ مُلْکِ اللّهِ فَوْقَکَ، وَ قُدْرَتِهِ مِنْکَ عَلى ما لاتَقْدِرُ عَلَیْهِ مِنْ نَفْسِکَ، فَاِنَّ ذلِکَ یُطامِنُ اِلَیْکَ مِنْ طِماحِکَ، وَ یَکُفُّ عَنْکَ مِنْ غَرْبِکَ، وَ یَفىءُ اِلَیْکَ بِما عَزَبَ عَنْکَ مِنْ عَقْلِکَ. اِیّاکَ وَ مُساماهَ اللّهِ فى عَظَمَتِهِ وَ التَّشَبُّهَ بِهِ فى جَبَرُوتِهِ، فَاِنَّ اللّهَ یُذِلُّ کُلَّ جَبّار، وَ یُهینُ کُـلَّ مُخْتال.

به بزرگى سلطنت خداوند که فوق توست و قدرتى که بر تو دارد و تو را بر خودت آن قدرت و توانایى نیست نظر کن، که این نظر کبر و غرورت را مى نشاند، و تندى و شدت را از تو بازمى دارد، و عقلِ از دست رفته را به تو بازمى گرداند. از برابر داشتن خود با عظمت حق، و از تشبّه خود با جبروت خداوند برحذر باش، که حضرت او هر گردنکشى را خوار، و هر متکبرى را بى ارزش و پست مى کند.

اَنْصِفِ اللّهَ وَ اَنْصِفِ النّاسَ مِنْ نَفْسِکَ، وَ مِنْ خاصَّهِ اَهْلِکَ، وَ مَنْ لَکَ فیهِ هَوًى مِنْ رَعِیَّتِکَ، فَاِنَّکَ اِلاّ تَفْعَلْ تَظْلِمْ، وَ مَنْ ظَلَمَ عِبادَ اللّهِ کانَ اللّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبادِهِ، وَ مَنْ خاصَمَهُ اللّهُ اَدْحَضَ حُجَّتَهُ، وَ کانَ لِلّهِ حَرْباً حَتّى یَنْزِعَ وَ یَتُوبَ. وَ لَیْسَ شَىْءٌ اَدْعى اِلى تَغْییرِ نِعْمَهِ اللّهِ، وَ تَعْجیلِ نِقْمَتِهِ مِنْ اِقامَه عَلى ظُلْم، فَاِنَّ اللّهَ یَسْمَعُ دَعْوَهَ الْمُضْطَهَدینَ، وَ هُوَ لِلظّالِمینَ بِالْمِرْصـادِ.

خدا و مردم را از جانب خود و خواص از خاندانت و کسانى از رعیتت که به او علاقه دارى انصاف ده، که اگر انصاف ندهى ستم کرده اى، و هر که به بندگان خدا ستم کند خداوند به جاى بندگان ستمدیده خصم او مى باشد، و هرکه خداوند خصم او باشد عذرش را باطل کند، و شخص ستمکار محارب با خداست تا وقتى که از ستم دست بردارد و توبه کند. چیزى در تغییر نعمت خدا، و سرعت دادن به عقوبت او قوى تر از ستمکارى نیست، که خداوند شنواى دعاى ستمدیدگان، و در کمین سـتمکاران است.

متن و ترجمه نامه امام علی به مالک اشتر

وَلْیَکُنْ اَحَبُّ الاُْمُورِ اِلَیْکَ اَوْسَطَها فِى الْحَقِّ، وَ اَعَمَّها فِى الْعَدْلِ، وَ اَجْمَعَها لِرِضَى الرَّعِیَّهِ، فَاِنَّ سُخْطَ الْعامَّهِ یُجْحِفُ بِرِضَى الْخاصَّهِ، وَ اِنَّ سُخْطَ الْخاصَّهِ یُغْتَفَرُ مَعَ رِضَى الْعامَّهِ. وَ لَیْسَ اَحَدٌ مِنَ الرَّعِیَّهِ اَثْقَلَ عَلَى الْوالى مَؤُونَهً فِى الرَّخاءِ، وَ اَقَلَّ مَعُونَهً لَهُ فِى الْبَلاءِ، وَ اَکْرَهَ لِلاِْنْصافِ، وَ اَسْاَلَ بِالاِْلْحافِ، وَ اَقَلَّ شُکْراً عِنْدَ الاِْعْطاءِ، وَ اَبْطَاَ عُذْراً عِنْدَ الْمَنْعِ، وَ اَضْعَفَ صَبْراً عِنْدَ مُلِمّاتِ الدَّهْرِ مِنْ اَهْلِ الخاصَّهِ. وَ اِنَّما عِمادُ الدّینِ، وَ جِماعُ الْمُسْلِمینَ، وَ الْعُدَّهُ لِلاَْعْداءِ الْعامَّهُ مِنَ الاُْمَّهِ، فَلْیَکُنْ صَغْوُکَ لَهُمْ، وَ مَیْلُکَ مَعَهُمْ.

باید محبوبترین امور نزد تو میانه ترینش در حق، و همگانى ترینش در عدالت، و جامع ترینش در خشنودى رعیت باشد، چرا که خشم عمومْ خشنودى خواص را بى نتیجه مى کند، و خشم خواص در برابر خشنودى عموم بى اثر است. و به وقت آسانى و رفاه احدى از رعیّت بر والى پرخرج تر، و زمان مشکلات کم یارى تر، و هنگام انصاف ناخشنودتر، و در خواهش و خواسته با اصرارتر، و زمان بخشش کم سپاس تر، و وقت منعِ از عطا دیرعذرپذیرتر، و در حوادث روزگار بى صبرتر از خواص نیست. همانا ستون دین، و جمعیّت مسلمانان، و مهیاشدگان براى جنگ با دشمن توده مردمند، پس باید توجه و میل تو به آنـان باشد.

وَلْیَکُنْ اَبْعَدُ رَعِیَّتِکَ مِنْکَ، وَ اَشْنَؤُهُمْ عِنْدَکَ اَطْلَبَهُمْ لِمَعائِبِ النّاسِ، فَاِنَّ فِى النّاسِ عُیُوباً الْوالى اَحَقُّ مَنْ سَتَرَها، فَلاتَکْشِفَنَّ عَمّا غابَ عَنْکَ مِنْها، فَاِنَّما عَلَیْکَ تَطْهیرُ ما ظَهَرَ لَکَ، وَ اللّهُ یَحْکُمُ عَلى ما غابَ عَنْکَ. فَاسْتُرِ الْعَوْرَهَ مَا اسْتَطَعْتَ، یَسْتُرِ اللّهُ مِنْکَ ما تُحِبُّ سَتْرَهُ مِنْ رَعِیَّتِکَ. اَطْلِقْ عَنِ النّاسِ عُقْدَهَ کُلِّ حِقْد، وَ اقْطَعْ عَنْکَ سَبَبَ کُلِّ وِتْر، وَ تَغابَ عَنْ کُلِّ ما لایَصِحُّ لَکَ، وَ لاتَعْجَلَنَّ اِلى تَصْدیقِ ساع، فَاِنَّ السّاعِىَ غاشٌّ وَ اِنْ تَشَبَّهَ بِالنّاصِحینَ.

باید دورترین رعایا نسبت به تو و مبغوض‌ترین آنها در نزد تو کسانی باشند که بیشتر در جستجوی عیوب مردمند، زیرا در (غالب) مردم عیوبی وجود دارد (که از نظرها پنهان است و) والی از همه سزاوارتر است که آنها را بپوشاند، بنابراین لازم است عیوبی را که بر تو پنهان است آشکار نسازی. وظیفه تو تنها این است که آنچه را بر تو ظاهر گشته اصلاح کنی و آنچه از تو مخفی مانده خدا درباره آن داوری می‌کند. تا آنجا که در توان داری عیب پوشی کن تا خدا عیوب تو را که دوست داری از رعیتت پنهان باشد، بپوشاند. عقده آنها را که کینه دارند (با برخورد خوب و محبّت آمیز) بگشا و اسباب عداوت و دشمنی را درباره خود قطع نما. از آنچه برای تو روشن نیست تغافل کن و در تصدیق سخن چینان شتاب مکن، زیرا سخن چین خیانت پیشه است، هرچند در لباس ناصحان ظاهر شود.

وَ لاتُدْخِلَنَّ فى مَشُورَتِکَ بَخیلاً یَعْدِلُ بِکَ عَنِ الْفَضْلِ، وَ یَعِدُکَ الْفَقْرَ; وَ لا جَباناً یُضْعِفُکَ عَنِ الاُْمُورِ; وَ لا حَریصاً یُزَیِّنُ لَکَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ، فَاِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرائِزُ شَـتّى یَجْمَعُها سُـوءُ الظَّـنِّ بِاللّـهِ.

در امور خود بخیل را وارد مشورت مکن که تو را از بخشش مانع گردد، و از تهیدستى مى ترساند; و همچنین با بزدل و ترسو که تو را در اجراى برنامه هایت سست مى نماید; و نه با طمعکار که حرص براندوختن و ستمگرى را در نظرت مى آراید، همانا بخل و ترس و حرص سرشت هایى جداى از هم اند که جمع کننده آنها در انسان سوءظن به خداوند است.

اِنَّ شَرَّ وُزَرائِکَ مَنْ کانَ لِلاَْشْرارِ قَبْلَکَ وَزیراً، وَ مَنْ شَرِکَهُمْ فِى الاْثامِ، فَلایَکُونَنَّ لَکَ بِطانَهً، فَاِنَّهُمْ اَعْوانُ الاْثَمَهِ، وَ اِخْوانُ الظَّلَمَهِ، وَ اَنْتَ واجِدٌ مِنْهُمْ خَیْرَ الْخَلَفِ مِمَّنْ لَهُ مِثْلُ آرائِهِمْ وَ نَفاذِهِمْ، وَ لَیْسَ عَلَیْهِ مِثْلُ آصارِهِمْ وَ اَوْزارِهِمْ، مِمَّنْ لَمْ یُعاوِنْ ظالِماً عَلى ظُلْمِهِ، وَ لا آثِماً عَلى اِثْمِهِ. اُولئِکَ اَخَفُّ عَلَیْکَ مَؤُونَهً، وَ اَحْسَنُ لَکَ مَعُونَهً، وَ اَحْنى عَلَیْکَ عَطْفاً، وَ اَقَلُّ لِغَیْرِکَ اِلْفاً.

بدترین وزراى تو وزیرى است که پیش از تو وزیر اشرار بوده، و در گناهانشان شرکت داشته، چنین کسى نباید از محرمان تو باشد، که اینان یاران اهل گناه، و برادران اهل ستم اند، البته درحالى که قدرت دارى جانشینى بهتر ازآنان بیابى که درکشوردارى مانند آنان داراى رأى و کاردانى است، و بار سنگین گناهان آنان هم بر او نیست، از کسانى که اهل ستم را در ستمکارى و گناهکاران را در گناهشان یارى نکرده است. هزینه اینان بر تو سبکتر، و همکاریشان بهتر، و نسبت به تو در طریق عطوفت مایل تر، و الفتشان با بیگانه کمتر است.

فَاتَّخِدْ اُولئِکَ خاصَّهً لِخَلَواتِکَ وَ حَفَلاتِکَ. ثُمَّ لْیَکُنْ آثَرُهُمْ عِنْدَکَ اَقْوَلَهُمْ بِمُرِّ الْحَقِّ لَکَ، وَ اَقَلَّهُمْ مُساعَدَهً فیما یَکُونَ مِنْکَ مِمّا کَرِهَ اللّهُ لاَِوْلِیائِهِ، واقِعاً ذلِکَ مِنْ هَواکَ حَیْثُ وَقَعَ. وَ الْصَقْ بِاَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ، ثُمَّ رُضْهُمْ عَلى اَنْ لایُطْرُوکَ، وَ لایُبَجِّحُوکَ بِباطِل لَمْ تَفْعَلْهُ، فَاِنَّ کَثْرَهَ الاِْطْراءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ، وَتُدْنى مِنَ الْعِزَّهِ.

