تجلي قرآن در سيره عملي امام علي عليه السلام

  • انتشار: ۱۵ سرطان ۱۳۹۴
  • سرویس: دین و اندیشه
  • شناسه مطلب: 6952
امام علی علیه السلام

خبرگزاری اطلس ـ پيوند قرآن و على(ع) چونان ژرف و استوار است كه مانند آن را در كسى ديگر نتوان جست. قرآن با روح و جان على(ع) آن گونه درآميخته كه وصف آن ميسّر نيست, قرآن بر على(ع) آن گونه تأثير گذاشت كه پس از پيامبر بر هيچ فرد ديگر تا آن حد تأثير نكرد و على نيز قرآن را آن سان شناخت و به آن عمل كرد كه پس از پيامبر هيچ كس ديگر نه بدان گونه شناخت و نه تا آن حد به قرآن عمل كرد. راز اين پيوند عميق, در سخنان خود آن حضرت آمده است:
(آن گاه كه كودك بودم مرا در كنار خود قرارمى داد و بر سينه خويش مى نهاد و در بستر خود مى خوابانيد, چونان كه تن من را به تن خويش مى سود… هر روز براى من از اخلاق خود, نشانه اى بر پا مى داشت و مرا به پيروى از آن وامى داشت. هر سال در حراء خلوت مى گزيد, من او را مى ديدم و جز من كسى ديگر او را نمى ديد… آن هنگام روشنايى وحى و پيامبرى را مى ديدم و بوى نبوّت را استشمام مى كردم.)1
همراهى قرآن با على(ع) و جدايى ناپذيرى آن دو, سخنى ساده و دور از تحقيق نيست, بلكه به اتفاق روايت گران شيعه و سنى پيامبر بارها از آن خبر داد. به جز حديث متواتر (ثقلين) كه از پيوند گسست ناپذير قرآن و عترت خبر مى دهد, روايتهاى ديگرى نيز در اين باب به حدّ تواتر وجود دارد; از جمله اينكه پيامبر خدا فرمود:
(على مع القرآن و القرآن مع على, لن يفترقا حتّى يردا عليّ الحوض.)2
على با قرآن, و قرآن با على است و اين دو از هم جدا نمى شوند, تا بر لب حوض بر من وارد شوند.
اين روايت را حاكم نيشابورى در المستدرك على الصحيحين, طبرانى در المعجم الصغير, متقى هندى در كنز العمال, هيثمى در مجمع الزوائد, ابن حجر در الصواعق المحرقه و ديگران نقل كرده اند.
قرآن چنان كه بر انديشه على تأثيرگذاشت, بر سيره و كردار امام نيز تأثيرى شگرف و تجلّى ويژه داشت. اميرمؤمنان بدان سان كه اعتقاد و باور و آگاهى هاى خود را از كتاب خدا و آموزه هاى آن فراگرفت, در هر كردار و عمل خود و تا آخرين لحظه عمر به قرآن كريم اقتدا كرد.
در اين نوشتار نيم نگاهى داريم به تجلّى قرآن بر سيره عملى امام(ع) كه در دو بخش خواهد بود.
1. سيره عبادى امام(ع);
2. سيره سياسى امام(ع).

