کابل در آستانه استقابل از «جهالت یار»

  • انتشار: ۱ جوزا ۱۳۹۵
  • سرویس: تیتر 1سیاست
  • شناسه مطلب: 13072

در میان رجال برجسته قریش که همزمان با آغاز رسالت نبی مکرم اسلام می زیسته اند، نام فردی به نام «ابوحکم» در صدر لیست دشمنان پیامبر(ص) دیده می شود.

این مرد، که قریش او را از دانایان خود می دانست و در بسیاری از موارد، محل مراجعه مردم و بزرگان قبایل برای حل دعاوی و مشکلات بود، از لیدرهای اصلی توطئه علیه اسلام و نبی مکرم اسلام هم به حساب می آمد.

شرارت های ابوحکم و سنگ اندازی های او در مسیر دعوت پیامبر به حدی بود که جان پپامبر را به لب رسانده و نهایتا از سوی پیامبر، به دلیل عدم امکان تابیدن نور اسلام در قلبش، و به دلیل شقاوت بیش از حد او، «ابوجهل» خوانده شد.

حقیقت این است که ابوجهل، آدم نادانی نبود که بواسطه بی سوادی و نفهمی اش، مسلمانان و پیامبر(ص) او را ابوجهل خوانده باشند، بلکه این ادم باهوش و دانا، ذات شروری داشت که همین ذات شرور، او را به سمت هدایت ناپذیری سوق می داد.

ابوجهل، برای جلوگیری از هدایت قریش، آنچه را که از بدی و شقاوت در ذهن داشت، در رابطه با تازه مسلمانان بکار بست و نهایتا هم به شکل بسیار مضحک و خنده داری در غزوه بدر، به جهنم واصل شد.

اما سخن اصلی ام در این یادداشت، بیان این نکته است که از نکات جالب تاریخ، تکرار برخی از شخصیت های مهم تاریخی در قالب های تقریبا مشابه در اعصار مختلف است.

برای خود بنده، گاهی تحلیل شخصیت ابوجهل بسیار سخت می نمود و دقیقا نمی فهمیدم که ادم باهوشی همچون او، چرا باید بدترین شیوه ها را برای رسیدن به مقاصد نه چندان موجهش برگزیند. اما بررسی عملکرد و شخصیت یکی از افراد تاثیر گذار بر تاریخ معاصر کشورمان، تا حد زیادی، مشکل من در تحلیل شخصیتی ابوجهل را رفع نمود.

ظاهرا برخی از افراد، شرارت، ذاتی شان است و اساسا نمی توانند خوب زندگی کنند.

به اعتقاد من، کسی که او را «گلبدین حکمتیار» می نامند، یکی از مصادیق همین افرار شرور است. او دقیقا کپی برابر اصل ابوحکمی است که به دلیل دانش خود، محل مراجعه مردم زمانش بود، اما جهل اعتقادی و شدت عمل او در قصاوت و ادمکشی، باعث شد تا نامش در تاریخ، ابوجهل باقی بماند.

اگر بگوییم گلبدین، آدم کم دانشی است و یا بضاعت تحلیل و درک او، کمتر از یک انسان عادی است، یقینا به بیراهه رفته ایم.

بررسی سوابق و عملکرد گلبدین بیانگر این است که حداقل در سالهای پسین، با مطالعه فراوان به ویژه در حوزه علوم اسلامی، سطح دانش خود را به شدت بالا برده است.

موضع گیری های سیاسی چهل ساله گذشته او و نیز مدیریت یکی از تشکیلاتی ترین احزاب پنج دهه اخیر افغانستان برای مدت طولانی نیز بیانگر این واقعیت است که توان مدیریتی و سطح فهم و تحلیل این ادم نیز بسیار بالاتر از یک انسان معمولی است.

اما چه چیزی باعث شده که گلبدین، در طول حیات سیاسی خود، یک عنصر دردسر ساز، حکومت برانداز، ادمکش و یاغی و طاغی باشد؟

گلبدین برای رسیدن به قدرت، دست به هرکاری زده است. او علیرغم اینکه ظاهرا خود و هم حزبی هایش را مقید به مبانی ایدئولوژیکی محکم اسلامی آن هم از نوع اخوانی اش می داند، اما در عین حال برای قدم گذشان به ارگ، حاضر است با کمونیستی همچون شهنواز تنی نیز هم پیمان و هم کاسه شود.

گلبدین، که روزگاری عبدالرشید دوستم را به دلیل عضویت در حکومت کمونیستی مهدور الدم می دانست، در روزگاری دیگر، با وی اتحادی محکم و نزدیک ایجاد کرد تا حکومت نوپای مجاهدین را سرنگون کند. شاید هنوز هم بتوان آثار ویرانه هایی در جای جای کابل را که ثمره راکت پرانی های مداوم گلبدین بود، فراوان احصا و شمارش کرد.

جالب این است که گلبدین، نتوانست در جنگ و میدان نبرد حکومت مجاهدین را مغلوب کرده و فاتح میدان نبرد شود، اما طی کمتر از چند ماه پس از تفاهم با حکومت مجاهدین و حضور رسمی در کابل، نیروهایش در سروبی، راه را برای ورود دشمن جدیدی به نام طالبان به کابل باز کردند و اینگونه، حکومت تازه تاسیس مجاهدین را پس از قتل عام هزاران زن و کودک بیگناه سرنگون و زمینه حکومت عده ای از هم تباران خود را فراهم ساخت.

جنگ های خانماسوز کابل که هماره یکی از طرف های آن گلبدین یا یکی از متحدین او بود، زخم های ناسور فراوانی بر بدنه مردم مظلوم و بی دفاع افغانستان وارد کرده است.

اینک، باز شایعه شده که قرار است او بیاید. قرار است گلبدین به حکومتی ملحق شود که قریب به پانزده سال، آن را حکومت دست نشانده آمریکا می دانست و غیر مشروعش می خواند. گفته می شود که قرار است در چهار آسیاب، صد ها هزار نفر از کسانی که در شرارت های او با او شریک بوده اند به استقبالش بروند و گلبدین را همچون یک قهرمان، وارد کابل کنند تا به همین دولتی که تا اندکی پیش غیر مشروع بود، اضافه شود.

نمیدانم عمر حکومت اشرف غنی پس از ورود گلبدین به کابل، به درازی عمر حکومت شهید ربانی پس از ورود گلبدین به کابل در سال 75 شمسی خواهد بود یا نه، اما نیک می دانم که گلبدین، در طول زندگی اش، هماره منشا شرارت و رذالت بوده است.

شاید اگر گلبدین با همین ویژگی هایی که ما از او می دانیم، به جای ابوحکم(ابوجهل) در زمان رسول گرامی اسلام می زیست، پیامبر نام او را به عوض گلبدین حکمتیار به گلبدین جهالت یار تغییر می داد.

باز هم در مورد جهالت یار برایتان خواهم نوشت.

 

«سید احمد موسوی مبلغ»

نظرات(۱ دیدگاه)

نظر شما چیست؟