اینان را از خاصان خود در خلوتها و مجالس خویش قرار ده. و نیز باید از وزرایت برگزیده ترینشان نزد تو وزیرى باشد که سخن تلخ حق را به تو بیشتر بگوید، و نسبت به آنچه که خداوند براى اولیائش خوش ندارد کمتر تو را یارى دهد، گرچه این برنامه بر علیه میل تو به هر جا که خواهد برسد. به اهل پاکدامنى و صدق بپیوند، و آنان را آنچنان تعلیم ده که تو را زیاد تعریف نکنند، و بیهوده به کارى که انجام نداده اى تو را شاد ننمایند، که تمجیدِ فراوان ایجاد کبر و نخوت کند، و به گردنکشى نزدیک نماید.

متن و ترجمه نامه امام علی به مالک اشتر

وَ لایَکُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسىءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَه سَواء، فَاِنَّ
نیکوکار و بدکار در برابرت یکسان نباشند، که این کار

فى ذلِکَ تَزْهیداً لاَِهْلِ الاِْحْسانِ فِى الاِْحْسانِ، وَ تَدْریباً لاَِهْلِ
نیکوکار را در انجام کار نیک بى رغبت، و بدکار را

لاِْساءَهِ عَلَى الاِْساءَهِ، وَ اَلْزِمْ کُلاًّ مِنْهُمْ ما اَلْزَمَ نَفْسَهُ. وَ اعْلَمْ اَنَّهُ
در بدى ترغیب مى کند، هر کدام را نسبت به کارشان پاداش بخش. آگاه باش

لَیْسَ شَىْءٌ بِاَدْعى اِلى حُسْنِ ظَنِّ راع بِرَعِیَّتِهِ مِنْ اِحْسانِهِ اِلَیْهِمْ،
که چیزى براى جلب خوشبینى حاکم بر رعیت بهتر از نیکى به آنان،

وَ تَخْفیفِهِ الْمَؤُوناتِ عَلَیْهِمْ، وَ تَرْکِ اسْتِکْراهِهِ اِیّاهُمْ عَلى ما لَیْسَ
و سبک کردن هزینه بر دوش ایشان، و اجبار نکردنشان به حقّى که حاکم بر آنان

لَهُ قِبَلَهُمْ. فَلْیَکُنْ مِنْکَ فى ذلِکَ اَمْرٌ یَجْتَمِعُ لَکَ بِهِ حُسْنُ الظَّنِّ
ندارد نیست. به صورتى باید رفتار کنى که خوش گمانى بر رعیتت را در کمک همه جانبه به حاکم

بِرَعِیَّتِکَ، فَاِنَّ حُسْنُ الظَّنِّ یَقْطَعُ عَنْکَ نَصَباً طَویلاً، وَ اِنَّ اَحَقَّ مَنْ
فراهم آرى، که این خوش گمانى رنجى طولانى را از تو برمى دارد، و به خوش گمانى تو

حَسُنَ ظَنُّکَ بِهِ لَمَنْ حَسُنَ بَلاؤُکَ عِنْدَهُ، وَ اِنَّ اَحَقَّ مَنْ ساءَ ظَنُّکَ بِهِ
کسى شایسته تر است که از تو احسان دیده، و به بدگمانیت کسى سزاوارتر است که

لَمَنْ ساءَ بَلاؤُکَ عِنْدَهُ.
از جانب تو به او ناراحتى رسیده.

وَ لاتَنْقُضْ سُنَّهً صالِحَهً عَمِلَ بِها صُدُورُ هذِهِ الاُْمَّهِ، وَ اجْتَمَعَتْ
روشى را که بزرگان امت بر اساس آن رفتار کرده اند، و به سبب آن در میان مردم

بِهَا الاُلْفَهُ، وَ صَلَحَتْ عَلَیْهَا الرَّعِیَّهُ، و لاتُحْدِثَنَّ سُنَّهً تَضُرُّ بِشَىْء
الفت برقرار شده، و اصلاح جامعه بر پایه آن بوده از بین مبر، و روشى را که به روشهاى گذشته

مِنْ ماضى تِلْکَ السُّنَنِ، فَیَکُونَ الاَْجْرُ لِمَنْ سَنَّها، وَ الْوِزْرُ عَلَیْکَ
ضرر مى زند بهوجود نیاور، که پاداش و اجربراى کسى است که روشهاى درست را برپاکرده، وگناه از

بِـما نَقَضْـتَ مِنْـها .
بین بردن آن روشها بر گردن توست.

وَ اَکْثِرْ مَدارَسَهَ الْعُلَماءِ، وَ منافَثَهَ الْحُکَماءِ، فى تَثْبیتِ ما صَلَحَ
در استوار ساختن آنچه صلاح کار شهرهایت بر آن است، و برپا داشتن آنچه مردم

عَلَیْهِ اَمْرُ بِلادِکَ، وَ اِقامَهِ مَا اسْتَقامَ بِهِ النّاسُ قَبْلَکَ.
پیش از این به آن مستقیم شده اند با دانشمندان و اندیشمندان زیاد گفتگو کن.

وَ اعْلَمْ اَنَّ الرَّعِیَّهَ طَبَقاتٌ لایَصْلُحُ بَعْضُها اِلاّ بِبَعْض،
آگاه باش که مردم مملکت گروههاى مختلفند که هر گروه جز به گروه دیگر اصلاح نمى شود،

وَ لا غِنى بِبَعْضِها عَنْ بَعْض. فَمِنْها جُنُودُ اللّهِ، وَ مِنْها کُتّابُ الْعامَّهِ
و با داشتن گروهى از گروه دیگر بى نیازى نیست. اینان عبارتند از ارتش حق، و نویسندگان عمومى

وَ الْخاصَّهِ، وَ مِنْها قُضاهُ الْعَدْلِ، وَ مِنْها عُمّالُ الاِْنْصافِ وَ الرِّفْقِ،
و خصوصى، و قاضیان عدل، و مأموران انصاف و مدارا،

متن و ترجمه نامه امام علی به مالک اشتر

وَ مِنْها اَهْلُ الْجِزْیَهِ وَ الْخَراجِ مِنْ اَهْلِ الذِّمَّهِ وَ مُسْلِمَهِ النّاسِ،
و اهل جزیه و مالیات از غیر مسلمان و مسلمان،

وَ مِنْها التُّجّارُ وَ اَهْلُ الصِّناعاتِ، وَ مِنْهَا الطَّبَقَهُ السُّفْلى مِنْ
و تاجران و صنعتگران، و طبقه پایین از

ذَوِى الْحاجَهِ وَ الْمَسْکَنَهِ. وَ کُلٌّ قَدْ سَمَّى اللّهُ لَهُ سَهْمَهُ، وَ وَضَعَ
نیازمندان و افتادگان. خداوند سهم هر یک از این طبقات را مقرر فرموده، و در کتابش

عَلى حَدِّهِ وَ فَریضَتِهِ فى کِتابِهِ اَوْ سُنَّهِ نَبِیِّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
یا سنّت پیامبرش صلّى اللّه علیه وآله عهدى محفوظ را بر حدّ و اندازه

عَهْداً مِنْهُ عِنْدَنا مَحْفُوظاً.
واجب آن نزد ما قرار داده است.

فَالْجُنُودُ بِاِذْنِ اللّهِ حُصُونُ الرَّعِیَّهِ، وَ زَیْنُ الْوُلاهِ، وَ عِزُّ الدّینِ،
ارتش به اذن خداوند دژ مردم، و زینت حاکمان، و ارجمندى دین،

وَ سُبُلُ الاَْمْنِ، وَ لَیْسَ تَقُومُ الرَّعِیَّهُ اِلاّ بِهِمْ. ثُمَّ لا قِوامَ لِلْجُنُودِ
و راههاى امنیّت اند، که مردم بدون آنان برپاى نمانند. سپس نظام ارتش

اِلاّ بِما یُخْرِجُ اللّهُ لَهُمْ مِنَ الْخَراجِ الَّذى یَقْوَوْنَ بِهِ عَلى جِهادِ
جز با مالیاتى که خداوند براى آنان قرار داده استوار نگردد، مالیاتى که به وسیله آن در جنگ با دشمن

عَدُوِّهِمْ، وَ یَعْتَمِدُونَ عَلَیْهِ فیما یُصْلِحُهُمْ، وَ یَکُونُ مِنْ وَراءِ
توانا مى شوند، و براى اصلاح زندگى خود به آن تکیه مى نمایند، و مایه رفع نیازمندیهاى

حاجَتِهِمْ. ثُمَّ لاقِوامَ لِهذَیْنِ الصِّنْفَیْنِ اِلاّ بِالصِّنْفِ الثّالِثِ مِنَ
آنان است. سپس کار ارتش و مالیات دهندگان استوار نگردد جز با گروه سوم که عبارتند از

الْقُضاهِ وَ الْعُمّالِ وَالْکُتّابِ لِما یُحْکِمُونَ مِنَ الْمَعاقِدِ، وَ یَجْمَعُونَ
قضات و کارگزاران حکومت و منشیان حسابگر که قراردادها را محکم مى کنند، و آنچه را به سود رعیّت

مِنَ الْمَنافِعِ، وَ یُؤْتَمَنُونَ عَلَیْهِ مِنْ خَواصِّ الاُْمُورِ وَ عَوامِّها.
است جمع مى نمایند، و در امور خصوصى و عمومى بر آنان اعتماد مى شود.

وَ لا قِوامَ لَهُمْ جَمیعاً اِلاّ بِالتُّجّارِ وَ ذَوِى الصِّناعاتِ فیما یَجْتَمِعُونَ
و کار اینان نیز به سامان نشود جز با تاجران و صنعتگران که آنچه براى مردم سودمند

عَلَیْهِ مِنْ مَرافِقِهِمْ، وَ یُقیمُونَهُ مِنْ اَسْواقِهِمْ، وَ یَکْفُونَهُمْ مِنَ التَّرَفُّقِ
است فراهم مى آورند، و بازارها را به آن برپا مى دارند، و به کارهایى که به نفع مردم است

بِاَیْدیهِمْ مِمّا لایَبْلُغُهُ رِفْقُ غَیْرِهِمْ. ثُمَّ الطَّبَقَهُ السُّفْلى مِنْ اَهْلِ
دست مى زنند، کارهایى که از غیر ایشان ساخته نیست. سپس جمع نیازمند و

الْحاجَهِ وَ الْمَسْکَنَهِ الَّذینَ یَحِقُّ رِفْدُهُمْ وَ مَعُونَتُهُمْ. وَ فِى اللّهِ لِکُلٍّ
از کار افتاده است که احسان و یارى ایشان لازم است. و براى هر کدام از این گروهها نزد خداوند

سَعَهٌ، وَ لِکُلٍّ عَلَى الْوالى حَقٌّ بِقَدْرِ ما یُصْلِحُهُ،
گشایشى است، و براى هر یک از این طبقات به مقدارى که امور آنان را اصلاح نماید برعهده والى حقّى است،

وَ لَیْسَ یَخْرُجُ الْوالى مِنْ حَقیقَهِ ما اَلْزَمَهُ اللّهُ مِنْ ذلِکَ اِلاّ بِالاِْهْتِمامِ
و والى از اداى آنچه خداوند برعهده او قرار داده برنیاید جز با کوشش

وَ الاِْسْتِعانَهِ بِاللّهِ، وَ تَوْطینِ نَفْسِهِ عَلى لُزُومِ الْحَقِّ، وَ الصَّبْرِ عَلَیْهِ
و یارى خواستن از خداوند، و مهیّا نمودن خود بر به کارگیرى حق و استقامت بر آن، چه اینکه

فیما خَفَّ عَلَیْهِ اَوْ ثَقُلَ. فَوَلِّ مِنْ جُنودِکَ اَنْصَحَهُمْ فى نَفْسِکَ لِلّهِ
بر او آسان باشد یا سخت. آن که پیش تو نسبت به خداوند و پیامبر و پیشوایت

وَ لِرَسُولِهِ وَ لاِِمامِکَ، وَ اَنْقاهُمْ جَیْباً، وَ اَفْضَلَهُمْ حِلْماً، مِمَّنْ یُبْطِئُ
خیرخواه تر و پاک دامن تر و بردبارتر است او را به فرماندهى ارتشت انتخاب کن، از آنان که دیر

عَنِ الْغَضَبِ، وَ یَسْتَریحُ اِلَى الْعُذْرِ، وَ یَرْاَفُ بِالضُّعَفاءِ، وَ یَنْبُو عَلَى
به خشم آیند، و پوزش پذیرترند، و به ناتوانان مهربان، و در برابر زورمندان

الاَْقْوِیاءِ، وَ مِمَّنْ لا یُثیرُهُ الْعُنْفُ، وَ لایَقْعُدُ بِهِ الضَّعْفُ.
گردنفرازند، واز آنان که خشونت او را برنینگیزد، و ناتوانى وى را بر جاى ننشاند.