سيره عبادى امام على(ع)
در سوره مباركه نساء مى فرمايد:
(فليقاتل فى سبيل الله الذين يشرون الحياة الدنيا بالآخرة و من يقاتل فى سبيل الله الله فيقتل أو يغلب فسوف نؤتيه اجراً عظيماً) نساء/74
كسانى كه زندگى دنيا را به آخرت فروخته اند, بايد در راه خدا پيكار كنند و آن كس كه در راه خدا پيكار كند و كشته شود يا پيروز گردد, پاداش بزرگى به او خواهيم داد.
كسى ترديدى ندارد كه پس از پيامبر خدا, على بيش از هر فرد ديگرى به سوددهى اين معامله و ناپايدارى دنيا و جاودانگى آخرت يقين داشت.
در اين آيه كريمه كه پس از بيان خوددارى منافقان از شركت در جنگ بيان شده است, معيار فداكاران و مجاهدان را بيان مى كند و مى فرمايد: تنها كسانى مى توانند جزء مجاهدان واقعى باشندكه براى چنين معامله اى با خدا آمادگى داشته باشند و به راستى دريافته باشند كه زندگى جهان ماده در برابر مرگ افتخارآميز در مسير زندگى جاودان اهميتى ندارد.
سپس در ادامه آيه به آينده اين مجاهدان اشاره كرده مى فرمايد:
(سرنوشت چنين مجاهدانى كاملاً روشن است; زيرا از دو حال خارج نيست; يا كشته مى شوند, يا دشمن را در هم كوبيده بر او پيروز مى گردند. در هر دو صورت, پاداش بزرگى به آنان خواهيم داد.)
پاسخ امام به عمروبن عبدود با توجه به مفاد همين آيه بود; در جنگ خندق, آن گاه كه امام على(ع) در برابر عمروبن عبدود قرار گرفت, او پس از آن كه حضرتش را شناخت گفت من خون تو را نمى ريزم, زيرا پدرت ابوطالب از دوستان ديرينه من بود… امام فرمود: براى من اندوهگين مباش, من در هر دو صورت (چه كشته شوم يا بكشم) سعادتمند خواهم بود.3
و نيز مى فرمايد:
(الذين آمنوا يقاتلون فى سبيل الله و الذين كفروا يقاتلون فى سبيل الطاغوت فقاتلوا أولياء الشيطان إنّ كيد الشيطان كان ضعيفاً) نساء/76
كسانى كه ايمان دارند در راه خدا پيكار مى كنند, و آنها كه كافرند, در راه طاغوت; پس شما با ياران شيطان پيكار كنيد; زيرا كه نقشه شيطان (همانند قدرتش) ضعيف است.
(انّ الله اشترى من المؤمنين أنفسهم و أموالهم بأنّ لهم الجنّة يقاتلون فى سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقّاً فى التورات و الانجيل و القرآن و من أوفى بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذى بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم) توبه/111
خداوند ازمؤمنان, جانها و اموال شان را خريدارى كرده (كه در برابرش) بهشت براى آنان باشد; (به اين گونه كه) در راه خدا پيكار مى كنند, مى كشند و كشته مى شوند; اين وعده حقى است بر او كه در تورات و انجيل و قرآن ذكر فرموده, و چه كسى ازخدا به عهدش وفادارتر است؟ اكنون بشارت باد بر شما به داد و ستدى كه با خدا كرده ايد و اين است آن پيروزى بزرگ.
آيات يادشده بر شخصيت امام على(ع) چنان تأثيرگذاشت كه در همه جنگها به همراه پيامبر بيشترين فداكارى را در راه يارى اسلام و مسلمين از خود نشان داد.

