چالش های اساسی سیاست خارجی آمریکا، در خاورمیانه

  • انتشار: ۲۸ سرطان ۱۳۹۶
  • سرویس: بین الملل
  • شناسه مطلب: 27603
دونالد ترامپ
دولت ترامپ با گستره وسیعی از چالش های مهم در خاورمیانه مواجه می شود. برخی از این چالش ها باید به سرعت مورد توجه قرار گیرند و برخی دیگر در سال ها یا دهه های آینده.

در این راستا دو موضوع کاملاً روشن است: اول اینکه گزینه سیاسی آسان یا خوب برای آمریکا وجود ندارد و بایستی این کشور در قبال بحران‌های منطقه خاورمیانه رفتار متناقض خود را کنار بگذارد و دوم راهی برای اجتناب از تهدیدات جدی نیز وجود ندارد و مدیریت آن با نادیده گرفتن خواست ملت‌های منطقه میسر نمی‌باشد. همچنین ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا، با رویکردها و سیاست‌ های نسنجیده خود درباره منطقه خاورمیانه و حمایت از عربستان در حال دامن زدن به چالشهای جدی است.

برخی از این تهدیدات کاملاً روشن هستند و پیامد سیاست‌ های اعمالی آمریکا در منطقه می ‌باشند. این تهدیدات نتیجه رشد داعش و تروریسم؛ میراث باقی‌ مانده از اشغال عراق توسط آمریکا؛ تهدیداتی که در جریان رقابت تسلیحاتی به منطقه تحمیل می‌شود؛ بازیگران جدید در منطقه مانند روسیه و ترکیه؛ و چالش‌ های مختلفی که در نتیجه جنگ در عراق، سوریه، لیبی و یمن افزایش پیدا می ‌کنند. در واقع طی سالیان گذشته چالش‌هایی عمده، مانع از دست‌ یابی آمریکا برای دست ‌یابی به طرحی با قابلیت اجرا در راستای مدیریت و کاهش تنش در منطقه خارمیانه بوده اند. چالش‌ هایی که بیشتر ناشی از برخورد و سیاست‌های خود آمریکا بوده و در آن عدم اراده لازم برای کاهش و پایان دادن به بحران به چشم می‌خورد.

پس با تداوم سیاست‌ های فوق، نمی‌ توان چندان انتظار داشت تا در خلال سال‌ های ابتدایی ریاست جمهوری دونالد ترامپ، تغییر چندانی برای بهبود شرایط بحرانی در منطقه خاورمیانه حاصل شود. طی سال ‌های پیش رو، واشنگتن باید با حداقل چند چالش اصلی در خاورمیانه و شمال آفریقا کنار بیاید:

1) چالش نخست بر سر راه سیاست‌ های آمریکایی، بیداری ملت‌ های منطقه است. هوشیاری و افزایش آگاهی که مردم و ملت‌ های خاورمیانه به آن دست یافته‌ اند. آگاهی به حقوق فردی و آشکار شدن بیش از پیش ماهیت نظام سلطه، منجر به آن شده تا توان تحمل نظام‌ های سیاسی وابسته به غرب را نداشته باشند. اگرچه در ابتدا این امر منجر به تحولات بیداری اسلامی و فروریختن نظام ‌های خودکامه در منطقه شد، اما در ادامه امریکا توانست آن را مهار کند، اگرچه این کنترل نیز پایدار نخواهند ماند و با تن ندادن حکام به خواست مردم و حکومت قانون، بار دیگر ملت‌ ها کنش‌ گران اصلی تحولات منطقه خواهند شد. از طرف دیگر، آمریکا در افکارعمومی مردم، جایگاه سابق خود را از دست داده و آشکار شدن هرچه بیشتر خوی استکباری ایالات متحده، حضور این کشور را در هر یک از معادلات سیاسی و نظامی منطقه، موجب برافروختن و خشمگین شدن ملت ‌ها می ‌شود.

خواست دولت ‌های عربی است، که آمریکا همکاری‌ های راهبردی با متحدان عرب خود را بازسازی نماید. آمریکا اکنون روابط نظامی خوبی با همپیمانان عرب خود دارد، اما آنها عمیقاً از تعهد آمریکا، روابط آمریکا با ایران و همچنین عملکرد قاطع و مؤثر آمریکا در مسائل مختلف منطقه ‌ای، نه تنها بی ‌اعتماد هستند، بلکه دچار سوء‌ظن شده ‌اند. واشنگتن به رغم فشارهای سنگین دولت‌ های عربستان، قطر، امارات و حتی ترکیه، برای سرنگونی بشار اسد، در سوریه اقدام نکرد. در واقع نتوانست در این رابطه اقدام نماید. این مسئله نیز در کنار عدم اعتماد ملت‌ های عرب به حکومت‌ های خود قطعاً از موارد بر هم زننده در روابط تنش ‌آلود در روابط اعراب با آمریکا است.

