خون مردم افغانستان، متاع مورد معامله در مذاکرات قطر!
- انتشار: ۲ دلو ۱۳۹۸
- سرویس: دیدگاهسیاست
- شناسه مطلب: 75281
امریکا و طالبان میخواهند “کاهش خشونتها” در افغانستان را اساس مشروعیت حقوقی امضای توافقنامهشان قرار دهند، درحالیکه جایگاه حقوقی موضوع “کاهش خشونت” که طالبان خواستار آناند از طرف بسیاری حقوقدانان صاحبنظران حل منازعه زیر سؤال رفته و دولت افغانستان نیز آن را با قاطعیت رد نموده و برای حسن نیست، صداقت و تضمین پروسه واقعی صلح کافی نمیداند.
بسیاری از تحلیلگران کاهش خشونتها را بهجای آتشبس یک بحث انحرافی و غیرقابلتوجیه میدانند، زیرا کاهش خشونتها از طرف طالبان تعریف واضح نشده و قابل پیمایش، حدس و اندازهگیری نیست.
دولت افغانستان از همان آغاز روی یک آتشبس همهجانبه تأکید داشت و دلیل آن ازنظر دولت آن بود که آتشبس همهجانبه میتواند امید رسیدن به صلح واقعی و نتیجه موردنظر از مذاکرات صلح در دل مردم زنده سازد، اما بدون آتشبس به مشکل میتوان اعتمادی برای مردم ایجاد نمود.
اگر بر بنیاد قبول کاهش خشونتها توافقی میان امریکا و طالبان صورت گیرد، میتواند عوامل ذیل را در آن دخیل دانست:
۱. یک مثلث نامیمون در نظر افغانها ترسیمشده و شکل میگیرد که یک ضلع آن امریکا، یک ضلع آن طالبان و ضلع دیگر آن پاکستان است. مخرج مشترک منافع این مثلث حداقل برای ادامه جنگ در افغانستان یکی بوده و بناءً بهراحتی میتوانند باهم کنار بیایند و تصمیم بگیرند.
۲. امریکا شاید خواهان دوام حضور خود به شکل محدود در افغانستان باشد و نیاز به حضور بیشتر آن ریشه در عمق رقابتهای استراتیژیک در جنوب آسیا با قدرتهای منطقهای و جهانی دارد. در سرتاسر خاورمیانه بزرگ از مراکش گرفته تا افغانستان نقش پای امریکا را در خاک و خاکستر بحرانها و جنگهای این خطه وسیع میتوان دید.
۳. پاکستان این ضلع مُکَمِل و مُتَمِم مثلث جنگ افغانستان عمق استراتیژیک خود را بر “سوختن مداوم کابل” بنانهاده است و تا هنوز نقش آتشکار مزدگیر دوزخ را بازی میکند.
۴. درنهایت امر بزرگترین برگ برنده طالبان خشونت، انتحار و کشتار بیرحمانه تحت شعار جهاد است و اگر این برگ برنده از آنها گرفته شود چیزی برای آنها باقی نمیماند، پس این گروه نمیخواهد سلاح بُرنده و بَرنده ادامه جنگ را بر زمین بگذارد و اگر بگذارد خودش نیز هیچ و نابود میگردد.
ظهور، هویت و ماهیت طالبان یک پدیدۀ تصادفی نیست بلکه این گروه درنهایت امر مستقیم و غیرمستقیم مانند ابزاری در خدمت سیاستها و استراتیژیهایی قرار میگیرند که خود بویی هم از آن نبرده، زیرا از سُکر ایدیالوژی سرمستاند.
جنگ زیر بیرق صلح، روش تازه
اگر شگرد تازه جنگ زیر بیرق صلح در افغانستان عملی شود، صلح برای ابد در سرزمین ما نابود خواهد گشت و حداقل چند نسل دیگر هم طعم آن را نخواهند چشید، بناءً مردم ما باید بدانند که جنگ را زیر نام صلح نپذیرند، جامعه جهانی و ملل متحد نیز در برابر چنین پروسهای خطرناک واکنش نشان دهند.
