شعر روز معلم [بهترین اشعار درباره روز معلم]

  • انتشار: ۱۹ حوت ۱۳۹۸
  • سرویس: اطلس پلاس
  • شناسه مطلب: 80848

چه زیبا بودند سالهای نه چندان دوری که دغدغه کودکانه مان یافتن مناسب ترین شعر روز معلم بود، و شادی مان برق چشمان معلم همیشه مهربان مان وقتی شعرهایمان را برایش می خواندیم.

در ادامه این مطلب مجموعه ای از اشعار کوتاه و زیبا را برایتان جمع آوری کرده ایم:

شعر روز معلم

سلام ای معلم بزرگوار
که رهنمای زندگانی منی
رفیق دوره عزیز کودکی
چراغ دوره جوانی منی
تو با کلام گرم و مهربان خود
به من شجاعت و امید می‌دهی
مرا هراسی از غم سیاه نیست
مرا هراسی از غم سیاه نیست
تو مژده‌های شادی سپید می‌دهی
سلام ای که در اتاق تنگ درس
دل مرا چو آسمان گشوده‌ای
به پرتو سواد دیده مرا
به رازهای این جهان گشوده‌ای
خدا و مادر و تو و پدر
چهار یار زندگانی منید
به راستی که هرچه دارم از شماست
شما امید جاودانه منید

*** شعر روز معلم ***

شعر روز معلم

صدایت نغمه ای از باغ فردوس ، معلم ای طنین هستی من

تویی سرچشمه ی آرامش و علم ، معلم ای فروغ دیده ی من

وجودت شمع سوزان زمانه ، معلم اسوه ی آزادی من

ببوسم دست های مهربانت ، معلم خاک پایت سرمه ی من

*** شعر روز معلم ***

از نون و والقلم و ما یسطرون فقط

پروردگار نام تو را داشت در نظر

یعنی سپرده است به دستت رسالتی

ای امتداد روشن راه پیامبر

روز معلم مبارک!

*** شعر روز معلم ***

بوی گل بوی بهاران می‌دهی

مثل شبنم بوی باران می‌دهی

آبی استی مثل آرامش به من

درس خوبی درس ایمان می‌دهی

یک بغل لبخند با فرفره

دست ما گل های خندان می‌دهی

تو به من با لحن خوب کودکی

یاد ایام دبستان می‌دهی

یاد ژاله یاد گلهای غریب

مانده در اندوه گلدان می‌دهی

روز باران و کتاب گمشده

یاد کبرای پریشان می‌دهی

بوی خوبی بوی بودن بوی مهر

بوی لطف خاله مرجان می‌دهی

(شعر روز معلم)

