قصههای یک ملت از کجا میآیند؟
- انتشار: ۱۱ سرطان ۱۳۹۸
- سرویس: دیدگاه
- شناسه مطلب: 65332
یک رستوران در کشوری مثل کامبوج را تصور کنید. بعید میدانم چیز روشنی در ذهن شکل بگیرد. ولی یک رستوران در فرانسه چطور؟ به یک مکان مذهبی در کامبوج و یک مکان مذهبی در فرانسه فکر کنید. ما میدانیم که شناختهترین مکان برای عبادت در کشوری مثل فرانسه کلیساست. ولی در کامبوج چطور؟
شاید بگویید این مقایسه درست نیست. چون فرانسه کشوری صنعتی و ثروتمند است و طبیعی است که نفوذ بیشتری داشته باشد. قبول میکنم. به جای کامبوج، کویت را مثال میزنم که در پولداری و بیغمی تبدیل به ضربالمثل شده. وقتی به خوراکی فرانسوی فکر میکنیم انواع سُس فرانسوی، پیتزا، نان باگت، قهوه فرانسه و حتی شکل بارها و کافهها به خوبی در ذهنمان تصویر میشود ولی بعید میدانم یک مَضیف (محل رسمی پذیرایی از مهمان در فرهنگ عربی) به این سادگی جلوی چشم بیاید. پس مساله فقط پول نیست.
روایتها و قصههای یک ملت به شکلهای مختلف برای دیگران تعریف میشود. شاید تاثیرگذارترین و فراگیرترین آن در عصر حاضر فیلمهای نمایشی و دراماتیک و همچنین شبکههای خبری باشد. ستارههای سینما و تلویزیون افرادی جذاب و مهم به چشم میآیند و نقشهایی را که بازی میکنند دیدنی جلوه میدهند. رسانههای خبری هم با داشتن سوژههایی جذاب مثل جنگ و انتحار در میدانی بیرقیب مشغول شکل دادن دنیای موردنظرشان در ذهن مخاطب هستند.
رمان و داستان، شعر، شبکههای اجتماعی، فوتبال، بازیهای کامپیوتری، مجلهها و.. شکلهای مختلف ارائه هستند ولی بازگشت همهشان به یک چیز است. به قصه یک ملت. قصه یک ملت از فرهنگ و باورها و نوع زندگی خود همان ملت تولید و بازگو میشود. کشور افغانستان سرشار از مکانهای جذاب طبیعی – که حتی در دنیا بینظیر است- ، خربزه و انگور شمالی، آئینهای رنگارنگ چه در سوگواری و چه در جشنهای مختلف ملی و فرهنگی – مثل نوروز، ازدواج- افسانهها و باورهای جادویی، لباسهای رنگارنگ، و همین تعدد قومیت که در همه جای دنیا یک جذابیت است و در افغانستان یک مشکل! و ..
اما در عمل آنچه از این خرمن رنگارنگ تبدیل به قصه و روایت میشود چیزهای محدودی است. محدود شدن قصه ملت افغاستان به مردانی دستارپوش و راکت آرپیجی به دست، به زمینی چمن و زنی در حال سنگسار به این خاطر است که رسانههای روایتگر محدود به رسانههای خبری شده است. رسانههای خبری که یا خارجی است یا از خارجی پول میگیرد.
نویسنده: احمد مدقق
نظرات(۰ دیدگاه)