وفات حضرت سلیمان؛ داستانی اسرار آمیز ولی واقعی

  • انتشار: ۲۷ اسد ۱۳۹۹
  • سرویس: اطلس پلاس
  • شناسه مطلب: 84110

سلیمان فرزند حضرت داوود (ع) و از نسل یهودا فرزند یعقوب نبی می باشد. وی از انبیاء الهی و پادشاه بنی اسرائیل بود.

سلیمان فردی درشت اندام و سفید رو با موهای بسیار بود. او بعد از درگذشت پدر جانشین وی شد. سن سلیمان در این زمان بیست و دو سال و یا سیزده سال گفته شده است.

این حضرت از بندگان بسیار خوب خداوند هستند و دارای صفات و فضائل بسیاری می باشند. در قرآن از ایشان به همین عناوین یاد شده است و همچنین کسی که خداوند به او علم عطا نموده است.

حضرت سلیمان از خداوند درخواست حکمرانی و پادشاهی را کرد که بعد از او در شأن و سزاوار هیچ کس نبود.

خداوند دعای ایشان را مستجاب نمود و به جز انسان ها، اجنه و شیاطین، باد و پرندگان را نیز تحت سیطره و فرمان او در آورد. زبان حیوانات را می فهمید و با باد سخن می گفت.

در قرآن آمده است که ایشان در میان قوم خود به قضاوت می پرداخته است و اشاره هایی به آن شده است. نام سلیمان هفده بار در قرآن ذکر شده است.

حضرت سلیمان حدود چهل سال در میان مردم خود حکومت کرد و شخصی به نام آصف بن برخیان وصی ایشان بود.

حضرت سلیمان به دستور خداوند ساخت بزرگترین معبد یهودیان را بعد از پدر به دوش کشید، مکانی که بعدها به مسجد الاقصی شهرت یافت.

وفات حضرت سلیمان

به نقل از تاریخ، حضرت سلیمان در مسجد الاقصی مدت های زیادی را به اعتکاف می نشستند. این اعتکاف یک ماه، دو ماه و یا حتی یک سال هم به طول انجامیده است. ایشان روزها را روزه می گرفتند و شب ها را به عبادت خداوند مشغول بودند.

در برخی روایات آمده است که روزی حضرت سلیمان گیاه تازه ای که در صحن مسجد روییده بود را نگاه کردند و نامش را پرسید و گیاه پاسخ داد نام من خرنوب است.

سلیمان از آن گیاه پرسیده برای چه آفریده شده ای؟ گیاه جواب داد که برای ویران کردن خداوند او را خلق کرده است، به شکلی که با ریشه هایم به زیر ساختمان ها می روم و آن ها را خراب می کنم.

حضرت سلیمان از این موضوع دریافت که مرگش نزدیک است. با خدای خود به راز و نیاز پرداخت و فرمود خدایا مرگ مرا از اجنه و شیاطین بپوشان به دو دولیل؛ یک این که آنها بنای مسجد را به اتمام برسانند و دوم این که مردم بدانند که اجنه از غیب آگاهی ندارند و علم غیب نمی دانند.

سلیمان با وجود این که به نظر می آید در آسایش و آرامش زندگی کرده است اما بر خلاف این تصور، ایشان حتی یک روز در طول مدت زندگی خود به استراحت نپرداختند.

روزی به اصحاب خود فرمود با تمام اختیاراتی که داشتم و مقامی که خداوند به من داده بود به یاد ندارم روزی را با استراحت به شب رسانده باشم، می خواهم فردا به تنهایی به قصر خود وارد شوم و با خیال راحت استراحت کنم.

فردای آن روز چنین کرد، وارد قصر خود شد و با شادی به ملک خود نگاه کرد، نگهبانان در همه جای قصر مراقب بودند تا کسی وارد نشود.

به ناگاه سلیمان جوانی خوش سیما و بلند قامت را دید که بدون اجازه وی وارد قصر شده، سلیمان از او در مورد آمدنش به داخل قصر سؤال کرد و فرمود چه کسی به تو اجازه ورود داده است.

آن جوان در جواب سلیمان گفت، من با اجازه خدای این قصر وارد شده ام. آن حضرت فرمود پروردگار من از من به این قصر و ملک سزاوارتر است، حال بگو بدانم که تو کیستی جوان؟

جوان گفت من عزرائیل هستم ملک الموت و برای قبض روح تو به اینجا آمده ام.

سلیمان رو به او کرد و فرمود، هر ماموریتی که داری انجام بده، امروز روز شادی من بود و خواست پروردگارم این است که این شادی را در لقاء او صرف کنم.

عزرائیل در حالی که حضرت سلیمان به عصایش تکیه داده بود در دم جانش را گرفت. همان طور که سلیمان از خداوند خواسته بود، مرگش از جن و انس تا مدتی پنهان ماند، همه مردم و شیاطین و اجنه فکر می کردند که سلیمان از بالای قصر، آنها را نگاه می کند و همگی به کار خود مشغول بودند.

چند روز گذشت و گفتگو بین مردم شروع شد، می گفتند چند روز است که سلیمان نه آب می خورد و نه غذا، چگونه است که او اینطور بر پای خود ایستاده است و حتی سخن هم نمی گوید.

بعد از این مدت، خداوند موریانه ای را مامور کرد تا عصای سلیمان را از داخل خالی کند، موریانه به امر خداوند عصای سلیمان را خالی کرد و ایشان با صورت به زمین افتادند.

از آن پس اجنه قدردان موریانه ها هستند، چرا که آنها باعث شدند جن ها دست از کارهای سخت بکشند.

تفاسیر مرگ سلیمان

خداوند در قرآن به مرگ سلیمان اشاره می کند و می فرماید، آری سلیمان این گونه از دنیا رفت تا روشن شود انسان چقدر در برابر مرگ ضعیف و ناتوان است، به طوری که اجل حتی مهلت نشستن یا خوابیدن را از او می گیرد.

دیگر این که سلیمان با آن شکوه و جلال و عظمت چگونه مدتی بعد از مرگ نیز به وسیله یک عصای ناچیز بر سر پای می ایستد.

سلیمان با تمام اختیاراتی که داشت و قدرتی که در اختیار داشت در نهایت توسط یک موریانه ی ضعیف با صورت بر زمین خورد.

این درسی است برای تمام ظالمین و گردنکشان عالم تا بدانند هر چقدر هم قدرت و غرور داشته باشند به مقام سلیمان نمی رسند. مرگ، سلیمان را با آن شکوه و قدرت به زیر کشید. همه بدانند که در برابر قدرت خداوند بدون هیچ اراده ای پری از کاه را در مسیر طوفان می مانند.

حضرت علی (ع) در یکی از خطبه های خود می فرمایند: اگر کسی می توانست بقاء یابد و جاودان بماند و مرگ را از خود دور کند سلیمان نبی بود؛ او که علاوه بر مقام پیامبری بر جن و انس حاکم و تمام اختیارات از جانب خداوند برایش فراهم بود.

اما زمانی که پیمانه عمرش پر شد بدون لحظه ای درنگ و بدون این که حتی بتواند بنشیند رخت از عالم فانی بربست.