آب بابا نان ندارد دست تو

خالی اما تو به من جان می‌دهی

خوب می‌دانم اگر دارا شوی

به تمام کودکان نان می‌دهی

آشنای تشنگی‌های زمین

تو به شبنم چشم گریان می‌دهی

در جهانی خالی از مهر و صفا

بوی بخشش بوی احسان می‌دهی

برگ‌ها گر تر شد از اشک یتیم

دفتری از جنس باران می‌دهی

میرزای کوچک قلب منی

بوی جنگل‌های گیلان می‌دهی

میهن خود را کنیم آباد را

یاد فرزندان ایران می دهی

*** شعر روز معلم ***

معلم ساربان علم و عشق است

معلم میزبان مهر و عشق است

معلم سایه بان معرفت ها

خریدار دل بیدار عشق است

******

آموزگارم ، تو باغبانی

می پرورانی بذروجودم ، با مهربانی

با درسهایت دیو جهالت از من گریزد

اندرزهایت ، بهر وجودم ، شد پاسبانی

من غرقه بودم در بحر غفلت

دستم گرفتی ای ناجی من،

من همچو قایق ، تو بادبانی

بر خوان ِ دانش من میهمانم

تو ای معلم ، خود میزبانی

کار تو باشد، ارشاد انسان

همکار ِ خوب ِ پیغمبرانی

*** شعر روز معلم ***

دل بسته‌ام به چشم تو خورشید مهربان

هر صبح در کلاس درس طلوع تو دیدنی ست

لبخند میزنی و دلم سبـز می‌شود

لبخند بی‌بهانه‌ات شعری شنیدنی ست

از نون و والقلم و ما یسطرون فقط

پروردگار نام تو را داشت در نظر

یعنی سپرده است به دستت رسالتی

ای امتداد روشن راه پیامبر

شور و نشاط من خورشید من بخند

در را به روی غم با مهر خود ببند

یک رنگ بی‌ریا روشنگر صبور

بخشیده‌ای مرا سرمایه شعور

با تو کلاس کوچک من گشته آسمان

چون آفتاب هستی و باران بی امان

تا شاخه شاخه‌های حضورم ثمر دهد

از این کلاس سر زند رنگین‌ترین کمان

بگذار تا به نام صدایت کند دلم

بگذار بخوانمت زیبا ترین کلام

نام تو را درود معلم تو را سپاس

ای عشق جاودانه معلم تو را سلام

حرف دل مرا از چشم من بخوان

من دوست دارمت بی مرز و بی کران

با لطف و بخششت همراه مهربان

سر سبز می‌شود دنیای دیگران

*** شعر روز معلم ***

دانی که عاشق بی ادعا معلم است ؟

شمع همیشه ی دوران معلم است ؟

پروانه سوخت تا که دهد درس عاشقی

آن کس که سوخت بهر من و تو معلم است

******

آن معلّم آن مرّبی آن که او

از فنونش عالمی پرداختــــــــه

او عزیز است و مقامش پاس دار

چونکه یزدان نام او بنگاشته

*** شعر روز معلم ***

ای نشانه پاکی ای امید بیداری

ای معلم خوبم ای محبت جاری

من اسیر شب بودم توچراغ راه من

مثل ماه تابیدی در شب سیاه من

از تو دیدگان من چون ستاره روشن شد

نکته‌های شیرینت شمع روشن من شد

راه زندگانی را تو به من نشان دادی

شور و عشق و ایمان را در دلم تو بنهادی

******

خــــداوندا کرم بر بنــــده کردی

مرا شرمنـــده شرمنده کردی

کجا باشــــد که از خجــلت درآیم

ز بـــــــار زحمت شکری برآیم

مرا نعمـــت فراوان عرضــه کردی

خــــداوندا دوای هرچـــه دردی

نبودم را زخــــــاکــی بود کردی

زخاک این جسـم را موجود کردی

زروح خود به جسمــم جان دمیدی

تو یی که خــــالق یأس و امیدی

مرا مادرعطا کـــــــــردی و بابا

که بی یاور نمـــــانم بین غم‌ها

مـــــــــــرا نوردل بابا نـمودی

چــــراغ روشـــن فردا نمـودی

به هراشکی که در چشمم روان بود

تن مــادر برایـــم نیمه جان بود

چراغ دیگـــــــــری فانوس راهم

معلم، مهــــــد علم و تکیه گاهم

چو قانون سخـــــــن گفتن گرفتم

خـودم هم زین سخن‌ها درشگفتم

به دستور معلـــــــم جمله بستم

قــــدم برداشتم، رفتم، نشستم

کلامی بی‌ جـــواز او نگفتم

گلــــی بودم که با اذنش شکفتم

سخنهـــا بر زبان جــــاری نمودم

غمـــی دیگــر به غم‌هایم فزودم

چـــرا کـــز زحمـــت بی حد آن‌ها

یکــــی را هم نکردم شکر بر جا

چه بی حــد زحمــت من را کشیدند

چه غم‌هایی که بر جان‌ها خریدند

به وقت غم شـــــریک غصه بودند

به وقـــت خنده شاه قصه بودند

شریکی در غم و شادی چو او نیست

خدا با من بگــو پاداش او چیست؟

*** شعر روز معلم ***

اندیشه‌ام از تو سبز و آباد شده

از جهل وغم این فکرتم آزاد شده

در مکتب پاک و شاد استاد ببین

غم رفته زجانم ودلم شاد شده

در مکتب تو همیشه شاگردم من

دور از رخ تو همیشه پر دردم من

در فصل بهار و روز استاد ببین

بی نور معلم این چنین زردم من

آموزش عشقم از همین مکتب توست

اندوخته سوادم از این لب توست

گفتم که مریضم و بیا بستر من

چون عامل دردم این غم و این تب توست

با این گچ عشق تخته جانم زن

خطّی ز کلام خود به ایمانم زن

صد درس در این کلاست آموخته‌ام

یک درس ز عشق جان ویرانم زن