حماسه گیلگمش چیست؟

  • انتشار: ۳۰ حمل ۱۳۹۹
  • سرویس: اطلس پلاس
  • شناسه مطلب: 83643

حماسه گیلگمش یکی از قدیمی ترین و مشهورترین آثار ادبی تاریخ بشر است که در منطقهٔ بین النحرین شکل گرفته است. قدمت قدیمی ‌ترین الواح گلی یافت شده که شرح این حماسه در آن آمده است به اواسط هزارهٔ سوم پیش از میلاد باز می گردد که به زبان سومری نوشته شده است.

درباره حماسه گیلگمش الواحی به زبان های اَکدی و بابِلی و آشوری در کاوش های باستان شناسی به دست آمده است. در این مقاله قصد داریم درباره این حماسه منحصر به فرد سخن بگوییم.

تاریخچهٔ کشف حماسه گیلگمش

در سال ۱۸۴۹ میلادی «آستن هنری لایارد» باستان شناس بریتانیایی در تپه «کویونجیک» در استان نینوای عراق بزرگ ترین قصر نینوا که مربوط به دورهٔ «آشوربانی‌پال»، آخرین فرمانروای مقتدر آشوریان بود را پیدا کرد. وی در جریان این کشف کتابخانهٔ آشوربانی‌پال را پیدا کرد که حاوی بیش از ۲۸ هزار لوح گلی بود.

حماسه گیلگمش
حماسه گیلگمش

در سال ۱۸۶۲ میلادی «جورج اسمیت» آشورشناس بریتانیایی در یک سخنرانی علمی مدعی گردید که در یکی از الواحی که در کتابخانهٔ آشوربانی‌پال یافت شده است، داستان طوفانی را خوانده که تشابه زیادی با داستان «طوفان نوح» در کتاب مقدس دارد. به علی ناقص بودن متن الواح، وی شخصا به عراق سفر نمود و شکلی اتفاقی باقیمانده الواح حماسه گیلگمش را کشف نمود و در سال ۱۸۷۰ وی اولین ترجمهٔ آن را منتشر کرد.

در سال ۱۸۸۹ میلادی پژوهشگران دانشگاه پنسیلوانیا در کاوش های باستان شناسی تپهٔ نیپور عراق ۳۰ تا ۴۰ هزار لوح گلی را کشف نمودند که در میان آن ها قدیمی ترین متن حماسه گیلگمش پیدا شد. این متن در سال ۱۹۳۰ میلادی توسط «کمپل تامپسون» باستان شناس و متخصص خط میخی بریتانیایی ترجمه و منتشر شد.

خلاصه حماسه گیلگمش

حماسه گیلگمش افسانه پادشاهی ظالم می باشد که نیمی خدا و نیمی انسان است و بر شهر اوروک (ارگ) حکمرانی می کند. مردم این شهر از ظلم و ستم گیلگمش به آن ها و پایمال شدن حقوق شان خسته می شوند و به خدای خود «آنو» شکایت می کنند و از وی خواستار کمک به وضع شان می شوند. به فرمان آنو، موجودی غول آسا به نام «انکیدو» خلق می گردد تا گلیگمش را به سزای اعمال شان برساند. انکیدو که با حیوانات وحشی زندگی می کند روزی به نبرد با گلیگمش می رود و گیلگمش پس از آنکه او را شکست می دهد و پشتش را به خاک می مالد با وی دوست می شود.

انکیدو به کاخ گلیگمش می رود اما بعد از گذشت چند روز فطرت وحشی خود را به خاطر می آورد و دچار انده می شود. گیلگمش با مشاهده حال انکیدو، او را به جنگ با «خومبابا» محافظ جنگل سدر می برد. انکیدو و گلیگمش با کشتن خومبابا به شکل پیروزمندانه ای به اوروک باز می گردند. «ایشتر» که الهه عشق است، شیفته گیلگمش که اکنون قهرمانی محبوب می باشد، می گردد، ولی گیلگمش با اشاره به خیانت ها و جفاهای او که نسبت به دیگران انجام داده است، عشق ایشتر را رد می نماید.

ایشتر عصبانی می شود و گاو آسمانی را به منظور حمله به انکیدو و گلیگمش از پدر خود آنو می گیرد اما آن ها گاو را هم می کشند. پس از گذشت مدت زمانی انکیدو در رویا مشاهده می کند که خدایان تصمیم گرفته اند تا وی را به قتل برسانند. دلیل تصمیم خدایان این بود که انکیدو و گلیگمش محافظ جنگل سدر به قتل رساندند. البته ممکن است ایشتر نیز در این تصمیم خدایان تاثیر داشته است. در هر حال انکیدو پس از گذشت چند روز می میرد.

گیلگمش در جستجوی جاودانگی

گیلگمش که هموراه به دنبال راز جاودانگی بوده است به جستجوی اوتنپیشتیم می رود تا راز نامیرایی را پیدا نماید. اوتنپیشتیم که نامش به معنای «او که زندگی را یافت» است قضیه طوفان و زنده ماندش را تعریف می کند. اوتنپیشتیم می گوید که به فرمان انکی مامور شد تا یک کشتی عظیم بسازد. سپس به وی گفته شد تا همسر و فرزندان خود و همچنین یک جفت از هر حیوان و پرنده ای را به داخل کشتی منتقل کند. سپس طوفانی برپا شد و تمامی موجودات زنده روی زمین را نابود کرد.

اوتنپیشتیم پس از پایان یافتن طوفان حیوانات را رها می کند و خدایان به خاطر اینکه وی نسل بشر را نجات داده است، او و همسرش را زندگی جاودانه می دهند. اوتنپیشتیم همچنین خطاب به گیلگمش می گوید: «خدایان زندگی را برای خود و مرگ را برای انسان ها ساخته اند. جاودان شدن من نیز اتفاقی و به لطف انکی بود.»

با این حال گیلگمش همچنان پافشاری می کند که راه جاودانگی را دریابد. اوتنپیشتیم تصمیم می گیرد که گیلگمش را امتحان کند، بدین صورت که اگر وی برای هفت شب و هفت روز نخوابد، جاودانه می شود. اوتنپیشتیم به همسر خود نیز می گوید در هر روز نانی درکنار گیلگمش بگذارد. ولی گیلگمش موفق نمی شود تا بیدار باقی بماند و تمامی مدت را به خواب می رود.

اوتنپیشتیم به گیلگمش می گوید که تو در این امتحان رد شدی، ولی گیلگمش انکار می نماید. اوتنپیشتیم نان های کپک زده را به وی نشان می دهد و گیلگمش متوجه می شود که به چه اندازه در خواب بوده است. پس از آن اوتنپیشتیم وی را متقاعد می نماید که نمی تواند به جاودانگی برسد و می بایست به اوروک باز گردد.

اوتنپیشتیم به گیلگمش می گوید حال که تو جاودانه نشدی من مکان گیاه جاودانگی را به تو نشان می دهم. گیلگمش این گیاه را می چیند و راهی اوروک می گردد، ولی در مسیر راه تصمیم می گیرد در برکه ای تن خود را بشورد. گیلگمش گیاه جاودانگی را کنار برکه می گذارد اما یک مار می آید و آن گیاه را می خورد.

گیلگمش این شانس را نیز از دست داده به ظاهر با دستانی تهی به اوروک باز می گردد، درحالی که وی کوله باری از تجربه و دانش را با خود می آورد و تمامی آن را روی الواح سنگی حک می نماید.