چه کسانی از کشتار هزاره‌ها سود می‌برند و چه باید کرد؟

  • انتشار: ۱۴ جوزا ۱۴۰۰
  • سرویس: دیدگاهسیاست
  • شناسه مطلب: 114132
  1. فرضیه اول این است که جنایات بر ضد هزاره‌ها توسط حکومت انجام می‌شود. قرائنی این احتمال را تقویت می‌کند. درواقع، برای یافتن انگیزه حکومت لازم است به نگرانی‌های حکومت توجه کنیم. حکومت دو نگرانی عمده از طالبان دارد. نخست اینکه حکومت نگران مشروعیت یافتن طالبان در عرصه بین‌الملل است. به این منظور، کشتارهایی انجام داده و آن را به گردن طالبان می‌اندازد تا این گروه را همچنان گروه خشونت‌طلب و جنایت‌کار نشان دهد و مانع مشروعیت یافتن این گروه در عرصه جهانی شود. نگران دوم حکومت، شکست نظامی در رویارویی با طالبان است. حکومت می‌خواهد از طریق کشتار مردم هزاره، جامعه جهانی و آمریکا را زیر فشار قرار می‌دهد تا افغانستان را در مواجهه با طالبان نیز تنها نگذارند. حکومت می‌خواهد به دنیا نشان دهد که اگر حکومت تنها بماند، کشتار مردم به ویژه کشتار مردمی مانند هزاره‌ها که اقلیت قومی دانسته می‌شوند و معمولا نماد مدنیت در این کشور شناخته می‌شوند، بیشتر خواهد شد. باتوجه به همین نگرانی‌ها است که اخیرا حکومت بعد از هر انتحار و کشتاری در غرب کابل، بدون هرگونه تحقیقی، طالبان را به عنوان عاملان اینگونه حملات معرفی می‌کند؛ درحالی که حملات چند سال قبل را با همین رویه به گردن داعش انداخته و طالبان را تبرئه می‌کرد. انگیزه سوم حکومت این است که حکومت می‌خواهد به مردم هزاره نشان دهد آنان ناگزیرند بدون هیچ گونه مطالباتی، در خدمت حکومت باشید وگرنه، روزگارتان با طالبانی است که هر روز انتحار و قتل عام می‌کنند. بنابراین، حکومت می‌خواهد سطح مطالبات مردم هزاره را کاهش داده و آنان را کاملا مطیع خود بسازد. به این ترتیب، حکومت می‌تواند فرصت بیشتری در اختیار افراطیان قومی قرار داده و آنان را راضی کند که همچنان در کنار حکومت بمانند.
  2. فرضیه دوم این است که طالبان، عامل اینگونه حملات خونین باشند. سود اصلی اینگونه خشونت‌ها برای طالبان این است که آنان از طریق نا امن نشان دادن شهرها به ویژه کابل و نپذیرفتن مسؤلیت آن، حکومت را زیر فشار قرار داده و ناکارآمد نشان می‌دهند. ازسوی دیگر، کشتار هزاره‌ها، در مقایسه با کشتار اقوام دیگر، کم هزینه‌ترین است. بنابراین، طالبان می‌خواهند با انجام اینگونه خشونت‌ها وحشت را به اقوام و شهروندان منتقل کنند و مردم را آماده پذیرش نظام طالبانی کنند. دلیل دیگر طالبان این است که این گروه، پیروزی خود را نزدیک می‌دانند. اما آنان تدام حاکمیت خود را در رعب و وحشت می‌بینند. بنابراین، آنان از همین حالا می‌خواهند نشان دهند که بقای مردمان سرزمین، در اطاعت بدون قید و شرط از نظام امارت اسلامی است. درواقع، خشونت برضد هزاره‌ها می‌تواند به منظور درس عبرت برای اقوام دیگر باشد.
  3. فرضیه سوم این است که کشتار هزاره‌ها معلول عوامل چندگانه است. افزون بر سودهایی که نصیب حکومت و طالبان می‌شود، گروه‌های تروریستی مورد حمایت حکومت و طالبان نیز سود می‌برند. تردید نیست که برخی از خشونت‌ها بر ضد هزاره‌ها از سوی گروه‌های مورد حمایت حکومت، مانند عبدالمنان نیازی، انجام می‌شود. به لحاظ مذهبی، گروه‌های تندرو سنی که عالمان معتدل سنی را مدام به قتل می‌رسانند، در پس بسیاری از خشونت‌ها حضور دارند و آنان هستند که انگیزه مذهبی و سرباز برای انجام اینگونه جنایات فراهم می‌کنند. به نظرم، بسیاری جنایات بر ضد هزاره‌ها که به لحاظ مذهبی عموما شیعه مذهب هستند، خاستگاه مذهبی و قومی دارد. به لحاظ قومی و مذهبی نمی‌توان تردید کرد که افراد بسیاری در درون و بیرون از حکومت، در مساجد و مراکز مذهبی اهل سنت، مبلغ و طرفدار افراط‌گرایی مذهبی هستند. متأسفانه، اشتراک مذهبی تاجیکان و ازبیکان با پشتون‌ها، یک نوع اجماع مذهبی را برضد هزاره‌های شیعه‌مذهب شکل داده است. این مسئله پیامدهایی داشته است. نخست اینکه اگر هم افرادی در درون اقوام تاجیک و ازبیک در قتل عام هزاره‌ها نقش مستقیم نداشته باشند، حداقل، مانع کشتار هزاره‌ها هم نمی‌شوند. شمار زیادی از اینگونه افراد در درون حکومت هم حضور دارند. کشتار هزاره‌ها می‌تواند عطش افراطیت مذهبی آنان را ارضا کند. دوم، کنار زدن هزاره‌ها به لحاظ قومی نیز، مجال سیاسی و اقتصادی بیشتری برای آنان خواهد داشت. لذا است که حکومت نه تنها مانع این خشونت‌ها نمی‌شود، بلکه به نوعی همدلی و همراهی با عوامل اینگونه جنایات دارد. سوم، باتوجه به همین امر است که جنایت‌کاران یا اصلا دستگیر نمی‌شوند و اگر هم دستگیر شوند، محاکمه و مجازات نمی‌شوند. نتیجه این روند این شده است که ترویستان بدون هیچگونه ترس و باکی، اقدام به هرگونه خشونت می‌کنند. بنابراین، باید پذیرفت که خشونت‌ها بر ضد هزاره‌های شیعه‌مذهب، معلول عوامل بسیاری است و حکومت، مستقیم و غیر مستقیم، در شکل‌دهی این خشونت‌ها نقش دارد.

