قدرت غنی حتی از پادشاهان پیشین افغانستان نیز بیشتر است/ تمرکز زدایی قدرت می تواند یک موضوع کلیدی برای صلح پایدار باشد

  • انتشار: ۲۶ حمل ۱۴۰۰
  • سرویس: دیدگاهسیاست
  • شناسه مطلب: 110534

همین طور که دولت های امریکا و افغانستان در تلاش برای مذاکره با طالبان در مورد صلح می باشند، افغانستان همچنان با یک معضل قدیمی دست و پنجه نرم می کند: اینکه حکومت ملی در مقایسه با رهبران ولایتی و ولسوالی ها به چه میزانی از قدرت باید دسترسی داشته باشد؟ این یک سئوال منحصرا افغان نیست بلکه در کشوری که در دهه های اخیر بارها جنگ و خشونت را تجربه کرده یک سئوال داغ و مهم به شمار می رود. پاسخ به تغییرات اینچنینی کار ساده ای نیست اما یک گفت و گوی مدنی بین شهروندان، سیاسیون و مقامات افغان در مورد بهترین روش های تقسیم قدرت می بایست شکل بگیرد تا صلح و ثبات در افغانستان حاکم شود.

افغانستان در سطح جهان در گروه کشورهایی با متمرکز ترین حکومت ها قرار گرفته که در آن رئیس جمهور بیشترین قدرت را دارد و فضا برای ساختارهای محلی رسمی بسیار ناچیز است. اما همین مرکز قدرت در کنترل کشور ناتوان بوده و ولایات دور افتاده از لحاظ زیرساخت ها و تأسیسات دولتی در وضعیت بدی به سر می برند. تمرکز زدایی قدرت رئیس جمهور کنونی اما نباید به قیمت تقسیم بندی و پارچه پارچه شدن کشور تمام شود. قدرت زدایی از رئیس جمهور باید تلاشی برای یک راه حل عملی جهت ختم جنگ و خشونت باشد. قرار گرفتن قدرت زیاد در دست یک نفر حتی در امن ترین و باثبات ترین کشورهای دنیا به بی عدالتی و نابرابری ها منجر می شود. تمرکززدای قدرت در افغانستان می تواند دولت ملی را حمایت کند، در سیستم های محلی و ولایتی اعتماد ایجاد نماید و به افغان ها اجازه دهد بر سرنوشت سیاسی خود کنترل داشته باشند.

از سال ۱۹۷۳ میلادی تاکنون به طور متوسط هر شش سال یک بار شاهد تغییر نوع حکومت در افغانستان بوده ایم: «حکومت پادشاهی، جمهوری، جمهوری دموکراتیک خلق، مجدد جمهوری، حکومت اسلامی، امارت اسلامی، دولت موقت، حکومت اسلامی موقت و در نهایت جمهوری اسلامی» حکومت های مختلفی بوده که از در دهه های اخیر در افغانستان روی کار آمده اند. هیچ یک از این حکومت ها نتوانستند صلح و ثبات را در افغانستان برقرار کنند چون تمام این سیستم ها در نوعی عقده گشایی تمام قدرت ملی را در اختیار خود گرفته بودند.

شاید وقتش باشد یک چیز تازه را امتحان کنیم.
مشکل حکومت افغانستان و جامعه جهانی در حال حاضر این است که موقعیت کنونی را به یک سیستم حکومتی عادلانه تر و مبتنی بر شایستگی که در آن هیچ قوم و گروهی توان تسلط بر دیگران را ندارد، تبدیل کند. اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۸۰ و ایالات متحده امریکا پس از کنفرانس بن بر این باور بودند که تشکیل یک حکومت قوی می تواند اسلام گرایان تندرو را شکست دهد و یک مرجع مرکزی قدرتمند کنترل کشور را به دست گیرد.

در حال حاضر قبایل و گروه های قومی مختلف در افغانستان اغلب رهبران کشور را به طور اساسی بیگانه می پندارند. حتی کوچکترین تصامیم بوسیله حکومت در سیستم کنونی به ادعاهای سوء استفاده از قدرت در بین گروه های فردی ختم می گردد. به باور آنها ملت بیش از حد پراکنده است، نهادهای دولتی ضعیف ند و مشکلات امنیتی نیازمند یک حکومت قوی و متمرکز می باشد.
از سویی هم حکومت های متمرکز از قبل ناکام بوده اند و نتوانسته اند به نیازهای بیش از چهل میلیون انسان پاسخ شایسته دهند. اعطای قدرت بیشتر به شهروندان و مسئولیت بیشتر به رهبران محلی می تواند این شرایط را بهبود ببخشد و حداقل این کار می تواند آنها را نسبت به همدیگر پاسخگو سازد.

قانون اساسی سال ۲۰۰۴ افغانستان به شخص رئیس جمهور چنان قدرتی داده است که پادشاهان پیشین افغانستان هم نداشتند. در میان صلاحیت های گسترده رئیس جمهور می بایست به « نصب تمامی مقامات حکومتی و تمامی پست های سیاسی و تخصصی از کابینه گرفته تا سطوح منطقه ای» اشاره کرد.

