محمدگل خان مومند در آیینه تاریخ

  • انتشار: ۱۶ میزان ۱۳۹۶
  • سرویس: اجتماعیدیدگاه
  • شناسه مطلب: 31558

شاید بسیاری از مردم اسم «محمدگل خان مومند» را شنیده باشند. زمانی که نادرخان پدر ظاهرشاه به کابل آمد و به حاکمیت کوتاه و نوپای «حبیب‌الله کلکانی» پایان داد، اسم محمدگل خان مومند مطرح شد چون او یکی از حامیان نادرخان و بازوی پُرتوان او به شمار می‌رفت.

مومند پس از کشته شدن نادرخان و آغاز دوره سلطنت محمدظاهرشاه، به مقامات بالای دست یافت که تقرر او به عنوان وزیر داخله در کابینه «محمدهاشم خان» صدراعظم و عموی ظاهرشاه، یکی از آنان بود. او پس از خوش‌خدمتی فراوان به دربار، به سمت‌های بالاتری رسید و سال‌های مدیدی در چندین ولایت افغانستان از جمله قندهار، فراه، هرات، بدخشان، فاریاب و بلخ، به عنوان رئیس تنظیمه که در آن زمان یک پُست و مقام مافوق بود، فعالیت کرد.

مومند مدتی در هرات، سمنگان، کابل و ننگرهار نیز حضور داشت و فراتر از توقع دولت مرکزی، اهدافی را که برای آن مأمور شده بود، بسر رساند. مومند یکی از طراحان جابجایی و اسکان هم‌تباران خود از یک منطقه به منطقه دیگر بود. در حقیقت او پس از عبدالرحمان، دومین نفری بود که به استقرار کوچی‌ها در ولایت‌های شمالی افغانستان مبادرت ورزید؛ البته با این تفاوت که مومند، در یک برنامه آرام که اکنون به «جنگ نرم» شهرت دارد، اقدام به این جابجایی کرد.

کسانی که با سبک نوشتن نگارنده این سطور آشنایی دارند، تمام اشکال قوم‌گرایی و تعصب حتی از نوع دینی و مذهبی آن، در نوشته‌هایش مردود و محکوم است. اگر در این یادداشت از عصبیت و تعصب محمدگل خان مومند سخن به میان آمده است، این بدان معنا نیست که در جای دیگری از کارنامه دیگران مثل حبیب‌الله کلکانی انتقاد نکند و نکرده باشد.

به هر حال، یکی از تعهداتی که محمد گل خان مومند از هم‌تباران خود برای انتقال به شمال افغانستان و واگذاری امتیازاتی مثل علف‌چر و چراگاه و زمین‌های زراعتی و کشاورزی، می‌گرفت، حفظ سنت‌های قبیله‌ای و تعهد به فرهنگ «پشتون‌والی» بود.

مومند چنان به زبان پشتو تعصب می‌ورزید که اگر یکی از پشتون‌ها با او به فارسی صحبت می‌کرد، چهره خود را از او برمی‌گرداند و یا اگر بر سر سفره‌اش نشسته بود، برمی‌خاست و خانه میزبان خود را ترک می‌کرد. وب‌سایت «تاند = تازه» که از حامیان جریان محمدگل خان مومند به شمار می‌رود، روز سه‌شنبه 11 میزان، داستانی از عصبیت او را نسبت به زبان پشتون ذکر کرده است. نخست اصل داستان را که به زبان پشتو است، می‌آورم و سپس ترجمه می‌کنم:

«وزیر محمدګل خان د هېواد د شمال کوم ولایت ته سفر کړی وو؛ هلته د ناقلینو له ډلې د کوم پښتون میلمه شوی وو، د ډودۍ پر مهال ناقل پښتون خپل زوی ته وویل:(برو بچیم دسترخوان بیار) په  وزیر محمد ګل خان ډېره بده ولګېده؛ له ځایه پاڅید ویې ویل: ته موږ دلته  را استولی یې، ځمکه پوله پټی مو درکړی تر څو  په شمال کې پښتانه میشت شي، د دې هېواد قومونه سره په دې هېواد کې وپاشل شي، ته په ځای د دې چې پښتو او پښتونوالې وپالي پښتو دې هېره کړي او غیر پښتون شوی یې.»

ترجمه:

(وزیر محمدگل خان به یکی از ولایت‌های شمال سفر کرده بود، آنجا میهمان یکی از پشتون‌های ناقل[پشتون‌های منتقل شده و مهاجر] شد. پشتون ناقل موقع صرف غذا [به فارسی] به پسر خود گفت: برو پسرم دسترخان را بیاور. [این سخن] وزیر محمدخان را خوش نیامد، از جا برخاست و گفت: ما تو را اینجا آورده و زمین در اختیارت گذاشته‌ایم تا پشتون‌ها در شمال مستقر و تثبیت و قوم‌های افغانستان به این شکل در کشور متفرق شوند اما تو بجای این که پشتو و پشتون‌والی را پاس بداری، آن‌ها را فراموش کرده و غیرپشتون شده‌ای.)

این نمونه‌ای بود از سیاست حاکمان وقت برای کاشتن تخم تفرق و تعصب که تاکنون افغانستان از آن رهایی نیافته است. درست است که محمدگل خان متعلق به قومیت پشتون بود اما این بدین معنا نیست که اقوام دیگر در داخل خود «محمدگل خان»‌هایی نداشته و ندارند. محمدگل خان، نماد یک جریان فکری بود؛ همان جریانی که کم و بیش در بین سایر کتله‌های افغانستان توسط محمدگل خان‌ها متبلور است و تنها راه نجات ملت افغانستان از بیماری تعصب و تفرق، نه گفتن به این «محمدگل خان» و «محمدگل خان»‌های دیگر و عدم دنباله‌روی از آن‌ها است. البته در حال حاضر، این یک آرزوست اما تحقق آن در آینده محال نیست.

محمد مرادی

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