راه‌کارها:

اما از آنجاکه نه استحاله مذهبی و قومی برای هزاره‌ها امکان‌پذیر است و نه به این زودی امیدی به التزام مردمان این کشور به معیارهای حقوق بشری و میثاق شهروندی است، دو راه‌کار برای کاستن از این خشونت‌ها مطرح است:

  1. یک راه‌کار این است که مردم هزاره بر سازمان ملل و نهادهای حقوق بشری فشار بیاورند تا به نوعی تحت حمایت جامعه جهانی قرار گیرند. براین اساس، اگر گروهی بخواهد بر افغانستان حکومت کند و در مجامع بین المللی پذیرفته شود باید ملزم باشد حیات این مردم را تضمین کند و حتی قدرت‌های بزرگ برای صیانت از جان آنان بتوانند دخالت کنند. برای رسیدن به چنین هدفی، فعالیت در عرصه بین الملل و حضور در نهادهای حقوق بشری، لازم است.
  2. راه‌کار دوم این است که مردم هزاره خود برای صیانت از جان‌شان اقدام کنند. تنها گزینه ممکن این است که آنان با استفاده از امکانات نظامی برخی کشورها، به یک قدرت قومی تبدیل شوند. همان‌گونه که اقوام دیگر به کشوری وابسته بودند و هستند، هزاره‌ها نیز می‌توانند از این گزینه استفاده کنند. هرچند این گزینه می‌تواند خشونت و جنگ‌های داخلی را گسترش دهد، اما می‌تواند موازنه قدرت را برقرار کند تا سرانجام، اقوام افغانستان به این باور برسند که به جای تکیه بر برتری قومی و مذهبی، تنها راه‌کار برای زندگی مسالمت‌آمیز، تن دادن به معیارهایی است که برای همگان قابل قبول باشد.

رحمت الله رضایی

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