امریکا در دام پشتونها

  • انتشار: ۱۹ حوت ۱۳۹۹
  • سرویس: دیدگاهسیاست
  • شناسه مطلب: 108263
آمریکا طالبان

این یک نکته بنیادی و قابل درک است که چرا امریکا در ۲۰ سال گذشته مطابق میل پشتونها در افغانستان بازی کرده است. عناصر تمامیت خواه پشتون با انحراف مصوبات اجلاس بن و احیای مناسبات قبیله ای گذشته افغانستان در صدد بودند، تا افغانستان را به گذشته برده و زمینه حاکمیت استبدادی گذشته پشتون ها را در افغانستان فراهم نمایند.

امریکا نیز به دلیل شرایط خاص منطقه ای و مناقشات هسته ای با قدرت های مهم آسیایی نظیر چین، روسیه، هند، پاکستان و ایران ناچار بود از خشونت و جهل قبیله ای پشتون ها به نفع جنگ های نیابتی خود در منطقه بهره برداری نماید، تا با ایجاد فشار بر این قدرتهای نوظهور منطقه ای آسیا و جهان، منافع امریکا را در این منطقه حساس تامین نماید.

اما عناصر تمامیت خواه پشتون اهداف خاص خود را تعقیب میکردند و از امکانات امریکا به نفع سیاستهای قومی خود بهره می گرفتند. پشتونها نیز مانند امریکا از خشونت طالبان و داعش برعلیه مخالفان قومی خود در داخل کشور استفاده میکردند، تا در نهایت پشتونها را به یک قدرت یگانه و اکثریت قاطع در این کشور جای بیندازند و قدرت را به شکل تمام عیار قبضه نمایند. این دو گانگی در نهایت هم باعث شکست سیاستهای امریکا در قبال تروریسم شد و هم موجب شکست عناصر تمامیت خواه پشتون در تمویل و تقویت طالبان گردید. زیرا طالبان بعد از قدرت گرفتن، دیگر خود این عناصر تمامیت خواه را نیز قبول نداشتند. پاکستان، عربستان و امارات نیز به عنوان متحدین امریکا در زیر پوست امریکا کارهای دیگری میکردند و با گسترش افراطیگری در حقیقت کینه و نفرت به امریکا و غرب را در میان افراد جامعه و البته از نوع سلفی و وهابی آن نهادینه میکردند، که هرچند امریکا به دشمنی آنها با شیعیان دلخوش بود، ولی در عمل به تقویت و انسجام شیعه در منطقه انجامید و زمینه های شکست امریکا را در برابر مقاومت آنها بیشتر فراهم ساخت و روسیه، چین و پاکستان از آن بیشتر نفع بردند. زیرا شیعه به لحاظ ایدئولوژیک بیشتر با سیاستهای غرب و امریکا می سازد، تا سنی وهابی و جهادی که غرب و امریکا را کافر دانسته و کشتن شان را واجب.

امریکا بعد از تشکیل دفتر سیاسی طالبان در دوحه قطر (۲۰۱۳م) در عمل به سیاستهای خود تجدید نظر نمود و با طالبان به شکل رسمی وارد گفتگو شد و در نهایت در ۲۰۲۰ میلادی به توافق با این گروه دست یافت که به مثابه شناخت رسمی یک گروه تروریست به عنوان طرف مذاکره یک قدرت بزرگ بین المللی از سوی دولت امریکا نیز محسوب میگردید.

اما امریکا فکر کنم تاکنون در چارچوب ایده های نظری عناصر تمامیت خواه پشتون در افغانستان اسیر است. با اینکه دمکرات ها معمولاً سیاست بازتری دارند و حتی گزارشهای تایید نشده ای از تمایل پریزدنت جوبایدن به ایجاد نظام “فیدرالیزم” در افغانستان نیز وجود داشت، ولی در عمل دیده شد که بایدن نیز به خلیل زاد به عنوان مدیر اصلی طرح های امریکا اعتماد کرده است. خلیل زاد که در ۲۰ سال گذشته از عناصر اصلی پشتون ها در امریکا و با هویت امریکایی افغان تبار، محسوب میگردد، عامل اصلی بن بست های سیاست امریکا در افغانستان و قدرت گیری دوباره طالبان و فرایند اصلی مذاکرات امریکا و طالبان می باشد. ادامه کار او به معنای آن است که بایدن نیز می خواهد هنوز مثل ۲۰ سال گذشته به حمایت از عناصر پشتون در افغانستان ادامه داده و از خشونت و انتحاریگری آنها بر علیه رقبای سیاسی خود در منطقه استفاده نماید. اما این سیاست، شکست خورده است. امریکا اگر می خواهد در افغانستان به نتیجه برسد و ثبات در آن کشور برقرار گردد، تا مردم این کشور امریکا را به عنوان یک کشور کمک دهنده و سازنده در آینده افغانستان بشناسد و به حضور امریکا در این کشور مثل عراق معترض نباشند، باید به اصلاح بنیادی سیاستهای خود مبادرت نماید و نظام فیدرالیزم را در افغانستان ایجاد کند و به اقوام غیر پشتون نیز توجه بیشتر نماید. زیرا افغانستان تغییر کرده است و دیگر به دوران حاکمیت انحصاری پشتونها قابل برگشت نیست. امریکا باید این واقعیت را درک کند.

احمدی رشاد

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