جلوه هايى از فداكارى على(ع)
پس از بعثت پيامبر, على(ع) نخستين مردى بود كه به رسالت آن حضرت ايمان آورد و اولين فردى بود كه با پيامبر نماز گزارد.
سه سال پس از بعثت, وقتى كه پيامبر مأمور شد خويشاوندان خود را به اسلام دعوت كند, در ميان همه آنان, على(ع) تنها كسى بود كه به نداى پيامبر پاسخ مثبت داد4 و اين نخستين فداكارى او در راه دين بود. از آن پس دفاع او از پيامبر در برابر كينه توزى هاى كفار قريش آغاز شد.
ييكى از فداكارى هاى درخشان و بى نظير او در شب هجرت پيامبر از مدينه رخ داد. چون سران قريش در دارالندوه تصميم گرفتند كه پيامبر را از ميان بردارند, على(ع) در بستر پيامبر خوابيد و آن شب در تاريخ اسلام نام (ليلة المبيت) به خود گرفت و آيه كريمه 207 سوره مباركه بقره در ستايس اين فداكارى على(ع) نازل شد:5
(و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رءوف بالعباد) بقره/207
و از مردم كسى هست كه جان خويش را در پى به دست آوردن خشنودى خدا مى فروشد, و خداوند به بندگان خويش مهربان است.
فداكارى هاى امام پس از هجرت پيامبر به مدينه بر كسى پوشيده نيست. او در همه حوادث مهم تاريخ اسلام و بيشتر جنگهاى زمان پيامبر نقش عمده داشت و در بسيارى از جنگها پرچمدار سپاه اسلام بود. على(ع) براى دفاع از اسلام و عقيده, در جنگ با كفّار هميشه پيشگام بود.
در جنگ بدر, نخستين جنگى كه ميان مسلمانان و كفّار قريش به وقوع پيوست, على(ع) در كنار عمويش حمزه نخستين كسى بود كه در برابر دشمنان قرار گرفته و بيشترين تلفات را به آنان وارد كرد.
در غزوه احد, نُه تن از قبيله عبدالدار را كه هر يك پرچمدارى سپاه قريش را به عهده داشتند و پس از آنان غلام سياه حبشى را به عنوان دهمين پرچمدار قريش از پا درآورد.6
ابن هشام در سيره خود, آمار كشته شدگان مشرك قريش را 22 نفر ياد كرده و نام قبيله و ديگر مشخصات آنان را نيز يادكرده است. به گفته ابن هشام 12 نفر از اين افراد كه مشخصات هر يك را نيز آورده, تنها به دست على(ع) كشته شده اند و ده نفر ديگر به دست ساير مسلمانان.7
پس از شكست مسلمانان, على(ع) تنها كسى بود كه از پيامبر نگهدارى مى كرد.
ابن اثير در تاريخ خود مى نويسد:
در جنگ احد, پس از شكست مسلمانان وجود پيامبر از هر طرف مورد هجوم دسته هايى از ارتش كفّار قرار گرفت, هر دسته اى كه به آن حضرت رو مى آورد, على(ع) به فرمان پيامبر به آنها حمله مى كرد و با كشتن جمعى از آنان موجبات فرارشان را فراهم مى ساخت و اين جريان چندبار در احد تكرار شد. در برابر اين فداكارى, امين وحى نازل گرديد و فداكارى على(ع) را نزد پيامبر ستود.8
در غزوه احزاب يا خندق, هنگامى كه شهر مدينه در محاصره سپاهيان قريش قرار گرفته و عمروبن عبدود (يل نامدار) قريش همراه سه تن ديگر از خندق عبور كرده و در برابر مسلمانان مبارز مى طلبيد, جز على(ع) كس ديگرى حاضر نشد كه به مبارزه او برود و شرّ او را از سر مسلمانان كم كند.9
على(ع) در غزوه بنى قريظه پرچمدار بود و در حديبيه پيمان صلح را نوشت, و در غزوه خيبر ضربه نهايى را بر پيكر دشمن وارد كرد.10
على(ع) براى اعتلاى اسلام, در هجده جنگ با حضور پيامبر(ص) شركت جست. تاريخ نشان نداده در جنگى كه على(ع) شركت داشته, براى اسلام پيروزى به ارمغان نياورده باشد. فداكارى هاى على(ع) براى حفظ و گسترش اسلام بر هيچ كس پوشيده نيست, و نمونه آشكار عمل به آيات قتال و جهاد است كه برخى از آنها پيش از اين آورده شد.

جهاد در راه خدا از سر اخلاص
فداكارى و ايثار جان در جنگهاى فراوان از سوى على(ع) تنها و تنها براى خدا بود و از اخلاص و خداجويى آن عبد صالح خدا سرچشمه مى گرفت. على(ع) در همه جهادها و جنگها چنان كه قرآن بارها توصيه كرده است, شمشير در راه خدا (فى سبيل الله) مى زد, و در اين راه, تنها خشنودى حق را جست وجو مى كرد (ابتغاء وجه الله), و چنين بود كه خدا نيز با نزول آيه اى او را چنين ستود: (ومن الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله…)(بقره/207)11
على(ع) در عمل به اين توصيه قرآن, چنان ثابت و استوار بود كه به دست آوردن دارايى دشمن و غنائم جنگى, يا غريزه شهرت طلبى, يا حسّ انتقام جويى, يا تمايل شخصى هرگز در وجود قدسى او راه نداشت, چنان كه هنگامى كه خواست در جنگ خندق پس از به زمين افكندن عمروبن عبدود سر از تن او جدا سازد, از سينه او برخاست و اندكى راه رفت و سپس به اين مهم دست يازيد. در پاسخ پرسش از علّت اين اقدام فرمود, او بر من آب دهان افكند و من خشمگين شدم; پس نخواستم به خاطر خشم سر او را جدا كرده باشم.12
نيز هنگامى كه بر عمروبن عبدود چيره شد, ديد بر تن او زره گرانبهايى است, ولى به آن دست نزد. حتّى خليفه دوم عمربن خطاب على را سرزنش كرد و گفت: چرا زره او را از تنش در نياوردى؟ پس از آن, هنگامى كه خواهر عمرو ازجريان آگاه گرديد گفت: بر مرگ برادرم هرگز تأسّف نمى خورم, زيرا او به دست مردى كريم كشته شده است و اگر چنين نبود تا جان در بدن داشتم اشك مى ريختم.13
اينها و ده ها واقعه ديگر كه در زندگى امام به ويژه در صحنه هاى كارزار رخ مى داد, اين حقيقت را مى نماياند كه آن امام اخلاص در عمل را هيچ گاه از ياد نبرد. اخلاص على(ع) در مبارزه و فداكارى و در ميدانهاى ديگر, بدون شك از كتاب خدا نشأت مى گرفت, زيرا در قرآن كريم هرگاه از جهاد سخن به ميان آمده, عبارت (فى سبيل الله) يا مانند آن نيز با آن ياد شده است.
(و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله… ) بقره/207
(فليقاتل فى سبيل الله…) نساء/74
(الذين آمنوا يقاتلون فى سبيل الله) نساء/76
(وجاهدوا بأموالكم و انفسكم فى سبيل الله) توبه/41
(الذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا) عنكبوت/69