منطق دوام جنگ برای طالبان مزایای کمی ندارد، زیرا آنها میخواهند بادوام جنگ توقعات دولت افغانستان و مردم ما را به حداقل کاهش دهند تا از نظام جمهوریت، آزادیهای مدنی و حقوق بشر حرفی در میان نباشد و فقط زنده ماندن تحت هر شرایطی از اولویتها و منافع اصلی و اولی مردم به نظر آید.
اکنون رابطه میز مذاکره با میدانهای جنگ بسیار تنگاتنگ است و این میز نیز به ابزار جنگی بدل شده که حتی دستور جنگ از میز صلح صادر میشود. وقتی در میز مذاکره چیزی حصول نگردد، فقط یک تماس تلفونی و ایمیلی کافیست که خون صدها هموطن ما ریخته شود، پس حالا تصور کنید که چه اخلاق سیاسی و چه نیاتی در پس امتیاز گیری به قیمت خون افغانها و جود دارد.
چند پارچگی طالبان، هم ضعف هم قوت
این باور بیشتر شده که طالبان یک گروه یکدست نیستند، بلکه شاخه نظامی و ملکی آنها باهم توافق و تفاهم لازم را در موارد مهم ندارند. در این خصوص باید به نیات و نظر طراحان اصلی این گروه پی برد و کمی به عقب برگشت، به دوران جنگ سرد که تنظیمهای جهادی یکدست طراحی نشدند، بلکه باهم متخاصم، درگیر و غیرقابلاعتماد شکل گرفتند و این امر سبب شد که جنگهای تنظیمی چه در زمان حاکمیت دولت طرفدار شوروی و چه بعدازآن فروکش نکرد و هماکنون نیز بین آنها هیچ اشتراک نظر و عمل پایداری وجود ندارد، پس چنددستگی طالبان را نیز نمیتوان از این قاعده مستثنی دانست، زیرا چنددستگی سبب تصادم و تضاد گردیده و منجر به جنگ میان جناحها میگردد، چیزی که مثلث شکلگرفته موجود به دنبال آن است.
عنصر ایدیالوژیک و جهادشیفتگی طالبان نیز نقش مهمی در دوام جنگ دارد، چون این طیف طالبان که بیشتر صفوف از آن تشکیلشده است به چیزی کمتر از تأسیس یک امارت اسلامت مطلقه بهوسیله جنگ قناعت نمیکنند.
حالا میشود گفت که امریکا فقط با یک گروه دهنفری به نام نمایندگان طالبان در قطر توافق میکند، درحالیکه قبل از قبل معلوم است که همه زمینه و اسباب برای دوام جنگ چیده و مساعد شده است.
از جانبی هم طالبان به این دلیل آتشبس را نمیپذیرند که طشت ادعای کاذب وحدت نظر عمل و قدرت رهبری آنها از بام میافتد و شکاف انشقاق آنها بزرگتر میگردد.
با این چشمانداز به مذاکرات امریکا و طالبان و با توجه به تفاوت دیدگاه میان دولت افغانستان و طالبان اتفاق ناگواری در شُرُف وقوع خواهد بود، که آن دوام جنگ زیر نام صلح است، چون هیچ کاری برای نزدیک ساختن موقفهای دولت افغانستان و طالبان صورت نگرفته است که این مسئله در قدم اول موفقیت مذاکرات بینالافغانی را زیر سؤال برده و چشمانداز تاریکی برای آن ترسیم میکند.
ما باید چه کنیم؟
ما باید نظارت اجتماعی و ملی را بر پروسه صلح و هر اقدامی که به جنگ و صلح افغانستان رابطه میگیرد به وجود آوریم. رسانهها، شبکههای اجتماعی، جامعه مدنی، احزاب سیاسی، دولت افغانستان و همه نیروهای ملی و مردمی ناظر، ناطق و نافذ بر جریاناتی باشند که در خصوص سرنوشت و آینده افغانستان به وجود میآیند.
ما باید با هر میکانیزم و روش ممکن علیه دوام جنگ و سؤ استفاده از صلح و مصالحه، فریبکاری و ترفندهای سیاسی ایستادگی کنیم، صدا و خواست ما باید یکدست، قوی، منسجم و هدفمند باشد.
حبیبالله روستایی/ افغانستان امروز
نظرات(۰ دیدگاه)