همچنین از منظر متحدان منطقه ای آمریکا ،این کشور  باید در مورد تعهد خود به کشورهای عربی در چالش‌ های مرتبط با ایران تصمیم‌ گیری کند. این چالش‌ ها عبارتند از: ابهامات پیرامون اقدامات هسته ‌ای ایران و برنامه جامع اقدام مشترک (برجام)؛ گسترش نفوذ راهبردی ایران در لبنان، سوریه و عراق؛ تلاش ایران برای نفوذ در میان شیعیان کشورهای عرب حوزه خلیج فارس و بحرین و توسعه مداوم توان موشکی ایران. این نوع نگاه و وابستگی به آمریکا از آن‌ جا ناشی می‌ شود که اولا طی سالیان گذشته ایران هراسی ادبیات مشترک اعراب و آمریکا شده است و ثانیاً به نوع نگاه کشورهای عربی خلیج فارس بازمی ‌گردد، که آن‌ ها امنیت را با تکیه بر قدرت خارجی می ‌دانند نه  توان ملی و قدرت داخلی خود.

2) چالش دیگر تروریسم در منطقه است. مبارزه با تروریسم همواره از شعارهای اصلی ایالات متحده بوده است. شعاری که بر پایه آن آمریکا حق دخالت و حضور نظامی در سراسر جهان را به خود داده است. اکنون نیز در خاورمیانه، جدای از بحث منشاء و چگونگی ایجاد گروه‌های تروریستی، آمریکا در بر خورد با تروریسم، رویکردی کنترلی دارد. بر همین اساس و در ادامه سیاست مدیریت آشوب در منطقه، این کشور عزمی جدی برای مبارزه با تروریسم نداشته و تنها در پی کنترل آن به نفع منافع خود و مدیریت تداوم وضعیت پرآشوب منطقه است. آمریکا باید تلاش ‌هایش را در راستای آنچه که آن را مبارزه با تروریسم  می خواند ، برای مقابله با بقایای داعش در منطقه بازآرایی کند. بدون شک آمریکا و اروپا در آینده نیز هدف حملات تروریستی قرار خواهند گرفت، اما مهم‌ ترین تهدید در خاورمیانه و شمال آفریقا و بقیه جهان اسلام خواهد بود. آمریکا همچنان باید از اقدامات تحریک کننده مسلمانان در منطقه و جهان اجتناب ورزد.

آمریکا باید راهی برای ایجاد نتیجه‌ ای پایدار و ماندگار در بحران سوریه پیدا کند. سوریه یکی از سخت‌ ترین چالش‌ هایی است، که آمریکا با آن مواجه است. در حالی که می ‌توان برخی از اقدامات سیاسی را انجام داد، اما بعید به نظر می ‌رسد که هیچ شکلی از آتش ‌بس یا حتی تقسیم سوریه بتواند این کشور را از درگیری ‌های بعدی خلاص کند؛ مگر اینکه برخی راههای جامع‌ تر بتواند مشکلات سوریه را حل کند. بدون ایجاد امید به بازگشت به یک زندگی معمولی برای مردم سوریه، ایجاد ثبات غیرممکن به نظر می‌ رسد. همچنین باید بازسازی اقتصادی و توسعه در کشوری ایجاد شود.

حق تعیین سرنوشت و نوع نظام آینده سوریه نیز بایستی به دست خود ملت سوریه سپرده شود. خواست مردم سوریه در چارچوب دموکراسی، که شعار آن همواره از سوی آمریکایی ها سر داده می شود باید صورت پذیرد، اما این امر در تضاد با منافع آمریکا و شرکای منطقه ای این کشور است، که می خواهند آینده سوریه را بدون در نظرگرفتن خواست مردم آن، به دست بگیرند. این تضاد نشان از بی برنامگی آمریکا برای حل بحران و تمایل به تداوم آن دارد.