دعا و استغفار على(ع)
از جمله دستورات بلند و اكيد قرآن, توحيد در عبوديت و دورى از شرك در پرستش است كه در آيه هاى بسيار بر آن تأكيد شده است, از جمله: (وقضى ربّك ألاّتعبدوا إلاّ ايّاه… )(اسراء/23) و در جاى ديگر خدا را فلسفه پرستش آفرينش دانسته است:
(و ماخلقت الجنّ و الانس إلاّ ليعبدون) ذاريات/56
در آيه هاى فراوان ديگرى خداى متعال پيامبر و مؤمنان را به ذكر و تسبيح و سجده و ركوع و نماز و شب زنده دارى فراخوانده است, و آنان را كه بدين مهم همّت مى گمارند درجاى جاى قرآن ستوده است.
در راستاى عمل به اين دسته از آيات, امام على(ع) چنان به نماز مى ايستاد و شب را زنده مى داشت كه عبادت شبانه او زبانزد و ضرب المثل است. داستان شب زنده دارى و ناله ها و مناجاتهاى شبانه او كه برخى از ياران او آورده اند در خور توجه است; از جمله آنچه ضراربن حمزه به درخواست و اصرار معاويه روايت كرده و نيز آنچه نوف بكالى از آن عابد يگانه آورده است يادكردنى هستند.14
اين همه تجلّى سخن حضرت حق است كه فرمود:
(يا ايها المزّمّل قم الليل إلاّ قليلاً… واذكر اسم ربّك و تبتّل اليه تبتيلاً…)
مزمّل/1ـ8
چنان كه استغفار امام نيز در دعاهايى كه از آن بزرگوار نقل شده جلوه اى ويژه دارد; از جمله دعاى پرمعنى و بلندى كه به كميل بن زياد تعليم فرمود با جمله هاى استغفار آغاز مى شود, كه اين نيز تجلّى دستورات قرآن در اين زمينه است; آنجا كه فرمود: (و أن استغفروا ربّكم ثم توبوا إليه… ).
شايان ذكر است كه با آن كه سراسر زندگى امام(ع) مشحون از عبادت و طاعت و عمل صالح بود و هرگز معصيت و نافرمانى خدا از او ديده نشد, ولى استغفار او الگوى تمام عيار عمل به قرآن بود.

