چرا آدمها دست به شرارت میزنند؟
- انتشار: ۹ ثور ۱۳۹۸
- سرویس: دیدگاه
- شناسه مطلب: 59262
رفتار غیرانسانی قدمتی به عمر خودِ بشر دارد اما-عجیب آن که-سابقهی فهم مدرن ما از آن به سال 1961 برمیگردد. تا آن وقت، اندیشمندانی که با فجایع گولاگ و اتاقهای گاز کلنجار میرفتند در پاسخ به این پرسش که «چطور توانستند چنین کاری بکنند؟» این نظر را مطرح میکردند که عاملان این جنایتها عیب و ایراد خاصی دارند. پیشفرض قدیمی این بود که عاملان جنایتهای هولناک باید خودشان هیولا باشند. اما در میانههای سال 1961 دو رویداد-هزاران کیلومتر دور از هم-با یکدیگر مصادف شد و درک ما را به کلی تغییر داد. این دو رویداد تصویر ناخوشایندی از حیوانصفتیِ نهفته در همهی ما ترسیم کرد-و ده سال بعد آزمایش مشهور زندان استنفورد بر این تصویر صحه نهاد. اما اکنون شواهد جدیدی به دست آمده که این تصویر را از اذهان خواهد زدود.
اولین رویداد سرنوشتساز سال 1961 محاکمهی آدولف آیشمن در اورشلیم بود. یکی از حاضران در دادگاه، هانا آرنت، فیلسوف سیاسی، بود. او هم مثل اطرافیانش انتظار داشت که مسئول کشتار میلیونها نفر، آدمی مخوف باشد. اما مردی در حال طاسی، تقریباً خمیده و در مجموع معمولی را دید. آرنت در آیشمن در اورشلیم نتیجه گرفت که همین معمولیبودن آیشمن در نهایت او را مخوفتر از چیزی میکرد که تصور کرده بود زیرا نشان میداد که هر کسی میتواند مرتکب نسلکشی شود. هیولا «نهفته» در وجود دیگران نبود بلکه در همهی ما خفته بود. آرنت این ایده را در عبارتی خلاصه کرد که هنوز هم از یاد نرفته است: «پیشپاافتادگیِ هولناک و محیّرالعقولِ شر».
همزمان با محاکمهی آیشمن در اورشلیم، هزاران کیلومتر در آن سوی دریای مدیترانه و اقیانوس اطلس، استنلی میلگرام در آزمایشگاه خود در دانشگاه یِیل سرگرم انجام «آزمایشهای اطاعت از اتوریته»ای بود که بعدها شهرت یافت. به شرکتکنندگان در این آزمایش میقبولاندند که دارند در نقش معلم در تحقیقی دربارهی تأثیرات تنبیه بر یادگیری مشارکت میکنند. اما موضوع واقعیِ تحقیق چیز دیگری بود؛ میلگرام میخواست ببیند که این افراد تا کجا حاضرند در تنبیه کردن جلو بروند.
آزمایشگر به «معلمان» دستور میداد هر بار که شاگردی مرتکب خطای حافظه شد شوک الکتریکی شدیدتری به او وارد کنند. در واقع، «شاگرد» داشت نقش بازی میکرد-همدست میلگرام بود-و از شوک الکتریکیِ واقعی هم خبری نبود. اما «معلمان»- که از این واقعیتها خبر نداشتند-چقدر حاضر بودند که در تنبیه کردن پیش بروند؟ میلگرام این آزمایش را به شکلهای مختلفی تکرار کرد. در مشهورترین شکل این آزمایش، شاگرد در اتاق دیگری جدا از معلم و آزمایشگر مینشست اما این دو نفر دادوفریاد تصنعیِ ناشی از دردش را از طریق بلندگو میشنیدند. میلگرام، در کمال تعجب، دریافت که دو سوم از «معلمان» به افزایش شوک الکتریکی تا آخرین حد (450 ولت)-ادامه دادند-اگر این شوکها واقعی بود، «شاگردان» را میکشت.
به نظر میرسید که نتیجهی منطقیِ هولناک این است که نه عدهای اندک بلکه اکثریت مردم حاضرند که تا حدی مرگبار از اتوریته اطاعت کنند. بدتر این که این آزمایش در محیطی آرام و عادی انجام شده بود و نه در زمان جنگ یا میدان نبرد که پای مرگ و زندگی در میان است و آدمها سنگدل میشوند. افزون بر این، «معلمها» متأثر از تبلیغات بلندمدتی نبودند که چهرهای غیرانسانی و اهریمنی از قربانیانشان ارائه دهد و آنها را مهیای وحشیگری کند. میلگرام در توضیح یافتههای خود صریحاً به آرنت و پیشپاافتادگیِ شر اشاره کرد. علاوه بر این، مثل آرنت گفت که تواناییِ مردم عادی برای ارتکاب جنایت ناشی از «بیفکری» است، یعنی اطاعت کورکورانه از مرجع اقتدار و بیاعتنایی به پیامدهای هولناک اعمال خود. به نظر میرسید که علم و تاریخ روایت متقاعدکنندهای ارائه میکنند: آدمهای عادی به طور ذاتی به اطاعت از دستور گرایش دادند و مهم نیست که این فرامین چقدر خطرناک باشد.
استیفن رایکِر، الکس هَسلَم و جِی ون باوِل
برگردان: عرفان ثابتی
منبع: Asoo.org
نظرات(۰ دیدگاه)