آمریکا نیز مانند هر کشوری دیگری به دنبال تأمین منافع خود و دست‌ یابی حداکثری به آنها است. اما تجربه تاریخی نشان داده است، که این کشور برای دست ‌یابی به اهداف خود هیچ اقدامی را فروگذار نمی کند. استعمار و استثمار که نتیجه ‌ای جز چپاول ملت‌ های ضعیف نداشته و ندارد، یکی از همین سیاست‌ های آمریکاست که طی سالیان گذشته از طریق اعمال فشار و تحت سلطه قرار دادن دیگران و یا با ایجاد متحدان منطقه ای وابسته، اجرایی کرده است. شاید بتوان به راحتی سیاست ‌های آمریکا را ظالمانه دانست. چالش بعدی برای ایالات متحده آن است، که در اعمال سیاست ‌های خود حق مدارانه عمل نمی ‌کند؛ سیاست‌ های آمریکا حتی در چارچوب قواعد بین ‌المللی نیز مشروعیت پیدا نمی ‌کند. این امر موجب شده تا جایی برای دفاع از آن نداشته باشد.

3) چالش بعدی برای آمریکا، شعار دموکراسی در خاورمیانه است. موضوعی که سیاست‌ مداران آمریکایی بسیار بر روی آن مانور می‌ دهند، ولی در عمل آن را اجرا نمی ‌کنند و در حوزه عمل دچار پارادوکس هستند. همین موضوع یکی از موانع طرح خاورمیانه بزرگ هم بود. طرحی که قرار بود به نام دموکراسی منطقه خاورمیانه را دست‌ خوش تغییرات ژئوپولیتیکی کند، اما در نهایت به واسطه مغایرت حکومت ‌های برآمده از دموکراسی در منطقه با خواست و اهداف آمریکا، این کشور رفته ‌رفته به سمت بحران ‌سازی و ایجاد وضعیت آشوب در منطقه حرکت کرد. نخستین کارکرد این فضای پر التهاب، توجیه حضور آمریکا در منطقه و دست کشیدن از شعار گسترش دموکراسی بود. چرا که به زعم آمریکا موقعیت بحرانی، برای ایجاد دموکراسی شرایط مناسبی نیست. از سوی دیگر این وضعیت موجب فرسایش ملت‌ ها و توان دولت‌ ها در جهان اسلام به نفع آمریکا و اسرائیل می ‌شود و بازار فروشی برای تسلیحات آمریکا را نیز مهیا می ‌کند.

آمریکا باید راهکاری برای درگیری‌ ها در یمن و هزینه‌ های انسانی رو به افزایش آن و چالش‌ هایی که بحران یمن برای ایجاد امنیت و ثبات پایدار در منطقه به وجود می‌آورد پیدا کند. یمن، همچون سوریه، یکی از مهارنشدنی ‌ترین چالش‌هایی است که آمریکا با آن مواجه شده است. ائتلاف به رهبری عربستان شناسی برای پیروزی در یمن ندارد . القاعده نیز چالش رو به رشدی در مناطق سنی‌نشین به حساب می ‌آید.

4) چالش بعدی تغییر در بازیگران منطقه ‌ای است. واقعیت امر حکایت از آن دارد، که بازیگران مؤثر در منطقه خاورمیانه دست‌ خوش تغییراتی شده اند. روسیه حضور مؤثر و مثبتی را به نفع جریان دولت سوریه داشته است. به طوری که از زمان ورود این کشور به بحران سوریه، وضعیت به شکل محسوسی برای تروریست های مخالف اسد، تنگ شده است. ترکیه نیز مانند گذشته چندان در مدار خواست و اهداف آمریکا قرار ندارد. سیاست های منطقه ای این کشور هم از ابتدای شروع بحران در سوریه تا کنون دچار تغییراتی به سمت روسیه و ایران شده است. آمریکا باید نقش روسیه در سوریه و گسترش نفوذ آن را در منطقه بپذیرد. روشن نیست که آیا آمریکا قادر است راه حل مؤثری پیدا کند تا رشد نفوذ روسیه در سوریه را کاهش داده و یا تأثیر مداخلات روسیه در رشد استنباط منطقه‌ ای از اهمیت راهبردی روسیه را محدود سازد. اوضاع در سوریه حتی از عراق هم برای واشنگتن بدتر است. آمریکا تقریباً خود را در مقابل تمامی طرفین درگیر در سوریه ـ روسیه، عربستان سعودی و ترکیه ـ بی اعتبار کرده است.

