نگاه اکادمیک و پارادایمیک به نوروز(۳)

  • انتشار: ۲ حمل ۱۴۰۰
  • سرویس: دیدگاهگوناگون
  • شناسه مطلب: 109049

از نظر روش شناسی مطالعات فرهنگی، اسطوره ها، نمادها و آیین ها را می توان به دو گروه متفاوت تقسیم کرد: یکی روش کارکرد گرایی که معتقد است انسان ها در ارتباط با نیازها و برای پر کردن یک خلا، اگاهانه دست به خلق یک اسطوره یا عنصر فرهنگی می زنند، و این عناصر در مجموعه یک جامعه به ایفای نقش خاصی می پردازند که در نهایت بر همبستگی و انسجام اجتماعی می افزایند. برای مثال دورکیم و پس از او رادکلیف براون و سایر فنکسیونالیست ها، نظام های نمادین یا سمبلیک را ابزار عالی همبستگی اجتماعی می دانند. از نظر دورکیم، جامعه در مراحل رشد خود دست به خلق نمادها می زند تا استمرار حیات خود را تضمین کند. چنان که آگوست کنت نیز معتقد است در عصر تضعیف سازوکارهای سنتی باید نمادهای جدیدی که جنبه عقلانی و اجتماعی داشته باشد به وجود آورد تا همبستگی اجتماعی تضمین شود.

در دوره متاخر بسیاری از نظریه پردازان به کارویژه های سیاسی نمادها و آیین ها هم توجه کرده و قدرت سمبلیک را که باعث سلطه ی عده ای بر عده ی دیگر می شود مهم تر از سلطه مادی دانسته اند. از جمله پی یر بوردیو که قدرت سمبلیک را قدرتی نامرئی و قوی تر از سایر قدرت ها و سرمایه ها می داند که باعث استمرار سلطه می شود. بنابراین، مردم تا زمانی که مصرف کننده ایماژهایی باشند که دیگران برای آن ها ساخته اند هم چنان در بند و سلطه آن ها هم خواهند ماند.

اما رویکرد دیگر مربوط به ساختارگرایان است که بر عکس برای نمادها و اسطوره ها قائل به استقلال بوده و می گویند این انسان ها هستند که در اسطوره ها زندگی می کنند و نه آنکه انسان ها از آن ها به صورت ابزار استفاده کنند. این نمادها و اسطوره ها در ناخودآگاه شکل گرفته و بر زندگی انسان ها حاکم می شوند. ژان پی یر ورنان مانند لوی کلود استراوس و بسیاری دیگر از ساختارگرایان معتقد است: انسان موجودی سمبلیک است و جامعه جز از طریق نظام های سمبلیک کار نمی کند.

به این ترتیب در هر دو دیدگاه شاهد اهمیت نمادها و زندگی نمادین و نقش آن در زندگی اجتماعی هستیم. نیاکان ما در خلق ایماژها و نمادها نقش مهم داشته اند که در ماندگاری ملی و همبستگی اجتماعی تاثیر گذار بوده اند.اگر امروز وضعیت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ما نابسامان است و در معرض هجوم فرهنگی بیگانه قرار داریم، به این دلیل است که از میراث نیاکان خود غافل شده ایم. اگر می خواهیم مستقل باقی بمانیم باید به قول کاستوریادیس به دنیای نمادین و تصویرهای خود متکی باشیم و اگر می خواهیم جوانان ما دل به هرزگی های غرب ندهند و داروی دلتنگی ها و ملالت های خود را که ما برای آن ها فراهم کرده ایم در ابتذال نجویند باید به احیای آیین های روح بخش ملی و تمدنی خود بازگردیم. وگرنه کریسمس جای جشن نوروز را خواهد گرفت و نوئل جای شب یلدا را. امروز کسی از پیامدهای سیاسی هویت زدایی و قدرت سمبل ها و اهمیت دنیای ایماژ و ایماژینر غافل نیست، مگر آن ها که چشمشان جز قدرت گذرا و سطحی را نمی بینند. باشد که بیندیشیم.

دکتر عبدالطیف نظری

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