این قدرت بی نهایت رئیس جمهور را در معرض تعصب و قبیله گرایی قرار می دهد. قبایل و گروه های بیرون از قدرت وقتی ببینند که تنها دوستان رئیس جمهور مورد تقدیر قرار می گیرند، اعتقاد خود به دموکراسی را از دست می دهند و درست در این شرایط است که نیروهای ضد دولتی با توسل به فساد تلاش می کنند به دولت ضربه بزنند.

اعطای اختیارات و صلاحیت های کامل به شهردارها و ولسوال ها در اداره سفت و سخت شهرها و ولسوالی ها، گزینه دیگری ست که افغان ها می توانند در تمرکز زدایی قدرت از آن استفاده کنند. در شرایط کنونی وزارت امور داخله در حالی مسئولیت کلان تأمین امنیت تمام مناطق کشور را دارد که درک درستی نسبت به خیلی از مناطق ندارد. کنترل آدم ربایی، جرایم کوچک، دزدی های موتر و قتل در کابل را یک نفر نمی تواند از روی چوکی از راه دور کنترل کند. دادن مسئولیت های بیشتر به شهردارها در سراسر کشور باعث می شود امنیت و پاسخگویی ارتقاء یابد.

اگرچه در قانون اساسی افغانستان انتخاب شهردارها لحاظ شده است اما این حکم قانونی کمتر عملی گشته است. انتصاب ها در این پست ها مسئولیت وزارت امور داخله است و مستلزم تایید رئیس جمهور می باشد. شهردارها تنها به رئیس جمهور پاسخ می دهند و این خود فساد تولید می کند و به مقامات اجازه می دهد از طریق روابط شخصی و رشوه و نه براساس شایسته سالاری برگزیده شوند. گذشته از امنیت، شهرداری ها نیز صلاحیت های محدودی دارند. آنها روی برق، آب و پلیس هیچ کنترلی ندارند. اگر شهردارها توسط مردم انتخاب شوند، به خود مردم پاسخگوتر خواهند بود و بهتر عمل خواهند کرد.

در این راستا خطر بزرگ احتمالی زمانی پیش می آید که شهرها به دلیل ناتوانی یا فساد نمی توانند امنیت خود را تأمین نمایند. در این حالت حکومت ملی باید به گونه ای دخالت کند که صلاحیت و استقلال شهردار آسیب نبیند.

به هر صورت این تغییری ست که ارزش اتفاق افتادن دارد چون شهروندان در تامین امنیت محلی احساس مالکیت بیشتری می کنند. شهروندان در شرایط کنونی دولت مرکزی کابل را به بی کفایتی در تأمین امنیت خود متهم می کنند. این در حالی ست که اگر شهروندان فشار لازم بر شهردار جهت برداشتن گام های قوی تر و اقدامات مفیدتر را وارد کنند بدون شک شهردارها سریع تر و باقدرت بیشتری می توانند پاسخ دهند و اقدام کنند.

هر سیستم سیاسی که بتواند اقوام مختلف و متنوع افغانستان را قدرتمند بسازد بدون شک بزرگترین درمان تندروی ست چون می تواند موانع غیرقابل عبوری برای گروه هایی مثل طالبان جهت کنترل مناطق ایجاد کند.

انتقال قدرت به شهروندان برای انتخاب رهبران محلی و ولایتی شان با برخی هزینه های احتمالی روبروست. فساد و پادشاه سازی در سطوح پایین حکومت ممکن است اتفاق بیفتد. گرفتن قدرت رئیس جمهور برای از بین بردن فساد یا سوء استفاده والی ها به سرعت به دموکراسی در افغانستان ضربه می زند.

اما نباید فراموش کرد که با برخی تغییرات ساده در پروسه دموکراسی می توان بیشتر نزاع های قومی را حل نمود و صلح کلی و سراسری در افغانستان برقرار کرد. برگزاری انتخابات محلی و ولایتی و تقسیم قدرت بیشتر با شهروندان می تواند حس ملی گرایی را تقویت کرده ارزش و اهمیت به قبایل، فرهنگ ها، زبان ها و میراث ها در کشور را افزایش دهد.

رهبران و مذاکره کنندگان صلح باید به این ایده ها بها دهند. مردم افغانستان از سال ۲۰۰۱ به بعد که رژیم طالبان نابود شد حس ملی گرایی را تقویت کردند و گسترش دادند. ایجاد برخی تغییرات مفید و قدرتمند ساختن شهروندان به احساس مالکیت بیشتر در موقعیت امنیتی خودشان و جلب رأی دهندگان بیشتر در حمایت از حکومتداری ملی و محلی ایده هوشمندانه ای است. افغان ها به شدت به آزادی باور دارند. تمرکز زدایی قدرت به صورت آرام می تواند در سطوح فردی و ملی آزادی هایی به همراه داشته باشد.

منبع

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