دین؛ روشنفکری دینی و شبه روشنفکری

  • انتشار: ۷ اسد ۱۳۹۹
  • سرویس: دیدگاهگوناگون
  • شناسه مطلب: 90330

اشاره: یکی از دیدگاه های مشهور استاد مصطفی ملکیان این است که ایشان، دین و روشنفکری را پارادوکسیکال (تناقض نما) می دانند و معتقدند که این دو مقوله باهم تناقض دارند؛ زیرا جوهر دین تعبد است و جوهر روشنفکری، استدلال؛ لذا باهم قابل جمع نیستند و خلاصه این که از نظر استاد ملکیان، انسان یا باید متدین باشد یا روشنفکر – بر سبیل مانعه الجمع – نمی شود یک شخصی هم روشنفکر باشد هم متدین.

راجع به این دیدگاه، به لحاظ تفسیر مفهوم دینی و مفهوم روشنفکری، سوء برداشت شده است. به لحاظ برداشت ناصواب از دین به این معنی که جوهره ای دین، مطلقا تعبد نیست. اگر ما تمام مولفه های دینی را تعبدی بدانیم، یقینا داریم مغالطه می کنیم؛ در دین، یک سری اصولی وجود دارد و فروعی و به بیان دیگر، احکام ثابتی داریم و متغیری. حرف استاد ملکیان در اصول دین درست است ما از بعثت حضرت آدم تا خاتم، همان اصول سه گانه را داریم و تا قیام قیامت هم تغییر نخواهد کرد اما آیا تمام جوهر دین، اصول دین است؟ اگر تمام ماهیت دین را اصول دین تشکیل دهد، پس فلسفه تعدد ادیان ابراهیمی بی معنا خواهد بود؛ چیزی که ملکیان این تعدد را قبول دارد. بخش اعظم یک دین را مولفه های اجتماعی یا احکام متغیر آن تشکیل می دهد که هم قابل تغییر است هم قابل بروز رسانی و با گذشت زمان می تواند قابل رد و قبول باشد و این بخش بزرگی از دین که فلسفه نبوت انبیاء نیز هست، لازمه ای آن تعبد و پذیرش بی چون و چرا نیست؛ فی المثل احکام معاملات و مسایل اجتماعی دین اسلام در صدر اسلام، نسبت به ادیان دیگر، بروز بود.

در اصطلاح روشنفکری نیز اکثر اندیشوران دچار سوء فهم یا به نوعی تعبد پناه برده اند که مثلا روشنفکری اصطلاح غربی است و جنبشی است علیه دین (کلیسا) پس چیزی که علیه دین باشد، قابل جمع نیست. در حال که این مفهوم می تواند به طور عموم نیز استفاده گردد؛ برای افراد صاحب اندیشه که هم از علوم روز چیزی می دانند و هم از متون دینی باخبرند و نسبت به تعامل دین در دنیای امروز دغدغه دارند، می توان به آنها روشنفکران دینی گفت. شخصیت های که به لحاظ فکری، مهارت لازم پیدا کرده اند تا با زبان دین و زبان روز ارتباط با مردم ارتباط برقرار نمایند.

از لحاظ قواعد منطق ارسطویی نیز نمی توان بین دین و روشنفکری، تناقض را ثابت کرد چون شروط هشتگانه تناقض را در این دو مفهوم نمی توان یافت.

اما مع الاسف، جریان های کاذب روشنفکری یا شبه روشنفکران، اکثرا روشنفکران دینی را به حاشیه برده اند و یعنی انتقاد و نق زدن و رد و قبول بی جای روشنفکران دینی کاذب، سبب شده است که جامعه به همه افراد که لقب روشنفکری دارند، بدبین و بی تفاوت باشند. شبه روشنفکران، غرب گرا هستند فکر می کنند هر آنچه در غرب می گذرد همه دربست مطابق نیاز روز بشر است و هرچه در شرق اسلامی است همه قابل حذف و رد. اینها (روشنفکران کاذب) هستند که دچار روزمرگی مفرط اند در شبکه های اجتماعی پرسه میزنند و سخت تشنه ای شهرت و دچار خودشیفتگی و توهم دانایی اند و بن مایه فکری ندارند.

اگر جامعه بتواند بین شبه روشنفکران و روشنفکران دینی، تفکیک کنند، شاید بسیاری از معضلاتی که وجود دارد، حل گردد مثل بازسازی فقه و تطبیق فقه با حقوق جدید و یا در امور سبک زندگی اسلامی…

علی ظفر یوسفی

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