سواره از حال پیاده چه خبر دارد?!

  • انتشار: ۱۰ دلو ۱۳۹۶
  • سرویس: اجتماعیدیدگاه
  • شناسه مطلب: 36316

وقتی داخل ارگ بشویید انگار در جهانی متفاوت قدم زده اید ، همه جا سبزه و گل؛ همه چیز به رنگ طبیعی و اصلی اش. حتی رنگ آسمان و جنس هوا هم فرق می کند، اکسیژن این جا هم گویا خالص تراست.

آدم ها با چهره های صاف و تراشیده کراوات زده لبخند بر روی شان این طرف آن طرف با کفش های براق آرام آرام روی سنگفرش های شسته  یا قالیچه هایی با طرح های زیبا میان دهلیزهای گرم که تابلوهایی بزرگ و کوچک با نقش های خواندنی به سینه ی دیوار چسبیده، قدم می زنند.

خیابان های کلان بسیار پاک، دو طرف درخت هایی بلند با تنه های بزرگ و سربرفلک کشیده ی سبز سبز، گل های زیبا در دل باغچه ها که شفافیت قطره ی آب روی گلبرگ ها را هم می توانی ببینی.

ماشین هایی سیاه که درخشش انعکاس نور خورشید به جلا و ابهت شان می افزاید هراز گاهی بدون ایجاد سروصدایی، ترافیکی به نرمی می گذرند و بیرق افغانستان با آرامش و شاد سربلند میان پیچ نسیم  تکان می خورد .

نگاه آدم های اینجا چه مهربان است و همه گویا تازه از پاکتی که خدا انسان را ساخته و درونش مانده، تروتازه، داغ داغ، نرم و گرم از لطافت خمیر آدمیت بیرون آمده اند .

امممم !!

وقتی از آن بهشت بیرون می شوی، باز گرفتار ترافیک و هیاهوی گلو‌های خسته ی آدم ها و عطر تعفن کثافات انباشته در جوی کوچه ها، گپ گپ انتحاری ها، آمار کشته ها و پودَری های چسبیده به مخبزها در سوز سرمای زمستان  به جهان واقعی می کشاندت و آسمان پر از دود و درخت هایی که روی برگ های شان کوهی از خاک دل رهگذرها سبزی شان را به زردی کشانیده، خبر از مرگ فردا را می دهد.

بتول سید حیدری

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