متن و ترجمه نامه امام علی به مالک اشتر

ثُمَّ الْصَقْ بِذَوِى الاَْحْسابِ وَ اَهْلِ الْبُیُوتاتِ الصّالِحَهِ وَ السَّوابِقِ
با صاحبان مکارم و شرافت، و خانواده هاى شایسته و داراى سوابق نیکو پیوند

الْحَسَنَهِ. ثُمَّ اَهْلِ النَّجْدَهِ وَ الشَّجاعَهِ وَ السَّخاءِ وَ السَّماحَهِ، فَاِنَّهُمْ
برقرار کن، پس از آن با دلاورمردان و شجاعان و بخشندگان و جوانمردان رابطه برقرار ساز، زیرا اینان

جِماعٌ مِنَ الْکَرَمِ، وَ شُعَبٌ مِنَ الْعُرْفِ. ثُمَّ تَفَقَّدْ مِنْ اُمُورِهِمْ ما یَتَفَقَّدُ
جامع بزرگوارى، و شاخه هایى از خوبى و احسانند. سپس از آنان چنان دلجویى کن که پدر و مادر

الْوالِدانِ مِنْ وَلَدِهِما، وَ لایَتَفاقَمَنَّ فى نَفْسِکَ شَىْءٌ قَوَّیْتَهُمْ بِهِ،
از فرزندشان دلجویى مى نمایند، و نباید چیزى که آنان را به وسیله آن نیرومند مى سازى در دیده ات بزرگ آید،

وَ لاتَحْقِرَنَّ لُطْفاً تَعاهَدْتَهُمْ بِهِ وَ اِنْ قَلَّ، فَاِنَّهُ داعِیَهٌ لَهُمْ اِلى بَذْلِ
و لطفى که نسبت به ایشان متعهد شده اى کوچک شمارى گرچه کوچک باشد، زیرا لطف تو آنان را

النَّصیحَهِ لَکَ وَ حُسْنِ الظَّنِّ بِکَ. وَ لا تَدَعْ تَفَقُّدَ لَطیفِ اُمُورِهِمُ
نسبت به تو خیرخواه و خوش گمان مى نماید. از بررسى امور ناچیز آنان به امید بررسى کارهاى

اتِّکالاً عَلى جَسیمِهاً، فَاِنَّ لِلْیَسیرِ مِنْ لُطْفِکَ مَوْضِعاً یَنْتَفِعُونَ بِهِ،
بزرگشان چشم مپوش، که نیکى اندک تو جایى دارد که از آن بهره مند مى گردند،

وَ لِلْجَسیمِ مَوْقِعاً لایَسْتَغْنُونَ عَنْهُ.
و براى احسان بزرگ تو نیز موقفى است که از آن بى نیاز نیستند.

وَلْیَکُنْ آثَرُ رُؤُوسِ جُنْدِکَ عِنْدَکَ مَنْ وَاساهُمْ فى مَعُونَتِهِ،
و باید برگزیده ترین سران سپاهت نزد تو کسى باشد که در کمک به سپاهیان مواسات را رعایت نماید،

وَ اَفْضَلَ عَلَیْهِمْ مِنْ جِدَتِهِ بِما یَسَعُهُمْ وَ یَسَعُ مَنْ وَراءَهُمْ مِنْ خُلُوفِ
و از توانگرى خود به آنان احسان کند به اندازه اى که بتواند سپاهیان و خانواده هاى آنان را که از خود به جاى

اَهْلیهِمْ، حَتّى یَکُونَ هَمُّهُمْ هَمّاً واحِداً فى جِهادِ الْعَدُوِّ، فَاِنَّ
نهاده اند اداره نماید، تا اندیشه آنان در جنگ با دشمن یک اندیشه باشد، چرا که

عَطْفَکَ عَلَیْهِمْ یَعْطِفُ قُلُوبَهُمْ عَلَیْکَ. وَ اِنَّ اَفْضَلَ قُرَّهِ عَیْنِ الْوُلاهِ
عنایت تو نسبت به آنان دلهایشان را متوجه تو مى گرداند. برترین چیزى که موجب چشم روشنى

اسْتِقامَهُ الْعَدْلِ فِى الْبِلادِ، وَ ظُهُورُ مَوَدَّهِ الرَّعِیَّهِ. وَ اِنَّهُ لاتَظْهَرُ
زمامداران مى شود برقرارى عدالت در شهرها، و ظهور دوستى و محبت رعیت است. و دوستى رعیت

مَوَدَّتُهُمْ اِلاّ بِسَلامَهِ صُدُورِهِمْ، وَ لا تَصِحُّ نَصیحَتُهُمْ اِلاّ بِحیطَتِهِمْ
آشکار نشود مگر به سلامت دل آنان، و خیرخواهى ایشان درست و راست نگردد جز آنکه زمامداران

عَلى وُلاهِ اُمُورِهِمْ، وَ قِلَّهِ اسْتِثْقالِ دُوَلِهِمْ، وَ تَرْکِ اسْتِبْطاءِ انْقِطاعِ
خود را حمایت نمایند، و حکومت حاکمان را بر خود سنگین نشمارند، و توقع به پایان رسیدن زمان حکومتشان

مُدَّتِهِمْ. فَافْسَحْ فى آمالِهِمْ، وَ واصِلْ فى حُسْنِ الثَّناءِ عَلَیْهِمْ،
را نداشته باشند. پس آرزوهاى رعیّت را برآور، و نیکو ستودن آنان را پیوسته دار،

وَ تَعْدیدِ ما اَبْلى ذَوُوالْبَلاءِ مِنْهُمْ، فَاِنَّ کَثْرَهَ الذِّکْرِ لِحُسْنِ اَفْعالِهِمْ
و رنج و زحمت و کوشش و ابتلاى صاحبان فعالیت را در نظر داشته باش، چه اینکه بسیار یاد کردن کارهاى

تَهُزُّ الشُّجاعَ، وَ تُحَرِّضُ النّاکِلَ اِنْ شاءَ اللّهُ تَعالى. ثُمَّ اعْرِفْ لِکُلِّ
خوبْ دلیر را به هیجان آورده، و ترسو را به کوش وامى دارد ان شاء اللّه. سپس کوشش هریک

امْرِئ مِنْهُمْ ما اَبْلى، وَ لاتُضیفَنَّ بَلاءَ امْرِىء اِلى غَیْرِهِ، وَ لاتُقَصِّرَنَّ
از آنان را به دقّت بشناس، و زحمت کسى را به دیگرى نسبت مده، و در اجر و مزدش

بِهِ دُونَ غایَهِ بَلائِهِ، وَ لایَدْعُوَنَّکَ شَرَفُ امْرِئ اِلى اَنْ تُعْظِمَ مِنْ
به اندازه رنجى که برده کوتاهى مکن، و مقام کسى باعث نشود که کوشش

بَلائِهِ ما کانَ صَغیراً، و لا ضَعَهُ امْرِئ اِلى اَنْ تَسْتَصْغِرَ مِنْ بَلائِهِ
اندکش را بزرگ شمارى، و معمولى بودن شخص علت نگردد که کار بزرگش را

ما کانَ عَظیماً.
انـــدک دانـــى .

متن و ترجمه نامه امام علی به مالک اشتر

وَارْدُدْ اِلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ ما یُضْلِعُکَ مِنَ الْخُطُوبِ، وَ یَشْتَبِهُ
جایى که کارها بر تو مشکل شود و در امورى که برایت شبهه حاصل گردد حلّ آن را به

عَلَیْکَ مِنَ الاُْمُورِ، فقَدْ قالَ اللّهُ سُبْحانَهُ لِقَوْم اَحَبَّ اِرْشادَهُمْ:
خدا و پیامبرش ارجاع ده، که خداوند به مردمى که هدایتشان را علاقه داشته فرموده:

«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اَطیعُوا اللّهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِى الاَْمْرِ
«اى کسانى که ایمان آورده اید، خدا و پیامبر و اولى الامر

مِنْکُمْ، فَاِنْ تَنازَعْتُمْ فى شَىْء فَرُدُّوهُ اِلَى اللّهِ وَ الرَّسُولِ».
از خودتان را اطاعت کنید، و اگر در برنامه اى اختلاف کردید حکمش را به خدا و رسول بازگردانید».

فَالرَّدُّ اِلَى اللّهِ الاَْخْذُ بِمُحْکَمِ کِتابِهِ، وَ الرَّدُّ اِلَى الرَّسُولِ الاَْخْذُ
بازگردان به خدا قبول آیات محکم او، و ارجاع به رسول پذیرفتن سنّت اوست که جمع کننده

بِسُنَّتِهِ الْجامِعَهِ غَیْرِ الْمُفَرِّقَهِ.
همگان بر یک رأى است و پراکنده نیست.

مَّ اخْتَرْ لِلحُکْمِ بَیْنَ النّاسِ اَفْضَلَ رَعِیَّتِکَ فى نَفْسِکَ، مِمَّنْ
براى قضاوت بین مردم برترین شخص نزد خودت را انتخاب کن، کسى که امور قضاوت

لاتَضیقُ بِهِ الاُْمُورُ، وَ لا تُمْحِکُهُ الْخُصُومُ، وَ لا یَتَمادى فِى الزَّلَّهِ،
او را دچار تنگنا نکند، و برخورد مدعیانِ پرونده وى را گرفتار لجبازى ننماید، و در خطا پافشارى نورزد،

وَ لایَحْصَرُ مِنَ الْفَىْءِ اِلَى الْحَقِّ اِذا عَرَفَهُ، وَ لاتُشْرِفُ نَفْسُهُ عَلى
و هنگام شناخت حق از بازگشت به آن درنماند، و درونش به طمع

طَمَع، وَ لایَکْتَفى بِاَدْنى فَهْم دُونَ اَقْصاهُ، وَ اَوْقَفَهُمْ فِى الشُّبُهاتِ،
میل نکند، و در رسیدن به حقیقت مقصود به اندک فهم اکتفا ننماید، و درنگش در شبهات از همه بیشتر باشد،

وَ آخَذَهُمْ بِالْحُجَجِ، وَ اَقَلَّهُمْ تَبَرُّماً بِمُراجَعَهِ الْخَصْمِ، وَ اَصْبَرَهُمْ
و دلایل را بیش از همه به کار گیرد، و از رفت و آمد نزاع کنندگان کمتر ملول شود، و در کشف امور

عَلى تَکَشُّفِ الاُْمُورِ، وَ اَصْرَمَهُمْ عِنْدَ اتِّضاحِ الْحُکْمِ، مِمَّنْ
از همه شکیباتر، و در وقت روشن شدن حکم از همه قاطع تر باشد، کسى که ستایش مردم او را

لایَزْدَهیهِ اِطْراءٌ، وَ لایَسْتَمیلُهُ اِغْراءٌ، وَ اُولئِکَ قَلیلٌ.
دچار خودبینى نکند، وتمجیدوتعریف او را به تعریف کننده مایل ننماید،که آراستگان به این صفات درجامعه اندکند.