سيره امام على(ع) در قضاوت
بى گمان معيار قضاوت و داورى چنان كه در قرآن آمده فرموده هاى خداوند است, (و أن احكم بينهم بما أنزل الله… )
امام على(ع) الگوى تمام نماى عمل به اين آيه شريفه بود, چنان كه هرگاه به قضاوت مى نشست, بر اساس آيات خدا و با استناد به قرآن حكم مى كرد و هرگاه يكى از خلفاى پيش از خود يا صاحبان قضاوت را مى ديد كه بر خلاف دستور خدا قضاوت مى كند, از كنار آن بى تفاوت نمى گذشت و در جهت اصلاح آن اقدام مى نمود, ولى در مقام ارائه توضيح به كتاب خدا استناد مى كرد.
از جمله آورده اند, مردى از دست همسر خود به خليفه شكايت كرد كه همسر من شش ماه پس از عروسى بچه آورده است. زن نيز مطلب را پذيرفت و اظهار داشت كه من پيش از اين با كس ديگرى رابطه نداشته ام. خليفه نظر داد كه زن سنگسار گردد, ولى امام از اجراى حدّ جلوگيرى كرد و گفت كه اين زن از نظر قرآن مى تواند سر شش ماه بچه بياورد, زيرا قرآن در آيه اى دوران باردارى و شيرخوارى را سى ماه معين كرده است; آنجا كه مى فرمايد:
(و حمله و فصاله ثلاثون شهراً) احقاف/10
دوران باردارى و شيردادن سى ماه است.
در آيه ديگرتنها دوران شيردادن را دوسال مى داند; آنجا كه مى فرمايد:
(و فصاله فى عامين) لقمان/14
مدت شيردادن دوسال است.
اگر دو سال را از سى ماه كم كنيم براى مدت باردارى, شش ماه باقى مى ماند. عمر پس از شنيدن منطق امام گفت: (لولاعلى لهلك عمر.)15
ميزان پايبندى او در استناد به كتاب خدا در مسأله قضاوت درحدّى بود كه اگر كسى به قضاوت مشغول مى شد, ولى به آيات دلالت كننده بر مسئله مورد نظر آگاهى نداشت, او را از قضاوت باز مى داشت و پيش از قضاوت به فراگيرى كتاب خدا و علوم قرآن همانند محكم و متشابه و ناسخ و منسوخ فرا مى خواند.
روايتهاى زيادى در اين باب وجود دارد; از آن جمله آن كه روزى به قاضى كه در حال قضاوت بود, برخورد و به او فرمود:
(آيا ناسخ و منسوخ را مى شناسى؟) عرض كرد: نه. امام فرمود: (به هلاكت افتاده اى و به هلاكت مى اندازى.)16

سيره سياسى امام
گرچه سيره سياسى امام على(ع) را مى توان از زاويه هاى گوناگون و در دوره هاى مختلف زندگى آن امام بزرگوار به ارزيابى نشست, ولى در اين نوشتار تنها به بررسى سيره سياسى امام در دوره پس از ارتحال پيامبر در حال سكوت و در شرايط زمامدارى مى پردازيم.

