ضرب العجل اول ماه می

  • انتشار: ۲۵ حمل ۱۴۰۰
  • سرویس: دیدگاهسیاست
  • شناسه مطلب: 110492

چه دولت بایدن-هریس نیروهای امریکایی باقی مانده (حدود ۳۵۰۰ سرباز) را تا اول ماه می از افغانستان خارج کند و چه نکند و چه گفت و گوهای صلح نتیجه بدهد یا ندهد و حملات بهاری طالبان شدت یابد، موضوع نزدیک شدن ضرب العجل اول ماه می نیازمند تعمق و تفکر ویژه می باشد.

از یک سو، افزایش خشونت ها از سوی طالبان روند آرام مذاکرات صلح را تحت الشعاع خود قرار داده و از سوی دیگر ثبات منطقه ای در بعد امنیت و رشد اقتصادی به صورت نزدیکی با صلح در افغانستان گره خورده است.
کشورهای منطقه از جمله پاکستان، ایران، چین و کشورهای آسیای مرکزی سهم زیادی در صلح افغانستان دارند.
بروز بن بست احتمالی در مذاکرات صلح دوحه اما پیامدهای خطرناکی به همراه خواهد داشت و قدرت های بزرگ و دیگر کشورهای منطقه حسب نگرانی های سیاست خارجی خود مداخلات خود را خواهند داشت.

افغانستان از سال ۱۹۸۰ میلادی به بعد میدان جنگ تعدادی از قدرت های بزرگ بوده است. ابتدا، ایالات متحده امریکا براساس جنگ سرد خود با اتحاد جماهیر شوروی سابق از مجاهدین افغان علیه ارتش سرخ شوروی حمایت مالی و تسلیحاتی نمود. این مجاهدین که در بین آنها جهادگران خارجی نیز به چشم می خورد در ادامه بدون نظارت رها شدند و با پیوستن به طالبان کنترل افغانستان را در دست گرفتند. آنها در چارچوب امارت اسلامی طالبان سعی کردند نسخه خود از حکومت طالبان را بر مردم تحمیل نمایند.

با حمله امریکا و نیروهای ائتلاف بین الملل به رهبری این کشور به افغانستان در سال ۲۰۰۱ میلادی اما حوادث یک چرخش بزرگ را تجربه کرد و رژیم طالبان طی جنگ علیه تروریزم، نابود شد. از آن زمان تاکنون نزدیک به دو دهه گذشته و مثلث حکومت افغانستان، طالبان و ایالات متحده امریکا در یک مسیر خونین قرار گرفته است.

اکنون زمان مناسب فرا رسیده تا شهروندان افغان اجازه یابند آزادانه نفس بکشند، از حق زندگی خود بدون هیچ گونه واهمه و ترسی از شبه نظامی گری لذت ببرند و بدون محدودیت آزادی بیان و آزادی خود را در آغوش بگیرند. این شرایط ایده آل اما مستلزم مشارکت فعال بازیگران کلیدی در پروسه صلح افغانستان می باشد. رویای افغانستان مستقل، با اقتدار و عاری از تروریزم زمانی می تواند به واقعیت تبدیل شود که صلح و سازش عمده صورت گیرد.

«گنجاندن دو طرف درگیر در افغانستان، عدم دخالت عناصر خارجی در امور یک کشور مستقل و همکاری همزمان منطقه ای و جهانی» سه اصل اساسی لازم برای تطبیق ضرب العجل اول ماه می و اجتناب از هرگونه احتمال تشکیل دولت موقت و جنگ و خونریزی چند ساله می باشد.

پاکستان در کجای قضیه جای می گیرد؟ در نظرگرفتن چالش ها و چشم اندازهای پاکستان مهم است چه پروسه صلح به صورت موثری به نتیجه برسد و چه ناکام گردد. نگرانی های سیاست داخلی پاکستان اغلب مسیر نگرانی های استراتژیک جهانی را طی کرده است.
حوادثی که یکی پس از دیگری در افغانستان اتفاق می افتد روی اتحاد پاکستان با بازیگران مرکزی از جمله ایالات متحده امریکا و موقعیت امنیتی داخلی این کشور تاثیر داشته است. پاکستان در پروسه صلح افغانستان نقش کلیدی بازی می کند و زمان فرا رسیده اسلام آباد در پرتو رویدادهای متغییر جهانی به امنیت و ثبات ملی خود اهمیت دهد، تمام تلاش خود برای توافق بین حکومت افغانستان و طالبان را به کار ببندد و به راه اتوماتیک برای امریکا جهت خروج نیروهایش از افغانستان را فراهم کند.
با توجه به اتصال پروژه عظیم « کریدور اقتصادی چین و پاکستان» با افغانستان می توان گفت یک افغانستان مرفه از بعد منافع اقتصادی بدون شک امتیازات بالایی برای پاکستان به همراه دارد.

افغانستان و پاکستان قبل از هر اقدامی برای همکاری های اقتصادی می باشد شکاف های امنیتی در امتداد مرزهای خود را پر کنند.
پروژه بزرگ و مهم «ابتکار یک کمربند و یک جاده» نیز نشان می دهد چین یک بازیگر حیاتی ست که آرزو می کند افغانستان امن و با ثبات باشد. علاوه بر این سنگرهای اقتصادی کشورهای جنوب آسیا که تحت سلطه و نفوذ چین قرار دارند یک متعادل کننده استراتژیک در برابر نفوذ روبه رشد هند در منطقه می باشد.

به طور کلی باید گفت یک افغانستان امن و با ثبات برای تمام سهامداران بزرگ خوب است. به عبارت دیگر در صورتیکه مذاکرات صلح زمان زیادی طول بکشد، پیامدهای منفی زیادی در پی خواهد داشت.

همزمان با نزدیک شدن ضرب العجل اول ماه می، چشمان بازیگران جهانی به هرگونه تغییر ناگهانی دوخته شده است. تصمیم بایدن که مشروط بر توافق بین طرف های درگیر در افغانستان می باشد به پاکستان نقش مرکزی داده تا توافق و آشتی در افغانستان را ممکن بسازد و صلح و دوستی را در منطقه به ارمغان آورد.

منبع

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