ثُمَّ اَکْثِرْ تَعاهُدَ قَضائِهِ، وَافْسَحْ لَهُ فِى الْبَذْلِ ما یُزیلُ
قضاوت قاضى را هرچه بیشتر بررسى کن، و در پرداخت مال به او گشاده دست باش آن مقدار که نیازش را

عِلَّتَهُ، وَ تَقِلُّ مَعَهُ حاجَتُهُ اِلَى النّاسِ، وَ اَعْطِهِ مِنَ الْمَنْزِلَهِ لَدَیْکَ
برطرف کند، و احتیاجش به مردم کم شود، و آنچنان مقامش را نزد خود بالا بر که از نزدیکانت

ما لایَطْمَعُ فیهِ غَیْرُهُ مِنْ خاصَّتِکَ، لِیَأْمَنَ بِذلِکَ اغْتِیالَ الرِّجالِ لَهُ
احدى در نفوذ به او طمع ننماید، تا از ضایع شدنش به توسط مردم نزد تو در امان

عِنْدَکَ. فَانْظُرْ فى ذلِکَ نَظَراً بَلیغاً، فَاِنَّ هذَا الدّینَ قَدْ کانَ اَسیراً فى
بماند. در زمینه انتخاب قاضى از هر جهت دقت کن دقّتى بلیغ و رسا، که این دین اسیر دست

اَیْدِى الاَْشْرارِ، یُعْمَلُ فیهِ بِالْهَوى، وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیا.
اشرار بود، در آن به هوا و هوس عمل مى کردند، و وسیله دنیاطلبى آنان بود.

مَّ انْظُرْ فى اُمُورِ عُمّالِکَ، فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِباراً، وَ لاتُوَلِّهِمْ
سپس درامور کارگزاران حکومتت دقت کن و آنان را پس از آزمایش به کار گیر، از راه هوا وهوس

مُحاباهً وَ اَثَرَهً، فَاِنَّهُما جِماعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ و الْخِیانَهِ.
و خودرأیى آنان را به کارگردانى مگمار، زیرا هوا و هوس و خودرأیى جامع همه شعبه هاى ستم و خیانت است.

وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ اَهْلَ التَّجْرِبَهِ وَ الْحَیاءِ، مِنْ اَهْلِ الْبُیُوتاتِ الصّالِحَهِ
از عمّال حکومت کسانى را انتخاب کن که اهل تجربه و حیاءاند، و از خانواده هاى شایسته

وَ الْقَدَمِ فِى الاِْسْلامِ الْمُتَقَدِّمَهِ، فَاِنَّهُمْ اَکْرَمُ اَخْلاقاً، وَ اَصَحُّ
و در اسلام پیش قدم ترند، چرا که اخلاق آنان کریمانه تر، و خانواده ایشان

اَعْراضاً، وَ اَقَلُّ فِى الْمَطامِعِ اِشْرافاً، وَ اَبْلَغُ فى عَواقِبِ الاُْمُورِ نَظَراً.
سالم تر، و مردمى کم طمع تر، و در ارزیابى عواقب امور دقیق ترند.

ثُمَّ اَسْبِغْ عَلَیْهِمُ الاَْرْزاقَ، فَاِنَّ ذلِکَ قُوَّهٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِصْلاحِ
سپس جیره آنان را فراوان ده، زیرا این برنامه براى آنان در اصلاح وجودشان

اَنْفُسِهِمْ، وَ غِنًى لَهُمْ عَنْ تَناوُلِ ما تَحْتَ اَیْدیهِمْ، وَ حُجَّهٌ عَلَیْهِمْ اِنْ
قوّت است، و ازخیانت درآنچه زیردست آنان مى باشد بى نیازکننده است، و اگر از فرمانت سر برتابند

خالَفُوا اَمْرَکَ اَوْ ثَلَمُوا اَمانَتَکَ. ثُمَّ تَفَقَّدْ اَعْمالَهُمْ، وَابْعَثِ الْعُیُونَ
و یا در امانت خیانت کنند بر آنان حجّت است. به کارهایشان رسیدگى کن، و جاسوسانى

مِنْ اَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفاءِ عَلَیْهِمْ، فَاِنَّ تَعاهُدَکَ فِى السِّرِّ لاُِمُورِهِمْ
از اهل راستى و وفا بر آنان بگمار، زیرا بازرسى پنهانى تو از کارهاى آنان

حَدْوَهٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِعْمالِ الاَْمانَهِ وَ الرِّفْقِ بِالرَّعِیَّهِ. وَ تَحَفَّظْ مِنَ
سبب امانتدارى ایشان و مداراى با رعیّت است. از یاران و یاوران

الاَْعْوانِ، فَاِنْ اَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ یَدَهُ اِلى خِیانَه اجْتَمَعَتْ بِها عَلَیْهِ
برحذر باش، اگر یکى از آنان دست به خیانت دراز کند و مأموران مخفى تو

عِنْدَکَ اَخْبارُ عُیُونِکَ اکْتَفَیْتَ بِذلِکَ شاهِداً، فَبَسَطْتَ عَلَیْهِ الْعُقُوبَهَ
بالاتفاق خیانتش را گزارش نمایند اکتفاى به همین گزارش تو را بس باشد، و او را به جرم خیانت

فى بَدَنِهِ، وَ اَخَذْتَهُ بِما اَصابَ مِنْ عَمَلِهِ، ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمَقامِ الْمَذَلَّهِ،
کیفربدنى بده، و وى را به اندازه عمل ناپسندش عقوبت کن،وسپس اورا به مرحله ذلّت وخوارى بنشان،

وَ وَسَمْتَهُ بِالْخِیانَهِ، وَ قَلَّدْتَهُ عارَ التُّهَمَهِ.
و داغ خیانت را بر او بگذار، و گردنبند عار و بدنامى را به گردنش بینداز.

وَ تَفَقَّدْ اَمْرَ الْخَراجِ بِما یُصْلِحُ اَهْلَهُ، فَاِنَّ فى صَلاحِهِ وَ صَلاحِهِمْ
در مسأله مالیات به صورتى که اصلاح مالیات دهندگان در آن است رسیدگى کن، چه اینکه صلاح

صَلاحاً لِمَنْ سِواهُمْ، وَ لا صَلاحَ لِمَنْ سِواهُمْ اِلاّ بِهِمْ،
و بهبودى مالیات و مالیات دهندگان صلاح دیگران است، و براى دیگران آسایش جز با بهبودى آنان وجود ندارد

لاَِنَّ النّاسَ کُلَّهُمْ عِیالٌ عَلَى الْخَراجِ وَ اَهْلِهِ. وَلْیَکُنْ نَظَرُکَ فى
چرا که تمام مردم جیره خوار مالیات و پرداخت کنندگان آن هستند. باید اندیشه ات در

متن و ترجمه نامه امام علی به مالک اشتر

عِمارَهِ الاَْرْضِ اَبْلَغَ مِنْ نَظَرِکَ فِى اسْتِجْلابِ الْخَراجِ، لاَِنَّ ذلِکَ
آبادى زمین از تدبیرت در جمع آورى مالیات بیشتر باشد، زیرا مالیات جز با

لا یُدْرَکُ اِلاّ بِالْعِمارَهِ، وَ مَنْ طَلَبَ الْخَراجَ بِغَیْرِ عِمارَه اَخْرَبَ
آباد کردن زمین به دست نمى آید، و هر کس بخواهد منهاى آباد نمودن مالیات بگیرد شهرها را

الْبِلادَ، وَ اَهْلَکَ الْعِبادَ، وَ لَمْ یَسْتَقِمْ اَمْرُهُ اِلاّ قَلیلاً. فَاِنْ شَکَوْا ثِقْلاً،
خراب کرده، و بندگان خدا را به هلاکت انداخته، و حکومتش جز اندک زمانى نماند. اگر مالیات دهندگان

اَوْ عِلَّهً، اَوِ انْقِطاعَ شِرْب اَوْ بالَّه، اَوْ اِحالَهَ اَرْض اغْتَمَرَها غَرَقٌ،
از سنگینى مالیات، یا برخورد به آفات، یا خشک شدن چشمه ها، یا کمى باران، یا تغییر زمین

اَوْ اَجْحَفَ بِها عَطَشٌ، خَفَّفْتَ عَنْهُمْ بِما تَرْجُو اَنْ یَصْلُحَ بِهِ اَمْرُهُمْ،
بر اثر آب گرفتگى، یا بى آبى شکایت کنند مالیات را به اندازه اى که اوضاع آنان بهبود یابد تخفیف ده،

وَ لایَثْقُلَنَّ عَلَیْکَ شَىْءٌ خَفَّفْتَ بِهِ الْمَؤُونَهَ عَنْهُمْ، فَاِنَّهُ ذُخْرٌ
و این تخفیفِ خرجى آنان بر تو سنگین نیاید، زیرا تخفیف تو ذخیره اى است

یَعُودُونَ بِهِ عَلَیْکَ فى عِمارَهِ بِلادِکَ، وَ تَزْیینِ وِلایَتِکَ، مَعَ
که با آبادکردن شهرهاى تو و آرایش حکومتت به تو بازمى گردانند، علاوه

اسْتِجْلابِکَ حُسْنَ ثَنائِهِمْ، وَ تَبَجُّحِکَ بِاسْتِفاضَهِ الْعَدْلِ فیهِمْ،
ستایش مردم را به خود جلب نموده، و شادمان هستى که سفره عدالت را در بین آنان گسترده اى،

مُعْتَمِداً فَضْلَ قُوَّتِهِمْ بِما ذَخَرْتَ عِنْدَهُمْ مِنْ اِجْمامِکَ
در حالى که با قوت بخشیدن به آنان به وسیله ذخیره اى که در تخفیف مالیات نزد ایشان نهاده اى مى توانى بر آنان

لَهُمْ، وَ الثِّقَهَ مِنْهُمْ بِما عَوَّدْتَهُمْ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِمْ، وَ رِفْقِکَ بِهِمْ.
اعتماد کنى، و با عدالت و مهربانیت که آنان را به آن عادت داده اى بر آنان مطمئن باشى،

فَرُبَّما حَدَثَ مِنَ الاُْمُورِ ما اِذا عَوَّلْتَ فیهِ عَلَیْهِمْ مِنْ بَعْدُ احْتَمَلُوهُ
چه بسا گرفتاریهایى که پیش آید که پس از نیکى به مالیات دهندگان اگر حلّ آن را به آنان

طَیِّبَهً اَنْفُسُهُمْ بِهِ، فَاِنَّ الْعُمْرانَ مُحْتَمِلٌ ما حَمَّلْتَهُ،
واگذارى با طیب خاطر بپذیرند، چه اینکه بر مملکت آباد آنچه را بار کنى تحمّلِ کشیدنش را دارد،

وَ اِنَّما یُؤْتى خَرابُ الاَْرْضِ مِنْ اِعْوازِ اَهْلِها، وَ اِنَّما یُعْوِزُ اَهْلُها
و علّت خرابى زمین بى چیزى و تنگدستى اهل آن زمین است، و فقر و ندارى آنان

لاِِشْرافِ اَنْفُسِ الْوُلاهِ عَلَى الْجَمْعِ، وَ سُوءِ ظَنِّهِمْ بِالْبَقاءِ، وَ قِلَّهِ
ناشى از زراندوزى والیان، و بدگمانى آنان به بقاء حکومت، و کم بهره گیرى

انْتِفاعِهِـمْ بِالْعِبَـرِ.
آنان از عبرتها و پندهاست.