سكوت امام
سيره سياسى امام پس از ارتحال پيامبر را مى توان به دو فصل: 25 سال سكوت امام در دوران خلفا, و دوران خلافت آن حضرت تقسيم كرد. تجلّى قرآن در سيره عملى امام در اين دو دوره ضمن چند فصل قابل بررسى است.
پس از ارتحال جانكاه پيامبر با آن كه به تصريح مكرر پيامبر, على(ع) جانشين واقعى او بود, و با آن كه درخشان ترين چهره اسلامى و سزاوارترين كس براى زعامت مسلمين بود, و با آن كه در فضيلت و تقوا و شجاعت و تدبير و آگاهى و دانش و سابقه برجسته ترين بود, از اين مقام خود در اثر كج روى مسلمين كنار زده شد و به سكوتى تلخ ناگزير شد, كه فرمود: (صبرت و فى العين قذى, و فى الحلق شجى)17; در حالى صبر كردم كه گويى خار در چشمم و استخوان در گلويم بود.
بى ترديد سكوت 25 ساله او و پرهيزش از توسّل به زور, نه از سر ضعف سياسى و مصلحت انديشى سياست مدارانه, و نه از سر عافيت طلبى يا ترس از مرگ بود كه فرمود: (به خدا سوگند, فرزند ابى طالب با مرگ مأنوس تر از كودك به پستان مادر است), بلكه تنها و تنها بيم تفرقه در ا مّت پيامبر بود كه او را از قيام و احقاق حقّ مسلّم خود باز مى داشت, و عمل به آيه اعتصام بود كه مى فرمايد: (واعتصموا بحبل الله جميعاً و لاتفرّقوا…)(آل عمران/103)
هنگامى كه ابوسفيان خواست دست او را به عنوان بيعت بفشارد خطاب به جمعيت فرمود:
(… از ايجاد اختلاف و دودستگى دورى گزينيد و نشانه هاى فخر فروشى را از سر برداريد… اگر سكوت كنم به خاطر علم و آگاهى است كه در آن فرو رفته ام, و اگر شما هم مؤمن و آگاه بوديد به سان ريسمان داخل چاه, لرزان و مضطرب مى شديد.)18
امام در سخنان خود با ابوسفيان به مفاد آيه يادشده اشاره مى كند; مسلمانان را در برابر اختلاف هشدار مى دهد و نفاق و فخرفروشى را از فتنه هاى دوره جاهلى مى شمارد, و دليل بزرگ پرهيز خود از ايجاد اختلاف را علم و آگاهى و ايمان خود عنوان مى كند.
ييكى از محققان معاصر, مقصود از علم و ايمان را كه در سخنان يادشده آمده, علم و ايمان به آياتى مى داند كه مؤمنان را از فراهم ساختن عوامل نفاق و تفرقه بر حذر داشته است.19
و نيز امام مى فرمايد:
(ديدم صبر از تفرقه كلمه مسلمانان و ريختن خون آنان بهتر است.)20
ابن ابى الحديد مى گويد:
(سيره على(ع) گواهى مى دهد كه سكوت او به خاطر نداشتن ياور و مددكار نبود, بلكه او مى خواست بر اساس تيزبينى و آگاهى به كتاب و سنت و عمل به وظيفه دينى خود, سكوت را بر قيام ترجيح دهد.)21
مبناى امام در اين سكوت و نظاره گرى اين آيه است:
(و أطيعوا الله و رسوله و لاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم و اصبروا إنّ الله مع الصابرين) انفال/46
و [فرمان] خدا و پيامبرش را اطاعت كنيد و نزاع و كشمكش نكنيد تا قدرت و شوكت شما از ميان نرود! و صبر و استقامت كنيد كه خداوند با استقامت كنندگان است.
على(ع) مى دانست كه قيام مسلحانه او امكان ايجاد زمينه براى برپايى فتنه در بين امّت بود; فتنه اى كه از اختلاف فراتر مى رفت و فرايند آن ارتداد بعضى از تازه مسلمانان و خروج آنان از دين بود. او مى دانست كه عده اى از كافركيشان به ظاهر مسلمان (چون ابوسفيان, سهل بن عمرو, حارث بن هشام و عكرمة بن ابوجهل و…) در آن روزها تلاش مى ورزيدند تا با ايجاد اختلاف ميان مسلمانان, زمينه ارتداد مردم تازه مسلمان را فراهم آورند.
از آن گذشته در آن روزها بت پرستان و مشركان, در گوشه و كنار سرزمين عربستان براى نابودى آيين اسلام در جست وجوى فرصت مناسب بودند, و از سوى ديگر حكومت نوپاى اسلام, دشمنان قدرتمند ديگرى چون روم و ايران آن روز داشت و ممكن بود در پى يك فتنه داخلى كه اشخاصى چون ابوسفيان به دنبال آن بودند, از هر سو به حريم اسلام هجوم آورند و كار مسلمانان را يكسره كنند.
على(ع) به خوبى مى دانست كه قرآن چنين خطرها را هرگز از نظر دور نداشته و مسلمانان را از ايجاد فتنه اى كه زمينه ساز هجوم دشمن باشد, برحذر داشته است:
(يا ايها الذين آمنوا إن تطيعوا الذين كفروا يردّوكم على أعقابكم فتنقلبوا خاسرين) آل عمران/149
اى كسانى كه ايمان آورده ايد, اگر از كسانى كه كافر شده اند اطاعت كنيد, شما را به گذشته هايان بازمى گردانند و سرانجام زيانكار خواهيد شد.
(…و الفتنة أكبر من القتل و لايزالون يقاتلونكم حتّى يردّوكم عن دينكم إن استطاعوا…) بقره/217
ايجاد فتنه (به وجود آوردن محيطى كه انسان را از ايمان بازگرداند) از قتل بالاتر است, و مشركان پيوسته با شما مى جنگند تا اگر بتوانند شما را از آيين تان بازگردانند.
بدون ترديد افرادى چون ابوسفيان و همفكران او كه به نزد على آمده پيشنهاد بيعت مى كردند, در پى پديد آمدن فتنه اى بودند كه پيامد آن به مراتب از يك جنگ داخلى فراتر مى رفت و به نابودى آيين اسلام مى انجاميد.
امام در يكى از نامه هاى خود به مردم مصر مى فرمايد:
(به خدا سوگند من هرگز فكر نمى كردم كه عرب خلافت را از خاندان پيامبر بگيرند يا مرا از آن باز دارند. مرا به تعجب وانداشت جز توجه مردم به ديگرى كه دست او را به عنوان بيعت مى فشردند. من از اين جهت دست نگه داشتم كه ديدم گروهى از مردم از آيين اسلام باز گشتند و مى خواهند آيين محمد را محو كنند. ترسيدم كه اگر به يارى اسلام و مسلمانان نشتابم, رخنه و ويرانى بر پيكر آن مشاهده كنم كه مصيبت و اندوه آن بر من بالاتر و بزرگ تر از حكومت چند روزه اى است كه به زودى مانند سراب يا ابر از ميان مى رود و من براى اين حوادث برخاستم و مسلمانان را يارى كردم تا اينكه باطل محو گرديد و آرامش به آغوش اسلام بازگشت.)22
ابن ابى الحديد معتزلى مى گويد:
(در روزهايى كه على(ع) گوشه عزلت را گرفته دست روى دست گذارده بود, بانوى گرامى وى فاطمه دخت پيامبر, او را به قيام و نهضت و بازستانى حق خويش تحريك كرد. در همان لحظات صداى مؤذن به گفتن (اشهد انّ محمداً رسول الله) بلند شد. امام رو به همسر گرامى خويش كرد و فرمود: آيا دوست دارى كه اين صدا بر روى زمين خاموش گردد؟ فاطمه گفت: هرگز! امام فرمود: پس راه همين است كه من در پيش گرفته ام.)23
چنان كه يارى امام نسبت به خلفا و پشتيبانى هاى فراوان او از ايشان در مشكلات سياسى و علمى كه براى مسلمانان يا دستگاه خلافت پيش مى آمد ـ با آن كه خلافت را حقّ مسلّم خويش مى دانست و آنان را غاصب اين مقام مى شناخت ـ تنها در راستاى هدف يادشده يعنى پيشگيرى از اختلاف و دو دستگى مسلمانان و تزلزل و ارتداد و واپسگرايى و به تعبير قرآن (انقلاب على اعقاب) ايشان قابل توجيه است.
آرى نگرانى على(ع) از خطرى بود كه قرآن نيز پيش تر از آن بيم داده بود:
(و ما محمد الارسول قد خلت من قبله الرسل أفان مات أو قتل انقلبتم على أعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضرّالله شيئاً و سيجزى الله الشاكرين) آل عمران/144
محمّد(ص) تنها پيامبر از سوى خداست و پيش از او نيز پيامبران آمده اند, آيا پس هرگاه او بميرد يا كشته شود, شما به عقايد جاهليت برمى گرديد؟ هر كس به دوره جاهليت برگردد زيانى به خداوند نمى رساند, خداوند سپاسگزاران را پاداش نيكو مى دهد.
(يا ايها الذين آمنوا إن تطيعوا فريقاً من الذين اوتوا الكتاب يردّوكم بعد ايمانكم كافرين) آل عمران/100
اى كسانى كه ايمان آورده ايد, اگر گروهى از اهل كتاب را (كه كارشان نفاق افكنى و شعله ور ساختن آتش كينه و عداوت است) اطاعت كنيد, شما را پس از ايمان به كفر باز مى گردانند.
(ودّ كثير من اهل الكتاب لويردّونكم من بعد ايمانكم كفاراً حسدا من عند أنفسهم من بعد ما تبيّن لهم الحقّ فاعفوا و اصفحوا حتّى يأتى الله بأمره إنّ الله على كلّ شىء قدير)
بقره/109
بسيارى از اهل كتاب از روى حسد ـ كه در وجودشان ريشه دوانده ـ آرزو مى كردند شما را بعد از اسلام و ايمان به حال كفر بازگردانند, با اينكه حق براى آنها كاملاً روشن است, شما آنها را عفو كنيد و گذشت نماييد تا خداوند فرمان خويش (فرمان جهاد) را بفرستد, خدا برهر چيزى تواناست.

