در باب خیانت و جنایت /تلنگری به اقتضای سالگشت جنایت افشار
- انتشار: ۲۱ دلو ۱۳۹۶
- سرویس: اجتماعیدیدگاه
- شناسه مطلب: 36880
آن سال نحس، از بهارش پیدا بود. آن زمان که به رغم نصایح ناصحان، مسئولیت دفاع به “خلقی”ها سپرده شد که تعهدی در خود احساس نمیکردند، آن رویداد شرمآور و دردآور تکون یافت.
حزب در شناسایی و مجازات مباشران اقدامی از نوع مجازات را، از نوع کپنک سر کردن پس از باران، انجام داد. با این هم، حزب بعدها خطایی بزرگتر از اعتماد به بخش نظامی “چپ قومی” مرتکب شد و آن واگذاری بخش رسانهای تبلیغی به “چپ فرهنگی” بود. چپ فرهنگی رویداد افشار را که میتوانست ظرفیتی انسجامبخش داشته باشد و موضوعی برای دادخواهی فراملیتی باشد، به موضوعی برای انشقاق درونی تبدیل کرد. چنین بود که افشار پلهای شد برای بالا رفتن تیکهداران. اینک ماییم و زخم ناسورتر از زخم افشار، زخم توهم خیانت و زخم “نابردباری درون قومی و درون مذهبی”.
میراث خواران افشار فقط به وجه “خیانت” آن چسپیده اند که ریشههایی در باد دارد. آنان چه کسی و کسانی را خائن میدانند؟ مطمئنا، به دلالت فضاسازیهای صورت گرفته، مراد آنان جنرال صداقت و جنرال فلاکتی نیست که سزای سستی یا خیانت خود را پای چوبه دار گرفتند.
مراد از آن تمام “سید”ها و “قزلباش”ها و دیگر “بیگانه”های قومی است که در سید انوری و سید جاوید و سید مبلغ و سید زید و سید بکر و سید بحر و سید هادی و سید کاظمی و سید فلان تجسم مییابد و خروجی مطلوب آن “بیگانه” انگاری سادات است. مراد از آن طبعا آیت الله محسنی و از آدرس او تمام آنانی است که به “نجاد” ما تعلق ندارند. طبعا مراد از آن تمام هزارههایی است که تابوهای چپ قومی را نمیپذیرد و دگرگونه میاندیشد یا عمل میکند. بر این اساس، “اکبری” نیز از اتهام خیانت بی نصیب نیست و او نماد تمام کسانی است که شاید در سلسله اجداد خود در دوردستها تاجیک خوانده میشده است. اصلا از نگاه چپ قومی، تمام دگراندیشان مشکل “نجاد” دارند.
این در حالی است که خیانت به این معنا هم در مفومشناسی خود ابتر است و هم در مصداقشناسی خود. در مفهومشناسی خود ابتر است به این دلیل که جنگ افشار جنگ حزب وحدت با جبهه دولت بود. طبعا- به عنوان مثال- انوری در طرف جبهه حزب وحدت نبود تا عنوان خودی و در نتیجه خیانت برای او معنا پیدا کند. در مصداقشناسی خود ابتر است به این دلیل که اتهامات بر بسیاری از شخصیتهای متهم بیمعنا است (مثل سید ابوالحسن فاضل و سید مصطفی کاظمی و محمد اکبری که تا دو سال پس از رویداد؛ یعنی تا رویداد اسفبار 23 سنبله در جبهه حزب وحدت بودند و در عملیات ننگین و بیبازخواست تصفیوی تصفیه شدند).
اتهام بر بر بسیاری دیگر ابتر است به این دلیل که اتهامات آنان صرف ادعاست مثلا انوری یکی از متهمان است و همو کسی است که دست کم دوبار، برای روشن شدن موضوع، دعوت به مناظره کرد و کسی حاضر به پاسخگویی نشد. روایتهایی وجود دارد که نشان میدهد شیعیان جبهه دولت نه تنها در خلق فاجعه شریک نبودند بلکه تلاشهای ارجمندی برای جلوگیری از آن و جلوگیری از گسترش ابعاد آن انجام دادند.
چپ قومی، با استفاده از رویداد افشار توانست گفتمان حاکم بر جامعه را به سود خود تغییر دهد و بخش مهمی از نیروهای ارزشمند جامعه شیعه/ هزاره را با اتهام خیانت از حیز انتفاع خارج کند. این همان فاجعهای است که از فاجعه افشار خسارتبارتر است.
در مقابل، میراثخواران افشار وجه “جنایت” آن رویداد را فراموش کردند و فراموشاندند. آنان هرگز برای جنایت افشار به خود جرئت ندادند که از مسببان و مباشران مستقیم آن که در جمعیت اسلامی و اتحاد اسلامی و اشخاصی چون سیاف، مسعود، فهیم، عبد اله، ملا عزت پغمانی و دیگر فرماندهان میدانی جنایت تبلور مییافت، بازخواست کنند. در برابر، رهبران جریان با آنان همپیاله شدند. حضرت استاد خلیلی، رهبر خردمند قوم، با مسعود و فهیم همپیاله شد. استاد محقق، میراثخوار دیگر استاد شهید، برای سیاف رأی ریاست پارلمان کمایی کرد. با وجود این، جریان “تحریف” هیچ واکنش مؤثری از خود نشان نداد. گویا که “حق غلط کردن” فقط از آن آنان است.
آنان نه تنها در جبهه سیاسی در این باب اقدامی نکردند، که در جبهه فرهنگی نیز با غلیظ کردن وجه “خیانت” وجه “جنایت” آن را فراموشاندند. آنان از “مردهریگ” افشار عموما برای مصرف داخلی و و برای مصرف بین القومی آنجا که بخواهند “عبدالرحمان” را بر “سقاوی” ترجیح دهند، وسیعا استفاده میکنند.
بماند که آنان به این سؤال جدی پاسخ درخور ندارند که همبستگی و “هماهنگی” آنان با وارثان “عبدالرحمان” چه دستاورد ارجمندی دارد؟
محمد رضا صادقی
نظرات(۰ دیدگاه)