ثمَّ انْظُرْ فى حالِ کُتّابِکَ، فَوَلِّ عَلى اُمُورِکَ خَیْرَهُمْ،
سپس در حال نویسندگان و منشیان حکومت دقّت کن، و امورت را به بهترین آنها بسپار،

وَ اخْصُصْ رَسائِلَکَ الَّتى تُدْخِلُ فیها مَکائِدَکَ وَ اَسْرارَکَ بِاَجْمَعِهِمْ
نامه هایت را که دربردارنده امور محرمانه است به آنان که در تمام خوبیهاى

لِوُجُوهِ صالِحِ الاَْخْلاقِ، مِمَّنْ لاتُبْطِرُهُ الْکَرامَهُ فَیَجْتَرِئَ بِها عَلَیْکَ
اخلاق از دیگران جامع ترند بسپار، کسى که پست و مقام او را مست نکند و منزلتش باعث جرأت او

فى خِلاف لَکَ بِحَضْرَهِ مَلاَ، وَ لاتَقْصُرُ بِهِ الْغَفْلَهُ عَنْ ایرادِ
در مخالفت با تو در جمع حاضران نگردد، و غفلتش سبب کوتاهى در رساندن

مُکاتَباتِ عُمّالِکَ عَلَیْکَ، وَ اِصْدارِ جَواباتِها عَلَى الصَّوابِ عَنْکَ،
نامه هاى کارگزارانت به تو، و گرفتن جوابهاى صحیح آن نامه ها از تو نشود،

وَ فیما یَأْخُذُ لَکَ وَ یُعْطى مِنْکَ، وَ لایُضْعِفُ عَقْداً
و در آنچه براى تو مى ستاند و یا از جانب تو مى دهد فروگذارى ننماید، و پیمان و قراردادى که

اعْتَقَدَهُ لَکَ، وَ لایَعْجِزُ عَنْ اِطْلاقِ ما عُقِدَ عَلَیْکَ، وَ لایَجْهَلُ
براى تو مى بندد سست نبندد، و از به هم زدن قراردادى که به زیان تو منعقد شده ناتوان نماند، به مرتبه

مَبْلَغَ قَدْرِ نَفْسِهِ فِى الاُْمُورِ، فَاِنَّ الْجاهِلَ بِقَدْرِ نَفْسِهِ یَکُونُ بِقَدْرِ
و اندازه اش جاهل نباشد تا در امور به اندازه مقام خود وارد گردد، که جاهل به مقام خویش به مقام

غَیْرِهِ اَجْهَلَ. ثُمَّ لایَکُنِ اخْتِیارُکَ اِیّاهُمْ عَلى فِراسَتِکَ وَ اسْتِنامَتِکَ
دیگران جاهل تر است. انتخاب منشیان به فراست و اعتماد و خوش گمانى

وَ حُسْنِ الظَّنِّ مِنْکَ، فَاِنَّ الرِّجالَ یَتَعَرَّضُونَ لِفِراساتِ الْوُلاهِ
خودت نباشد، چرا که مردان براى جلب نظر حاکمان خود را به ظاهرسازى

بِتَصَنُّعِهِمْ وَ حُسْنِ خِدْمَتِهِمْ، وَ لَیْسَ وَراءَ ذلِکَ مِنَ النَّصیحَهِ
و خوش خدمتى مى شناسانند، در حالى که پشت پرده این ظاهرسازى خبرى از خیرخواهى

وَ الاَْمانَهِ شَىْءٌ، وَلکِنِ اخْتَبِرْهُمْ بِما وُلُّوا لِلصّالِحینَ قَبْلَکَ، فَاعْمِدْ
و امانتدارى نیست، بلکه آنان را به کارهایى که براى نیکان پیش از توانجام داده اند امتحان کن، پس به آن

لاَِحْسَنِهِمْ کانَ فِى الْعامَّهِ اَثَراً، وَ اَعْرَفِهِمْ بِالاَْمانَهِ وَجْهاً، فَاِنَّ ذلِکَ
شخص روى آر که در میان مردم اثرش نیکوتر، و در امانتدارى معروفتر است، که این برنامه نشانه

دَلیلٌ عَلى نَصیحَتِکَ لِلّهِ وَ لِمَنْ وُلِّیتَ اَمْرَهُ. وَ اجْعَلْ لِرَأْسِ کُلِّ اَمْر
خیرخواهى تو براى خدا و براى کسى است که عهده دار کار اویى. براى هر کارى از

مِنْ اُمُورِکَ رَأْساً مِنْهُمْ، لایَقْهَرُهُ کَبیرُها، وَ لایَتَشَتَّتُ عَلَیْهِ کَثیرُها.
کارهایت رئیسى از منشیان قرار ده، که بزرگى امور او را عاجز نکند، و کثرت کارها پریشانش نسازد.

وَ مَهْما کانَ فى کُتّابِکَ مِنْ عَیْب فَتَغابَیْتَ عَنْهُ اُلْزِمْتَهُ.
چنانچه در منشیانت عیبى باشد و تو از آن بى خبر بمانى مسئول آن هستى.

ثُمَّ اسْتَوْصِ بِالتُّجّارِ وَ ذَوِى الصِّناعاتِ، وَ اَوْصِ بِهِمْ خَیْراً،
درباره تاجران و صنعتگران پذیراى سفارش باش، و نسبت به آنان سفارش به نیکى کن،

الْمُقیمِ مِنْهُمْ، وَ الْمُضْطَرِبِ بِمالِهِ، وَ الْمُتَرَفِّقِ
بدون فرق بین آنان که در یک جا مقیمند، و آنان که با مال خود در رفت و آمدند، و آنان که با هنر دست خود در

بِبَدنِهِ، فَاِنَّهُمْ مَوادُّ الْمَنافِعِ، وَ اَسْبابُ الْمَرافِقِ، وَ جُلاّبُها مِنَ
پى کسب و سودند، چه اینکه اینان مایه هاى منافع، و اسباب راحت جامعه، و جلب کننده سودها

الْمَباعِدِ وَ الْمَطارِحِ، فى بَرِّکَ وَ بَحْرِکَ، وَ سَهْلِکَ وَ جَبَلِکَ، وَ حَیْثُ
از مکانهاى دوردست، در بیابان و دریا، و زمین هموار و ناهموار منطقه حکومت تواَند، از مناطقى

لایَلْتَئِمُ النّاسُ لِمَواضِعِها، وَ لایَجْتَرِئُونَ عَلَیْها، فَاِنَّهُمْ سِلْمٌ
که مردم در آن جمع نمى شوند، و به رفت و آمد در آنها جرأت نمى کنند، اینان اهل سلامت اند

لاتُخافُ بائِقَتُهُ، وَ صُلْحٌ لاتُخْشى غائِلَتُهُ.
که از ضرر آنان بیمى نیست، و اهل صلح و مسالمت اند که ترسى از بدى و آسیب آنان وجود ندارد.

وَ تَفَقَّدْ اُمُورَهُمْ بِحَضْرَتِکَ وَ فى حَواشى بِلادِکَ،
از آنان که در منطقه حکومت تو به سر مى برند و آنان که در گوشه و کنار شهرهایت هستند کنجکاوى کن،

وَاعْلَمْ مَعَ ذلِکَ اَنَّ فى کَثیر مِنْهُمْ ضیقاً فاحِشاً، وَ شُحّاً قَبیحاً،
ولى روشن باش که با همه آنچه تذکر دادم در میان ایشان گروهى تنگ نظر و بخیل به شکلى قبیح و زشت،

وَ احْتِکاراً لِلْمَنافِعِ، وَ تَحَکُّماً فى الْبِیاعاتِ، وَ ذلِکَ بابُ مَضَرَّه
و مردمى محتکر، و نرخ گذارانى به دلخواه در امر خرید و فروش وجود دارد، که در این وضع

لِلْعامَّهِ، وَ عَیْبٌ عَلَى الْوُلاهِ. فَامْنَعْ مِنَ الاِْحْتِکارِ، فَاِنَّ رَسُولَ اللّهِ
زیان جامعه و عیب و ننگ زمامداران است. پس از احتکار جلوگیرى کن که رسول خدا

صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَنَعَ مِنْهُ. وَلْیَکُنِ الْبَیْعُ بَیْعاً سَمْحاً، بِمَوازینِ
صلّى اللّه علیه وآله آن را منع فرمود. داد و ستد باید آسان باشد، و بر موازین عدالت

عَدْل، وَ اَسْعار لاتُجْحِفُ بِالْفَریقَیْنِ مِنَ الْبائِعِ وَ الْمُبْتاعِ. فَمَنْ
صورت گیرد، و به نرخى معامله شود که به فروشنده و خریدار اجحاف نشود. هرگاه کسى

قارَفَ حُکْرَهً بَعْدَ نَهْیِکَ اِیّاهُ فَنَکِّلْ بِهِ وَ عاقِبْهُ فى غَیْرِ اِسْراف.
پس از نهى تو دست به احتکار زد او را مجازات کن ولى در مجازاتش از زیاده روى بپرهیز.

ثُمَّ اللّهَ اللّهَ فِى الطَّبَقَهِ السُّفْلى مِنَ الَّذینَ لا حیلَهَ لَهُمْ،
خدا را خدا را در طبقه پایین اجتماع، از آنان که راه چاره ندارند،

مِنَ الْمَساکینِ وَ الْمُحْتاجینَ وَ اَهْلِ الْبُؤْسى وَ الزَّمْنى،
و از کارافتادگان و نیازمندان و دچارشدگان به زیان و سختى و صاحبان امراضى که از پا درآمده اند،

فَاِنَّ فى هذِهِ الطَّبَقَهِ قانِعاً وَ مُعْتَرّاً.
در میان اینان کسانى هستند که روى سؤال و اظهار حاجت دارند و کسانى که عفت نفسشان مانع از سؤال است.

وَاحْفَظْ لِلّهِ مَا اسْتَحْفَظَکَ مِنْ حَقِّهِ فیهِمْ، وَ اجْعَلْ لَهُمْ
بنابراین آنچه را که خداوند در مورد آنان از حفظ حقوق از تو خواسته به حفظ آن پرداز، نصیبى از

قِسْماً مِنْ بَیْتِ مالِکَ، وَ قِسْماً مِنْ غَلاّتِ صَوافِى الاِْسْلامِ فى کُلِّ
بیت المال که در اختیار توست، و سهمى از غلاّت خالصه جات اسلامى را در هر منطقه براى آنان

بَلَد، فَاِنَّ لِلاَْقْصى مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذى لِلاَْدْنى، وَ کُلٌّ قَدِ
قرار ده، که براى دورترین آنها همان سهمى است که براى نزدیکترین آنان است، در هر صورت رعایت

اسْتُرْعیتَ حَقَّهُ، فَلایَشْغَلَنَّکَ عَنْهُمْ بَطَرٌ،
حق هر یک از آنان از تو خواسته شده، پس نشاط و فرورفتن در نعمت تو را از توجه به آنان بازندارد،

فَاِنَّکَ لاتُعْذَرُ بِتَضْییعِکَ التّافِهَ لاِِحْکامِکَ الْکَثیرَ الْمُهِمَّ،
چه اینکه از بى توجهى به امور کوچک آنان به بهانه پرداختن به کارهاى زیاد و مهم معذور نیستى،

فَلاتُشْخِصْ هَمَّکَ عَنْهُمْ، وَ لاتُصَعِّرْ خَدَّکَ لَهُمْ، وَ تَفَقَّدْ اُمُورَ مَنْ
از اندیشه ات در امور ایشان دریغ مکن، و رخ از آنان برمتاب، نسبت به امور نیازمندان و

لایَصِلُ اِلَیْکَ مِنْهُمْ مِمَّنْ تَقْتَحِمُهُ الْعُیُونُ، وَ تَحْقِرُهُ الرِّجالُ،
محتاجانى که به تودسترسى ندارند، ازآنان که دیده ها خوارشان مى شمارد، و مردم تحقیرشان مى کنندکنجکاوى کن،