عدل على(ع)
ازجمله آموزه هاى استوار و بنيادين قرآن, دادگرى و عدالت ورزى و حكم و داورى بر پايه عدل و قسط است. تجلّى عدالت در رفتار امام بى نياز از وصف و شرح است, چنان كه معروف است كه او دليل به شهادت رسيدن او شدّت عدل او بود. رفتار او با مخالفان و دشمنان از جمله معاويه, طلحه و زبير, پاسدارى سرسختانه او از بيت المال مسلمانان, سازش ناپذيرى او درباره مطامع دنياطلبان, برخورد قاطع او در برابر مصلحت انديشان و سياست بازان و ايستادگى او در برابر هرگونه باج خواهى و تبعيض طلبى, همه و همه جلوه هاى درخشان عملى عدالت جويى و دادگرى بود; چنان كه فرياد او در سفارش به اقامه عدل و قسط در گوش زمان طنين انداز است. نامه هاى او خطاب به مالك اشتر و ديگر فرمانداران حكومتش دراين باره يادكردنى است.
امام دراين باره دنباله رو راه پيامبران بود كه رسالت شان اقامه قسط بود:
( لقد أرسلنا رسلنا بالبيّنات و أنزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط…)
حديد/25
(و إن حكمت فاحكم بينهم بالقسط… ) مائده/42
آيه ديگرى كه در نامه هاى چندى از امام به حاكمان جلوه نمايى مى كند اين آيه است:
(و إذا حكمتم بين الناس أن تحكموا بالعدل…) نساء/58
امام على(ع) در پاسدارى از حقوق رعيّت و سفارش ديگران به رعايت حق زيردستان, نمونه بارز عمل به اين آيه شريفه بود.
دستورهاى كتبى و بخشنامه هاى رسمى آن بزرگوار به واليان و فرماندهان مالياتى و آنچه درباره گردآورى زكات در نهج البلاغه و ديگر منابع به چشم مى خورد, بيانگر اهتمام آن حضرت نسبت به حقوق رعيّت است, و اين اهتمام برخاسته از همان آيه است, چنان كه برخى از مفسّران, مخاطب آن را زمامداران جامعه اسلامى دانسته مقصود از (امانات) در جمله (أن تؤدّوا الأمانات إلى اهلها) را حقوق مردم بر عهده زمامداران مى دانند. طبرسى نيز اين احتمال را تأييد شده مى داند و شاهد آن را آيه بعدى مى داند كه (يا ايها الذين آمنوا أطيعوا الله وأطيعوا الرسول و اولى الأمر منكم…) كه آيه اول يادآور حقوق مردم بر حاكمان و اين آيه يادآور حقوق حاكمان بر مردم است; چنان كه روايتى نيز در اين باره از امام باقر(ع) رسيده است.
پی نوشت‌ها:

1. سيد رضى, نهج البلاغه, خطبه قاصعه.
2. نيشابورى, حاكم, المستدرك على الصحيحين, رياض, مكتبة و مطابع النصر الحديث, 2/122; طبرانى, المعجم الصغير, 1/255 و چند منبع ديگر.
3. سبحانى, جعفر, فروغ ابديت, 2/546.
4. ابن اثير, الكامل فى التاريخ, بيروت, دارصادر,1399 / 1968م, 2/62.
5. نيشابورى, حاكم, المستدرك, رياض, مكتبة و مطابع النصر الحديث, 2/5.
6. ابن سعد, الطبقات الكبرى, بيروت, دارصادر, 3/23.
7. ابن هشام, السيرة النبوية, 2/12.
8. ابن اثير, الكامل فى التاريخ, 2/157.
9. سبحانى, جعفر, فروغ ابديت, 2/545.
10. ابن هشام, السيرة النبوية, 3/349; ابن اثير, الكامل فى التاريخ, 2/219.
11. علامه طبــاطبـايى, محمـد حسين, الميـزان, بيروت, مؤسسه اعلمى, 1417 ق, 2/101.
12. سبحانى, جعفر, فروغ ابديت, 2/546.
13. همان.
14. نيشابورى, حاكم, المستدرك على الصحيحين, بيروت, دارالمعرفه, 2/42.
15. سيدرضى, نهج البلاغه, تحقيق صبحى صالح, حكمت 77 و 104.
16. كلينى, محمد بن يعقوب, الاصول من الكافى, 1/228.
17. قمى, على بن ابراهيم, تفسير قمى, 1/329.
18. سيد رضى, نهج البلاغه, خطبه 3(شقشقيه).
19. همان, خطبه 5.
20. سبحانى, جعفر, پژوهشى عميق درباره زندگى امام على(ع), 1/135.
21. مطهرى, مرتضى, سيرى در نهج البلاغه, 180; به نقل از ابن ابى الحديد معتزلى, ذيل خطبه 119.
22. معتزلى, ابن ابى الحديد, شرح نهج البلاغه, ذيل خطبه 190.
23. سيد رضى, نهج البلاغه, نامه 92.
24. معتزلى, ابن ابى الحديد, شرح نهج البلاغه, 1/113.
25. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البيان فى تفسير القرآن, بيروت, مؤسسه اعلمى,3/112.

 

«آیت الله سيد محمد حسين موسوي مبلغ»

 

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