در باب چپ و فتنه قومیت

  • انتشار: ۸ حوت ۱۳۹۶
  • سرویس: اجتماعیدیدگاه
  • شناسه مطلب: 37515

یک: گفتمان چپ در ذات خود فراقومی است/ بود. بر همین اساس است که گفتمان چپ، چه از نوع لنینیستی- مارکسیستی و چه از نوع مائوئیستی و چه چه فیدلی آن توانست جهانی و فراگیر شود.

دو: چپ افغانستان، دست کم در فضای گفتمانی، فراقومی آغاز شد. این گفتمان تلاش کرد، به تقلید از برادر بزرگتر، گفتمان دینی را به محاق ببرد و در برابر آن تمام قد ایستاد. اگرچند که از همان آغاز قومیت، نه به حیث یک گفتمان که به حیث یک واقعیت، خود را بر چپگرایان تحمیل کرد. مثلا، خان‌ها خلقی شدند و رعایا پرچمی.

سه: قومیت به مثابه یک واقعیت همان طور که وحدت گفتمانی چپ را مخدوش کرد، وحدت گفتمانی اسلامگرایی را نیز مخدوش کرد. اسلام‌گرایان را نیز، مثلا، به حزب اسلامی و جمعیت اسلامی تقسیم کرد و تلاش‌های پیگیر و فراگیر عبدالله عزام‌ها برای ترمیم گسل‌های موجود بین فرزندان بنا به نتیجه مطلوب نرسید.

چهار: چپ حاکم در دهه شصت با شکست و واپس‌نشینی برادر بزرگتر، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، و آنگاه فروپاشی آن مواجه شد. با این فروپاشی چپ حاکم نه تنها پشتیبان و نگهدارنده مادی (اقتصادی، نظامی، سیاسی) خود را از دست داد و که پشتیبانی ایدئولوژیک (معنوی) خود را نیز از دست داد. چپ حاکم به تمام معنا بی‌پناه شد.

پنج: در این فضای بی‌پناهی نظام پسمانده سوسیالیسم در افغانستان به صورت رسمی وارد فاز ملی‌گرایی و به صورت غیر رسمی وارد فاز قومگرایی شد. حزب دموکراتیک خلق نام خود را به حزب وطن تغییر داد و دال گفتمانی ملی‌گرایانه وطن جای شعارها و دال‌های سوسیالیستی را گرفت. به صورت غیر رسمی در درون نظام پسمانده گفتمان قومی فعال شد.

شش: گفتمان قومی برای نظام هم به مثابه ابزار برای شکست گفتمان رقیب، یعنی گفتمان اسلام‌گرایی مورد استفاده قرار گرفت و هم به حیث پاشنه آشیل مرگ نظام و فروپاشی درونی آن را تسهیل کرد. در این که نظام پسمانده تا چه پایه در خلق گفتمان قومی فعال بودند و تا چه پایه منفعل، داوری دشوار است. به هر روی، در بدو امر عناصر نظام پسمانده تلاش کردند کندک‌های قومی را فعال کنند و با مخاطب قرار دادن پیاده نظام و سواره نظام گفتمان رقیب از آدرس منافع قومی و از طریق عناصر قومی متناظر وحدت آنان را در هم فروپاشند. آیا عناصر نظام واقعا با پذیرش گفتمان قومگرایی وارد معاملات قومی با قومای اسلامگرای خود شدند یا از آن به مثابه ابزاری برای شکست رقیب خواستند استفاده کنند؟ پاسخ مشکل است.

هفت: که عشق اول نمود آسان ولی افتاد مشکل‌ها. ابزاری که به مثابه خنجری برای شکافتن وحدت رقیب مورد استفاده قرار گرفت، دسته خود را برید. نظام پسمانده را گفتمان قومی دچار فروپاشی درونی کرد. پارسیوان‌ها هیمنه پشتون‌ها را تاب نیاوردند و به اداره کابل مهر پایان زدند.

هشت: قومگرایی سواره‌نظام چپ را نابود و اداره پسمانده کابل را دچار فروپاشی کرد، اما پیاده نظام را وارد متن نظام رقیب کرد و آن را حفظ کرد. زیر لوای قومگرایی نه تنها اشخاص بازمانده از نظام پسمانده استیضاح، ملامت یا محاکمه نشدند که در تنظیم‌های جهادی بر صدر نشستند و حتی فراتر از مجاهدان آن تنظیم‌ها قدر دیدند. به واقع مجاهدان اصیل به مانند چپگرایان اصیل رانده و مانده اصلی در فضای گفتمانی جدید شدند. نظام پسمانده سقوط کرد و مجاهدین به ظاهر اداره کابل را تصرف کردند، ولی به واقع خود تصرف شدند. سواره‌نظام اسلام گرایان در حالی وارد کابل شدند و کشور را فتح کردند که گفتمان قومگرایی کار خود را کرده بود و ادبیات و دال‌ها و شعار و شعور انان را تغییر داده بود. چنین بود که جنگ‌های خانمانسوز تنظیمی با روح جنگ قومی و تباری شدت گرفت و به تدریج و به صورت خزنده و سریع گفتمان قومی به گفتمان غالب بدل شد و از گفتمان فراقومی اسلامی چیزی جز نام نماند.

نه: کماکان قومگرایی گفتمان حاکم و غالب است و مادامی که چنین است بهبود اوضاع و استقرار آرامش برای مردم خراسان به دوردست‌ها تعلق دارد. این گفتمان از چنان ظرفیتی برخوردار است که به عمق زی‌ها و دی‌ها نفوذ کند و اودورزاده‌ها را هم به دنبال احیای هویت سرگردان وادی بی‌سرانجام کند.

محمد رضا صادقی

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