فَفَرِّغْ لاُِولئِکَ ثِقَتَکَ مِنْ اَهْلِ الْخَشْیَهِ وَ التَّواضُعِ،
براى به عهده گرفتن امور اینان انسانى مورد اعتماد خود را که خداترس و فروتن است مهیّا کن،

فَلْیَرْفَعْ اِلَیْکَ اُمُورَهُمْ. ثُمَّ اعْمَلْ فیهِمْ بِالاِْعْذارِ اِلَى اللّهِ یَوْمَ تَلْقاهُ،
تا وضع آنان را به تو خبر دهد. سپس با آنان به صورتى عمل کن که به وقت لقاء حق عذرت پذیرفته شود،

متن و ترجمه نامه امام علی به مالک اشتر

فَاِنَّ هؤُلاءِ مِنْ بَیْنِ الرَّعِیَّهِ اَحْوَجُ اِلَى الاِْنْصافِ مِنْ غَیْرِهِمْ، وَ کُلٌّ
زیرا اینان در میان رعیت از همه به دادگرى و انصاف نیازمندترند، و در اداى

فَاَعْذِرْ اِلَى اللّهِ فى تَأْدِیَهِ حَقِّهِ اِلَیْهِ. وَ تَعَهَّدْ اَهْلَ الْیُتْمِ وَ ذَوِى الرِّقَّهِ
حق همگان باید چنان باشى که عذرت نزد خداوند قبول شود. به اوضاع یتیمان و سالخوردگان

فِى السِّنِّ مِمَّنْ لاحیلَهَ لَهُ، وَ لایَنْصِبُ لِلْمَسْاَلَهِ نَفْسَهُ. وَ ذلِکَ عَلَى
که راه چاره اى ندارند، و خودرا درمعرض سؤال ازمردم قرارنداده اندرسیدگى کن. آنچه سفارش کردم

الْوُلاهِ ثَقیلٌ، وَ الْحَقُّ کُلُّهُ ثَقیلٌ، وَ قَدْ یُخَفِّفُهُ اللّهُ عَلى اَقْوام طَلَبُوا
بر حاکمان سنگین است، البته همه حق سنگین است، و گاهى خداوند آن را بر اقوامى سبک مى کند که خواهان

الْعاقِبَهَ، فَصَبَّرُوا اَنْفُسَهُمْ، وَ وَثِقُوا بِصِدْقِ مَوْعُودِ اللّهِ لَهُمْ.
عاقبت به خیرى هستند، وخودرا به صبر و استقامتواداشته، وبه صدق آنچه خداوندبه آن وعده داده اعتماد کرده اند.

وَ اجْعَلْ لِذَوِى الْحاجاتِ مِنْکَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فیهِ
از جانب خود وقتى را براى آنان که به شخص تو نیازمندند قرار ده و در آن وقت وجود خود را براى آنان از

شَخْصَکَ، وَ تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عامّاً، فَتَتَواضَعُ فیهِ لِلّهِ الَّذى
هر کارى فارغ کن، و جلوست براى آنان در مجلس عمومى باشد، و براى خداوندى که تو را آفریده

خَلَقَکَ، وَ تُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَکَ وَ اَعْوانَکَ مِنْ اَحْراسِکَ وَ شُرَطِکَ،
تواضع کن، و لشگریان و یاران از پاسبانان و محافظان خود را از این مجلس برکنار دار،

حَتّى یُکَلِّمَکَ مُتَکَلِّمُهُمْ غَیْرَ مُتَتَعْتِع، فَاِنّى سَمِعْتُ رَسُولَ اللّهِ
تاسخنگوى نیازمندان بدون ترس ونگرانى ولکنت وتردید با توسخن بگوید،که من بارها از رسول خدا

صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ فى غَیْرِ مَوطِن: «لَنْ تُقَدَّسَ اُمَّهٌ لایُؤْخَذُ

صلّى اللّه علیه وآله شنیدم مى فرمود: «امتى به پاکى و قداست نرسد مگر اینکه حق

لِلضَّعیفِ فیها حَقُّهُ مِنَ الْقَوِىِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِع». ثُمَّ احْتَمِلِ الْخُرْقَ
ناتوان را از قدرتمند با صراحت و روانى کلام بگیرد». آن گاه خشونت و درست حرف نزدن

مِنْهُمْ وَ الْعِىَّ، وَ نَحِّ عَنْهُمُ الضّیقَ وَ الاَْنَفَ یَبْسُطِ اللّهُ عَلَیْکَ بِذلِکَ
آنان را تحمل کن، تنگ خویى و غرور و خودپسندى نسبت به آنان را از خود دور کن تا خداوند جوانب

اَکْنافَ رَحْمَتِهِ، وَ یُوجِبْ لَکَ ثَوابَ طاعَتِهِ. وَ اَعْطِ ما اَعْطَیْتَ
رحمتش را بر تو بگشاید، و ثواب طاعتش را بر تو واجب کند. آنچه عطا مى کنى به خوشرویى

هَنیئاً، وَ امْنَعْ فى اِجْمال وَ اِعْذار.
عطا کن، و خوددارى از عطا را با مهربانى و عذر همراه نما.

ثُمَّ اُمُورٌ مِنْ اُمُورِکَ لابُدَّ لَکَ مِنْ مُباشَرَتِها. مِنْها اِجابَهُ عُمّالِکَ
قسمتى از امور است که باید خودت به انجام آنها برخیزى، از جمله پاسخ دادن به کارگزاران دولت

بِما یَعْیى عَنْهُ کُتّابُکَ. وَ مِنْها اِصْدارُ حاجاتِ النّاسِ یَوْمَ وُرُودِها
آنجا که منشیانت از پاسخ گویى ناتوانند. و نیز جواب دادن به حاجات و مطالب مردم در همان روزى که حاجاتشان

عَلَیْکَ بِما تَحْرَجُ بِهِ صُدُورُ اَعْوانِکَ. وَ اَمْضِ لِکُلِّ یَوْم عَمَلَهُ،
به تو مى رسد و پاسخش همکارانت را تنگدلوناراحت مى کند. برنامه هر روز را در همان روز انجام ده،

فَاِنَّ لِکُلِّ یَوْم ما فیهِ. وَ اجْعَلْ لِنَفْسِکَ فیما بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللّهِ اَفْضَلَ
زیرا هر روز را کارى مخصوص به همان روز است. بهترین اوقات و باعظمت ترین ساعات را

تِلْکَ الْمَواقیتِ وَ اَجْزَلَ تِلْکَ الاَْقْسامِ، وَ اِنْ کانَتْ کُلُّها لِلّهِ اِذا
براى خود در آنچه بین تو و خداوند است اختصاص ده، هرچند همه کارها در تمام اوقات براى خداست

صَلَحَتْ فیهَا النِّیَّهُ، وَ سَلِمَتْ مِنْهَا الرَّعِیَّهُ.
اگر نیّـت صحیح باشد، و رعیّت از آن کارها روى آسایش ببیند .

وَلْیَکُنْ فى خاصَّهِ ما تُخْلِصُ لِلّهِ بِهِ دینَکَ اِقامَهُ فَرائِضِهِ الَّتى هِىَ
و باید در خصوص آنچه به آن دینت را براى خدا خالص مى کنى اقامه واجبات باشد واجباتى که

لَهُ خاصَّهً، فَاَعْطِ اللّهَ مِنْ بَدَنِکَ فى لَیْلِکَ وَ نَهارِکَ،
مخصوص به خداوند است، روى این ملاک از بدنت در شب و روز در اختیار خداوند قرار بده،

وَ وَفِّ ما تَقَرَّبْتَ بِهِ اِلَى اللّهِ مِنْ ذلِکَ کامِلاً غَیْرَ مَثْلُوم وَ لا مَنْقُوص،
و از آنچه موجب قرب تو به خداوند مى شود به نحو کامل و بدون کم و کاست انجام ده،

بالِغاً مِنْ بَدَنِکَ ما بَلَغَ. وَ اِذا قُمْتَ فى صَلاتِکَ لِلنّاسِ
گرچه هرگونه صدمه وفرسایشى به بدنت واردآید. چون بامردم به نمازجماعت بایستى نه چنان نمازبگزارکه مردم را

فَلاتَکُونَنَّ مُنَفِّراً وَ لامُضَیِّعاً، فَاِنَّ فِى النّاسِ مَنْ بِهِ الْعِلَّهُ
رمیده کنى نه به آن صورت که نماز را ضایع نمایى، که در میان مردم هم بیمار وجود دارد و هم کسى که

وَ لَهُ الْحاجَهُ. وَ قَدْ سَاَلْتُ رَسُولَ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ حینَ
حاجتى دارد و باید به دنبال آن برود. من از رسول خدا صلّى اللّه علیه وآله هنگام

وَجَّهَنى اِلَى الْیَمَنِ: کَیْفَ اُصَلّى بِهِمْ؟ فَقالَ: «صَلِّ بِهِمْ کَصَلاهِ
سفرى که مرا به یمن فرستاد پرسیدم: با مردم چگونه نماز بگزارم؟ فرمود: «با آنان نمازى بخوان مانند

اَضْعَفِهِمْ، وَ کُنْ بِالْمُؤْمِنینَ رَحیماً».
نمـاز ناتوان ترین آنـان، و به مردم مـؤمن مهربان باش».

وَ اَمّا بَعْدَ هذا، فَلاتُطَوِّلَنَّ احْتِجابَکَ عَنْ رَعِیَّتِکَ، فَاِنَّ احْتِجابَ
اما بعد از این، پنهان ماندنت را از رعیت طولانى مکن، که در پرده ماندن

الْوُلاهِ عَنِ الرِّعِیَّهِ شُعْبَهٌ مِنَ الضّیقِ، وَ قِلَّهُ عِلْم بِالاُْمُورِ.
حاکم شعبه اى است از تنگ خویى و کم اطلاعى به امور.

وَ الاِْحْتِجابُ مِنْهُمْ یَقْطَعُ عَنْهُمْ عِلْمَ مَا احْتَجَبُوا دُونَهُ، فَیَصْغُرُ
و پنهان ماندن حاکم از رعیتْ حاکمان را از دانستن آنچه بر آنان پوشیده است بازمى دارد، بر این اساس

عِنْدَهُمُ الْکَبیرُ، وَ یَعْظُمُ الصَّغیرُ، وَ یَقْبُحُ الْحَسَنُ، وَ یَحْسُنُ الْقَبیحُ،
کار بزرگ پیش آنان کوچک و کار کوچک بزرگ جلوه مى کند، زیبا زشت گردد و زشت زیبا شود،

وَ یُشابُ الْحَقُّ بِالْباطِلِ. وَ اِنَّمَا الْوالى بَشَرٌ لایَعْرِفُ ما تَوارى عَنْهُ
و حق به باطل آمیخته مى گردد. زمامدار انسانى است که آنچه را مردم از او

النّاسُ بِهِ مِنَ الاُْمُورِ، وَ لَیْسَتْ عَلَى الْحَقِّ سِماتٌ تُعْرَفُ بِها
پوشیده دارند نخواهد دانست، و حق را هم نشانه اى نیست که به وسیله آن

ضُرُوبُ الصِّدْقِ مِنَ الْکَذِبِ، وَ اِنَّما اَنْتَ اَحَدُ رَجُلَیْنِ: اِمَّا امْرُؤٌ
انواع راستى از دروغ شناخته شود، و تو یکى از دو مردى: یا انسانى هستى که وجودت

سَخَتْ نَفْسُکَ بِالْبَذْلِ فِى الْحَقِّ فَفیمَ احْتِجابُکَ مِنْ واجِبِ حَقٍّ
به بخشیدن در راه خدا سخاوتمند است، پس نسبت به حق مردم واجبى که باید عطا کنى یا کار نیکى که باید

تُعْطیهِ، اَوْ فِعْل کَریم تُسْدیهِ؟ اَوْ مُبْتَلًى بِالْمَنْعِ، فَما اَسْرَعَ کَفَّ
ادا نمایى علّت روى نشان ندادنت به رعیت چیست؟ یا انسانى هستى مبتلا به بخل، که در این صورت زود باشد که

النّاسِ عَنْ مَسْاَلَتِکَ اِذا اَیِسُوا مِنْ بَذْلِکَ; مَعَ اَنَّ اَکْثَرَ
مردم دستِ درخواستشان را از تو بازدارند آن گاه که از عطا و بخششت ناامید گردند. با اینکه بیشترین

حاجاتِ النّاسِ اِلَیْکَ مِمّا لا مَؤُونَهَ فیهِ عَلَیْکَ، مِنْ شَکاهِ مَظْلِمَه،
حاجات مردم از تو چیزى است که برایت زحمت و رنجى ندارد، از قبیل شکایت از ستمى،

اَوْ طَلَبِ اِنْصاف فى مُعامَلَه.
یا درخواست انصاف در خرید و فروشى.