بنابراین آن دسته از بازیگرانی، که در جستجوی یک راه حل مناسب برای حل بحران سوریه بودند برای پایان دادن به این درگیری خونین تصمیم به کنار گذاشتن واشنگتن گرفتند. در روزهای گذشته دولت جدید آمریکا این فرصت را در اختیار داشت، که در سکوت به تماشای مذاکرات بحران سوریه در شهر «آستانه» قزاقستان بپردازد و برای اولین بار در طول ۲۵ سال گذشته حرفی نزند. ترامپ در این خصوص سکوت اختیار کرده، در حالی که تنها گام ‎هایی رو به جلو برای همکاری با روسیه در مبارزه با داعش برداشته است. همچنین آمریکا باید روابط خود را با ترکیه «اردوغان» بعد از کودتا بازسازی کند. ترکیه‌ ای که روابطش با آمریکا و اروپا پیوسته واگرا‌تر شده است و به طور فعالی در سوریه و عراق نقش ایفا می ‌کند. ترکیه در بهترین حالت، یک شریک راهبردی دشوار و یک «شگفتی ‌ساز» برای دولت ترامپ به شمار می آید.

5) نادیده گرفتن مسئله فسلطین یا تلاش ‌های سمبلیک برای حل مسئله فلسطین چالش دیگر آمریکا است. آمریکا بایستی بر پایه دموکراسی و قواعد بین ‌المللی حق تعیین سرنوشت را به خود فلسطینی ‌ها بسپارد. و این امر ممکن نخواهد بود مگر با عقب نشینی تجاوزگران به این سرزمین. در واقع حمایت از سیاست های ظالمانه و به دور از حقوق و قواعد بین المللی رژیم صهیونیستی از جانب آمریکا نمی تواند راه حلی مناسب برای پایان دادن به مناقشه فلسطین باشد. بعید به نظر می ‌رسد با تداوم سیاست‌ های کنونی، پیشرفت چشم‌ گیری در فرایند صلح چه از جانب رژیم صهیونیستی و چه فلسطینی‌ ها حاصل شود. اگر چه سیاست‌ های رژیم اشغال ‌گر قدس و شهرک ‌سازی شرایطی را بر روی زمین ایجاد کرده است، که دست ‌یابی به راه حال دو کشور را غیرممکن می‌ سازد.

فهرست این چالش‌ها می ‌تواند در هر زمانی دلهره آور باشد، اما آمریکا در کنار چالش‌ های خارجی از جمله روسیه، اروپا، جنگ افغانستان، چین و مسائل امنیتی آسیا، با مسائل داخلی متعددی نیز مواجه است. کاملا واضح است که نمی‌ توان پیش‌ بینی کرد که در چه زمانی، کدام چالش در یکی از این مناطق به وجود خواهد آمد. واشنگتن همواره برای بر هم زدن ثبات منطقه خاورمیانه و دامن زدن به آشوب تلاش می‌ کند، تا طرح‌ های تقسیم و تجزیه را عملی سازد. اما اکنون این کشور از ابزارهای داخلی در کشورهای منطقه استفاده می‌کند. این تجربه ‌ای است، که آمریکا پس از جنگ عراق و زیان‌ های هنگفت در آن بدان دست یافته است. شکست و زیان‌ های آمریکا در این جنگ از نظر نظامی و انسانی  تا حد بسیار زیادی برای واشنگتن سنگین بوده است.

در رابطه با خاورمیانه ، دو راهکار اساسی پیش روی دولتمردان فعلی و بعدی آمریکا قرار دارد:

نخست اینکه  به سیاستهای خود در رابطه با این منطقه اد امه دهند. در این صورت نه تنها نخواهند توانست چالشها را مرتفع نمایند، بلکه آنها را تشدید خواهند کرد. زیرا اساساً عمده این چالشها برآمده از نوع سیاستهای خود آنها می باشند.

دوم اینکه به حقوق ملتهای منطقه احترام بگذارند ؛ اجازه دهند آنها سرنوشت خود را بدست بگیرند و از اهداف و  سیاستهای سلطه طلبانه  دست بردارند. این رویکرد ، خود بخود بسیاری از چالشها را رفع خواهد نمود.

اگرچه  آمریکا خوی  سلطه طلبانه و استکباری خود را بطور کلی کنار نخواهد گذاشت ، اما ممکن است در نتیجه الزامات و فشارهای منطقه ای مجبور شود در سیاستهای خود تعدیل ایجاد نماید. در این صورت بطور نسبی ممکن است و یا خواهد توانست چالشهای پیش روی را تا حدودی کنترل و مدیریت نماید.

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