ثُمَّ اِنَّ لِلْوالى خاصَّهً وَ بِطانَهً فیهِمُ اسْتِئْثارٌ وَ تَطاوُلٌ وَ قِلَّهُ
سپس والیان را نزدیکانى است که آنان را خوى خودخواهى و دست درازى به مال مردم، و کمى

اِنْصاف فى مُعامَلَه، فَاحْسِمْ مادَّهَ اُولئِکَ بِقَطْعِ اَسْبابِ تِلْکَ
انصاف در داد و ستد است، به جدا کردن اسباب و وسایل این حالات مادّه و ریشه آنان را

الاَْحْوالِ. وَ لاتُقْطِعَنَّ لاَِحَد مِنْ حاشِیَتِکَ وَ حامَّتِکَ قَطیعَهً.
قطع کن. به هیچ یک از اطرافیان و اقوام خود زمینى از اقطاع مسلمین واگذار مکن.

وَ لایَطْمَعَنَّ مِنْکَ فِى اعْتِقادِ عُقْدَه تَضُرُّ بِمَنْ یَلیها مِنَ النّاسِ فى
نباید در تو طمع ورزد کسى به گرفتن مزرعه اى که در آبشخور آن به همسایه زیان

شِرْب، اَوْ عَمَل مُشْتَرَک یَحْمِلُونَ مَؤُونَتَهُ عَلى غَیْرِهِمْ،
رساند، یا کارى که باید با شرکت به سامان رسد مشقّت کار مشترک را به همسایگان تحمیل کند،

فَیَکُونَ مَهْنَاُ ذلِکَ لَهُمْ دُونَکَ، وَ عَیْبُهُ عَلَیْکَ فِى الدُّنْیا وَ الاْخِرَهِ.
در آن صورت سودش براى آن طمعکاران و عیب و زشتى آن در دنیا و آخرت برعهده تو خواهدبود.

وَ اَلْزِمِ الْحَقَّ مَنْ لَزِمَهُ مِنَ الْقَریبِ وَ الْبَعیدِ، وَ کُنْ فى ذلِکَ صابِراً
حق را نسبت به هر که لازم است از نزدیک و دور رعایت کن، و در این زمینه شکیبا و مزدخواه

مُحْتَسِباً، واقِعاً ذلِکَ مِنْ قَرابَتِکَ وَ خاصَّتِکَ حَیْثُ وَقَعَ، وَ ابْتَغِ
از خدا باش، گرچه این برنامه به زیان نزدیکان و خاصانت باشد، و در این مورد نسبت آنچه

عاقِبَتَهُ بِما یَثْقُلُ عَلَیْکَ مِنْهُ، فَاِنَّ مَغَبَّهَ ذلِکَ مَحْمودَهٌ.
بر تو گران است جویاى عاقبتش باش، که سرانجامِ رعایت حق پسندیده و نیکوست.

وَ اِنْ ظَنَّتِ الرَّعِیَّهُ بِکَ حَیْفاً فَاَصْحِرْ لَهُمْ بِعُذْرِکَ، وَ اعْدِلْ عَنْکَ
هرگاه رعیت گمان ستمى بر تو ببرد آشکارا عذرت را به آنان ارائه کن، و به اظهار عذر

ظُنُونَهُمْ بِاِصْحارِکَ، فَاِنَّ فى ذلِکَ رِیاضَهً مِنْکَ لِنَفْسِکَ،
گمانهاى آنان را از خود بگردان، چرا که اظهار عذر موجب عادت دادن نفس به اخلاق حسنه،

وَ رِفْقاً بِرَعِیَّتِکَ، وَ اِعْذاراً تَبْلُغُ بِهِ حاجَتَکَ مِنْ تَقْویمِهِمْ
و مهربانى و نرمى نسبت به رعیت است، و این عذرخواهى تو را به خواسته ات در واداشتن رعیت

عَلَى الْحَقِّ.
به حـق مى رساند.

وَ لا تَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعاکَ اِلَیْهِ عَدُوُّکَ وَ لِلّهِ فیهِ رِضًى،
از صلحى که دشمنت به آن دعوت مى کند و خشنودى خدا در آن است روى مگردان،

فَاِنَّ فِى الصُّلْحِ دَعَهً لِجُنُودِکَ، وَ راحَهً مِنْ هُمُومِکَ، وَ اَمْناً لِبِلادِکَ.
زیرا صلح موجب آسایش لشگریان، و آسودگى خاطر آنها، و امنیت شهرهاى توست.

وَلکِنِ الْحَذَرَ کُلَّ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّکَ بَعْدَ صُلْحِهِ، فَاِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّما
ولى پس از صلح به کلى از دشمن حذر کن، چه بسا که دشمن براى غافلگیر کردن

قارَبَ لِیَتَغَفَّلَ. فَخُذْ بِالْحَزْمِ، وَ اتَّهِمْ فى ذلِکَ حُسْنَ الظَّنِّ.
تن به صلح دهد. در این زمینه طریق احتیاط گیر، و به راه خوش گمانى قدم مگذار.

وَ اِنْ عَقَدْتَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ عَدُوّ لَکَ عُقْدَهً، اَوْ اَلْبَسْتَهُ مِنْکَ ذِمَّهً،
اگر بین خود و دشمنت قراردادى بستى، یا از جانب خود به او لباس امان پوشاندى،

فَحُطْ عَهْدَکَ بِالْوَفاءِ، وَ ارْعَ ذِمَّتَکَ بِالاَْمانَهِ، وَ اجْعَلْ نَفْسَکَ جُنَّهً
به قراردادت وفا کن، و امان دادنت را به امانت رعایت نما، و خود را سپر

دُونَ ما اَعْطَیْتَ، فَاِنَّهُ لَیْسَ مِنْ فَرائِضِ اللّهِ شَىْءٌ النّاسُ اَشَدُّ عَلَیْهِ
تعهدات خود قرار ده، زیرا مردم بر چیزى از واجبات الهى چون بزرگ شمردن

اجْتِماعاً، مَعَ تَفَرُّقِ اَهْوائِهِمْ وَ تَشَتُّتِ آرائِهِمْ، مِنْ تَعْظیمِ الْوَفاءِ
وفاى به پیمان ـ با همه هواهاى گوناگون و اختلاف آرایى که دارند ـ اتفاق

بِالْعُهُودِ. وَ قَدْ لَزِمَ ذلِکَ الْمُشْرِکُونَ فیما بَیْنَهُمْ دُونَ الْمُسْلمینَ،
ندارند. مشرکین هم علاوه بر مسلمین وفاى بر عهد را بر خود لازم مى دانستند،

لِمَا اسْتَوْبَلُوا مِنْ عَواقِبِ الْغَدْرِ. فَلاتَغْدِرَنَّ بِذِمَّتِکَ،
چرا که عواقب زشت پیمان شکنى را آزموده بودند. پس در آنچه به عهده گرفته اى خیانت نورز،

وَ لاتَخیسَنَّ بِعَهْدِکَ، وَ لاتَخْتِلَنَّ عَدُوَّکَ، فَاِنَّهُ لایَجْتَرِئُ عَلَى اللّهِ
و پیمان خود را مشکن ، و دشمنت را گول مزن ، که بر خداوند جز نادان

اِلاّ جاهِلٌ شَقِىٌّ، وَ قَدْ جَعَلَ اللّهُ عَهْدَهُ وَ ذِمَّتَهُ اَمْناً اَفْضاهُ بَیْنَ الْعِبادِ
بدبخت گستاخى نکند، خداوند عهد و پیمانش را امان قرارداده و رعایت آن را از باب رحمتش برعهده

بِرَحْمَتِهِ، وَ حَریماً یَسْکُنُونَ اِلى مَنَعَتِهِ، وَ یَسْتَفیضُونَ اِلى جِوارِهِ.
همه بندگان گذاشته، عهد وپیمان حریم امنى است تا دراستوارى آن بیاسایند، و همگان به پناه آن روند.

فَلا اِدْغالَ وَ لا مُدالَسَهَ وَ لا خِداعَ فیهِ. وَ لاتَعْقِدْ عَقْداً تُجَوِّزُ
بنابراین در عهد و پیمان خیانت و فریب و مکر روا نیست. عهد و پیمانى برقرار مکن که در آن راه تأویل و بهانه

فیهِ الْعِلَلَ، وَ لاتُعَوِّلَنَّ عَلى لَحْنِ قَوْل بَعْدَ التَّأْکیدِ وَ التَّوْثِقَهِ،
و توریه و فریب باز باشد، و پس از تأکید و استوار نمودن عهد و پیمانْ گفتار توریه مانند و دوپهلو به کار مبر،

وَ لایَدْعُوَنَّکَ ضیقُ اَمْر لَزِمَکَ فیهِ عَهْدُ اللّهِ اِلى طَلَبِ انْفِساخِهِ
و نباید در تنگنا افتادنت به خاطر اینکه عهد و پیمان خدا براى تو الزام آور شده تو را به فسخ آن به طور

بِغَیْرِ الْحَقِّ، فَاِنَّ صَبْرَکَ عَلى ضیقِ اَمْر تَرْجُو انْفِراجَهُ وَ فَضْلَ
نامشروع بکشاند، چرا که صبر تو در تنگناى عهد و پیمان که امید گشایش و برترى عاقبتش

عاقِبَتِهِ خَیْرٌ مِنْ غَدْر تَخافُ تَبِعَتَهُ، وَ اَنْ تُحیطُ بِکَ مِنَ اللّهِ فیهِ
را دارى بهتر است از خیانتى که از مجازاتش ترسانى، و نیکوتر است از اینکه از جانب حق مورد بازخواست

طِلْبَـهٌ ، لاتَسْتَقیـلُ فیـها دُنْیـاکَ وَ لاآخِـرَتَـکَ .
واقع گردى، به صورتى که نتوانى در دنیا و آخرت از خداوند درخواست بخشش کنى.

اِیّاکَ وَ الدِّماءَ وَ سَفْکَها بِغَیْرِ حِلِّها، فَاِنَّهُ لَیْسَ شَىْءٌ اَدْعى لِنِقْمَه،
از ریختن خون به ناحق برحذر باش، زیرا چیزى در نزدیک ساختن انتقام حق،

وَ لا اَعْظَمَ لِتَبِعَه، وَ لا اَحْرى بِزَوالِ نِعْمَه وَ انْقِطاعِ مُدَّه مِنْ سَفْکِ
و عظمت مجازات، و از بین رفتن نعمت و پایان گرفتن زمان حکومت به مانند خون

الدِّماءِ بِغَیْرِ حَقِّها. وَ اللّهُ سُبْحانَهُ مُبْتَدِئٌ بِالْحُکْمِ بَیْنَ الْعِبادِ فیما
به ناحق ریختن نیست. خداوند در قیامت اول چیزى که بین مردم حکم مى کند در رابطه

تَسافَکُوا مِنَ الدِّماءِ یَوْمَ الْقِیامَهِ. فَلاتُقَوِّیَنَّ سُلْطانَکَ بِسَفْکِ دَم
با خونهایى است که به ناحق ریخته اند. پس حکومت را به ریختن خون حرام تقویت مکن،

حَرام، فَاِنَّ ذلِکَ مِمّا یُضْعِفُهُ وَ یُوهِنُهُ، بَلْ یُزیلُهُ وَ یَنْقُلُهُ.
که ریختن خون حرام قدرت را به سستى کشاند، بلکه حکومت را ساقط نموده و به دیگرى انتقال دهد.

وَ لاعُذْرَ لَکَ عِنْدَ اللّهِ وَ لا عِنْدى فى قَتْلِ الْعَمْدِ، لاَِنَّ فیهِ قَوَدَ الْبَدَنِ.
براى تو در قتل عمد نزد خدا و نزد من عذرى نیست، چرا که کیفر قتل عمد کشتن قاتل است.

وَ اِنِ ابْتُلیتَ بِخَطَأ، وَ اَفْرَطَ عَلَیْکَ سَوْطُکَ اَوْ سَیْفُکَ اَوْ یَدُکَ
و اگر دچار اشتباه شدى، و تازیانه یا شمشیر یا دستت در کیفر دادن از حد

بِالْعُقُوبَهِ ـ فَاِنَّ فِى الْوَکْزَهِ فَما فَوْقَها مَقْتَلَهً ـ فَلاتَطْمَحَنَّ بِکَ نَخْوَهُ
بیرون رفت ـ چه اینکه در مشت زدن و بالاتر از آن بیم قتل است ـ مبادا نخوت

سُلْطانِکَ عَنْ اَنْ تُؤَدِّىَ اِلى اَوْلِیاءِ الْمَقْتُولِ حَقَّهُمْ.
حکومت تو را از پرداخت خون بها به خاندان مقتول مانع گردد.

وَ اِیّاکَ و الاِْعْجابَ بِنَفْسِکَ، وَ الثِّقَهَ بِما یُعْجِبُکَ مِنْها، وَ حُبَّ
از خودپسندى و تکیه بر آنچه تو را آلوده به خودپسندى کند، و از علاقه به ستایش و تعریف

الاِْطْراءِ، فَاِنَّ ذلِکَ مِنْ اَوْثَقِ فُرَصِ الشَّیْطانِ فى نَفْسِهِ لِیَمْحَقَ
مردم برحذر باش، زیرا این حالات از مطمئن ترین فرصت هاى شیطان در نظر اوست تا نیکى

ما یَکُونُ مِنْ اِحْسانِ الْمُحْسِنینَ.
نـیـکـوکـاران را نـابـود کنـد .

وَ اِیّاکَ وَ الْمَنَّ عَلى رَعِیَّتِکَ بِاِحْسانِکَ، اَوِ التَّزَیُّدَ فیما کانَ مِنْ
بپرهیز از اینکه احسانت را بر رعیّت منّت گذارى، یا کرده خود را بیش از آنچه هست

فِعْلِکَ اَوْ اَنْ تَعِدَهُمْ فَتُتْبِعَ مَوْعِدَکَ بِخُلْفِکَ، فَاِنَّ الْمَنَّ یُبْطِلُ
بزرگ شمارى، یا به رعیّت وعده اى دهى و خلاف آن را به جا آورى، چرا که منّت موجب بطلان

الاِْحْسانَ، وَ التَّزَیُّدَ یَذْهَبُ بِنُورِ الْحَقِّ، وَ الخُلْفَ یُوجِبُ الْمَقْتَ
احسان، و کار را بیش از آنچه هست پنداشتن باعث از بین بردن نور حق در قلب، و خلف وعده سبب

عِنْدَ اللّهِ وَ النّاسِ، قالَ اللّهُ تَعالى: «کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللّهِ اَنْ تَقُولُوا
خشم خدا و مردم است، خداوند بزرگ فرموده: «این باعث خشم بزرگ خداست که بگویید

ما لاتَفْعَلُونَ».
و انجـام نـدهیـد» .

وَ اِیّاکَ وَ الْعَجَلَهَ بِالاُْمُورِ قَبْلَ اَوانِها، اَوِ التَّسَقُّطَ فیها عِنْدَ
از عجله در کارهایى که وقتش نرسیده، یا سهل انگارى در امورى که انجامش

اِمْکانِها، اَوِ اللَّجاجَهَ فیها اِذا تَنَکَّرَتْ، اَوِ الْوَهْنَ عَنْها اِذَا
ممکن شده، یا لجبازى در چیزى که نامعلوم است، یا سستى در آنچه که روشن است

اسْتَوْضَحَتْ. فَضَعْ کُلَّ اَمْر مَوْضِعَهُ، وَ اَوْقِعْ کُلَّ عَمَل مَوْقِعَهُ.
برحذر باش. هر چیزى را در جاى خودش بگذار، و هر کارى را به موقع خودش انجام ده.

وَ اِیّاکَ وَ الاِْسْتِئْثارَ بِمَا النّاسُ فیهِ اُسْوَهٌ، وَ التَّغابِىَ
از اینکه چیزى را به خود اختصاص دهى در حالى که همه مردم در آن مساوى هستند بپرهیز، و از غفلت

عَمّا تُعْنى بِهِ مِمّا قَدْ وَضَحَ لِلْعُیُونِ، فَاِنَّهُ مَأْخُوذٌ
در آنچه که توجه تو به آن ضرورى است و براى همگان معلوم است برحذر باش، زیرا آنچه را به خود

مِنْکَ لِغَیْرِکَ، وَ عَمّا قَلیل تَنْکَشِفُ عَنْکَ اَغْطِیَهُ الاُْمُورِ،
اختصاص داده اى از تو به نفع دیگران مى گیرند، و در اندک زمانى پرده از روى کارهایت برداشته مى شود،

وَ یُنْتَصَفُ مِنْکَ لِلْمَظْلُومِ. اِمْلِکْ حَمِیَّهَ اَنْفِکَ، وَ سَوْرَهَ حَدِّکَ،
و داد مظلوم را از تو بستانند. خشم و شدّت و غضب و سرکشى

وَسَطْوَهَ یَدِکَ، وَ غَرْبَ لِسانِکَ، وَاحْتَرِسْ مِنْ کُلِّ ذلِکَ بِکَفِّ
و قدرت و تیزى زبانت را در اختیار گیر، و از تمام این امور به بازداشتن خود از شتاب در

الْبادِرَهِ، وَ تَأْخیرِ السَّطْوَهِ، حَتّى یَسْکُنَ غَضَبُکَ فَتَمْلِکَ الاِْخْتیارَ،
انتقام، و تأخیر انداختن حمله و سطوتْ خود را حفظ کن، تا خشمت آرام گردد و عنان اختیارت را مالک شوى،

وَ لَنْ تَحْکُمَ ذلِکَ مِنْ نَفْسِکَ حَتّى تُکْثِرَ هُمُومَکَ بِذِکْرِ الْمَعادِ اِلى
و هرگز حاکم و مسلط بر خود نخواهى شد تا اینکه بسیار به یاد بازگشت به خداوند

رَبِّکَ.
افـتــى .

وَ الْواجِبُ عَلَیْکَ اَنْ تَتَذَکَّرَ ما مَضى لِمَنْ تَقَدَّمَکَ مِنْ حُکُومَه
بر تو واجب است که به یاد حکومتهاى عدل پیش از خود

عادِلَه، اَوْ سُنَّه فاضِلَه، اَوْ اَثَر عَنْ نَبِیِّنا صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،
باشى، و نیز لازم است که به روش هاى خوب، یا اثرى که از پیامبرمان صلّى اللّه علیه وآله رسیده

اَوْ فَریضَه فى کِتابِ اللّهِ، فَتَقْتَدِىَ بِما شاهَدْتَ مِمّا عَمِلْنا بِهِ فیها،
یا فریضه اى که در کتاب خداوند است توجه نمایى، پس به آنچه که دیدى ما بر اساس آن عمل کردیم اقتدا نمایى،

وَ تَجْتَهِدَ لِنَفْسِکَ فِى اتِّباعِ ما عَهِدْتُ اِلَیْکَ فى عَهْدى هذا،
و در دنبال کردن آنچه که در این عهدنامه برایت مقرر کردم

وَ اسْتَوْثَقْتُ بِهِ مِنَ الْحُجَّهِ لِنَفْسى عَلَیْکَ، لِکَیْلاتَکُونَ لَکَ عِلَّهٌ عِنْدَ
و به وسیله آن حجت را بر تو تمام نمودم کوشش کنى، تا براى تو به هنگام شتاب نفس

تَسَرُّعِ نَفْسِـکَ اِلـى هَواها.
به سوى هوا و هوس بهانه و عذرى نباشد.

فَلَنْ یَعْصِمَ مِنَ السُّوءِ، وَلا یُوَفِّقُ لِلْخَیْرِ اِلاَّ اللّهُ تَعالى، وَ قَدْ کانَ
جز خداى بزرگ هرگز احدى نگاهدارنده از بدى، و توفیق دهنده به خیر و خوبى نیست، و از جمله

فیما عَهِدَ اِلَىَّ رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فى وَصایاهُ
چیزهایى که رسول خدا صلّى اللّه علیه وآله در وصایایش به من سفارش نمود

تَحْضیضٌ عَلَى الصَّلاهِ وَالزَّکاهِ وَ ما مَلَکَتْهُ اَیْمانُکُمْ، فَبِذلِکَ اَخْتِمُ
ترغیب بر نماز و زکات و مهربانى بر غلامانتان بود، و من سفارش حضرت را پایان عهدى که براى تو

لَکَ بِما عَهِدْتُ، وَلاحَوْلَ وَلاقُوَّهَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعظیمِ.
نوشتم قرار مى دهم، و کسى را حول و قوّتى جز به خداى بزرگ نیست.

وَ مِنْ هذَا الْعَهْدِ وَ هُوَ آخِرُهُ
قسمتى از این پیمان که پایان آن مى باشد

وَ اَنَا اَسْاَلُ اللّهَ بِسَعَهِ رَحْمَتِهِ، وَ عَظیمِ قُدْرَتِهِ عَلى اِعْطاءِ کُلِّ
من از خداوند با رحمت فراگیرش، و بزرگى قدرتش بر انجام هرگونه درخواست مسئلت

رَغْبَه، اَنْ یُوَفِّقَنى وَ اِیّاکَ لِما فیهِ رِضاهُ، مِنَ الاِْقامَهِ عَلَى الْعُذْرِ
مى نمایم من و تو را به آنچه رضاى او در آن است، از معذور بودن

الْواضِحِ اِلَیْهِ وَ اِلى خَلْقِهِ، مَعَ حُسْنِ الثَّناءِ فِى الْعِبادِ، وَ جَمیلِ
نزد خودش و مخلوقش، به همراه ثناى نیک در بین بندگانش، و آثار زیبا

الاَْثَرِ فِى الْبِلادِ، وَ تَمامِ النِّعْمَهِ وَ تَضْعیفِ الْکَرامَهِ، وَ اَنْ یَخْتِمَ لى
در شهرهایش، و تمامِ نعمت و فزونىِ کرامت توفیق دهد، و پایان زندگى من

وَ لَکَ بِالسَّعادَهِ وَ الشَّهادَهِ، اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ. وَالسَّلامُ عَلى رَسُولِ اللّهِ
و تو را سعادت و شهادت قرا دهد، همه ما به سوى او بازمى گردیم. و سلام و درود بر رسول خدا

صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ وَ سَلَّمَ تَسْلیماً کَثیراً. وَالسَّلامُ.
صلّى اللّه علیه و بر اهل پاکیزه و پاکش باد. والسلام.