همسایه نان گرمش را به ما نمیدهد
- انتشار: ۲۹ عقرب ۱۳۹۹
- سرویس: دیدگاهسیاست
- شناسه مطلب: 98961
افغانستان در سالهای اخیر در چنگال چالشها و معضلات سختی گرفتار شده است. چالشهایی که اکنون این کشور را به بنبست کامل برابر کرده است.
چالش نخست؛ طالبان
طالبان یک معضل انکارناپذیر است. لقمهای که در گلو بند مانده؛ نه پایین میرود و نه بالا میآید. این گروه در دو سه سال اخیر گامهایی بزرگی برای رسیدن به قدرت برداشته است. رهایی زندانیان خود از گوانتاناما، بیرون آوردن رهبرانش از لیست سیاه ملل متحد و امریکا، گشایش دفتر سیاسی در قطر، امضای توافقنامه با امریکا و رهایی ۶۰۰۰ فرمانده از زندانهای افغانستان به آسانی به دست نیامده است. این موفقیتها ناشی از دادن قربانی، فداکاری شبهنظامیان، حمایت کشورهای مانند پاکستان، عربستان و … میباشد.
شکست نظامی ایالات متحده در افغانستان واقعیت آشکار است؛ جنگ و مقاومت طالبان بدون تردید یکی از عوامل ناکامی ماشین جنگی امریکا در افغانستان میباشد.
امّا به قدرت رسیدن طالبان، افغانستان را چند قرن عقب میبرد؛ دستاورد طالبان، فقر، خشونت، تبعیض و سرکوب خواهد بود. طالبان تجربه حکومتداری بسیار بدی از خود نشان دادهاست. حکومت طالبان حکومت استبدادی متّکی به اراده یک فرد است و از حکومتهای پادشاهی خودکامه بسیار بدتر است؛ زیرا پادشاه به نام خود حکومت میراند و طالبان به نام خدا؛ به نام خدا میکشد، به نام خدا زنان را از مکتب و اداره منع میکند، به نام خدا حقوق مردم را میخورد، به نام خدا اراده مردم را سرکوب میکند، به نام خدا ترور میکند و به نام خدا گردن میزند.
چالش دوّم؛ حکومت
حکومت غرق در فساد است. ناتوان، ناکارامد و بیاراده است. صادق، پاک و فعال نیست. نمیتواند چالشهای کشور و مردم را حل کند؛ بلکه خود یک چالش است.
حکومت وحدت ملّی بیماری درحال احتضار بود که جز رنج، درد و گرفتاری نتیجهای نداشت. برخی میگفتند مشکل در دوسره بودن حکومت است. رئیس جمهور نیز میگفت: نمیگذارند کار کنیم. حالا که حکومت یکسره و یکدست شده و رئیس جمهور معاونان و وزیران همفکر انتخاب کرده است، بازهمان آش و همان کاسه است. ناامنیها افزایش یافته، جنگ شدّت گرفته، بیکاری و قیمتی کمرشکن شده و تبعیض و بیعدالتی و فساد به اوج خود رسیده و …
چالش سوّم فقدان نیروی سوّم
استبداد، بزرگترین سنّت سیاسی افغانستان است. سرنوشت این کشور با استبداد گره خورده است. تحوّلات و تغییرات صد سال گذشته بسیار چیزها را تغییر داده؛ امّا استبداد با جانسختی تمام مانده و تغییر نکرده است؛ نظام سلطنت رفت و جمهوری آمد؛ بیرق سه رنگ رفت، بیرق سرخ آمد، آن هم رفت، سبز با لااله الا … آمد، آن هم رفت و سفید با همان کلمه مقدس آمد؛ امّا چیزی که نرفت سیستم خودکامگی و رفتارهای مستبدانه بود.
نظام استبدادی بزرگترین مانع رشد نسل جوان است؛ استبداد اجازه نمیدهد که نسلهای با دانش و فرهنگ، آزادیخواه و مستقل تربیت شوند؛ اگر چنین نسلی ظهور کند، استبداد خود گور خود را کنده است. زیرا جوانان آگاه، آزادیخواه و متّکی به خود بزرگترین دشمن نظامهای استبدادی است.
احزاب و گروههای اسلامی که در چهل سال اخیر در اداره کشور سهم داشتهاند نیز از همان شیوه تاریخی نظامهای استبدادی پیروی کردهاند و جلو رشد نسل آگاه و بیدار را گرفتهاند. نسل جوانی که با این گروهها تعامل داشتهاند مقلّد، ریاکار، چاپلوس، سیاستباز و نان به نرخروزخور تربیت شدهاند. کم نیستند جوانان تحصیلکردهای که فیسبوک چلان رهبر یک حزب شدهاند و پاچهخوری میکنند، یا در پهلوی او عکس میگیرند و با افتخار در فضای عمومی میگذارند و به طور کاذب غریزه خودخواهی و شهرتطلبی خود را ارضا مینمایند. در نظامها و گروههای استبدادی، جوانان، ناآگاه، بیشخصیت، کوتاهبین و کاسبکار تربیت میشوند.
بنابراین در حال حاضر افغانستان فاقد نیروی سوّم آگاه،آزادیخواه، قوی و متّکی به خود است؛ نیرویی که مردم از حکومت و طالبان عبور کرده به آن تکیه کند. نیرویی که بتواند این کشتی افتاده در باتلاق را نجات دهد و به سوی دریاهای آزادی، عدالت، توسعه، صلح و امنیت هدایت کند.
راهحل طلایی
فقدان نیروی سوّم بدین معنی است که مردم از طالبان و حکومت ناگزیر باید یکی را انتخاب کنند. فاصله گرفتن مردم از حکومت، افغانستان را سالها به عقب برمیگرداند و دستاوردهای چهلساله را به باد میدهد. همین آزادی بیان، دموکراسی، رسانههای آزاد وامنیت متزلزل از بین میرود. زحمتها و رنجها و شاید جنگها و کشتارها باید رخ دهد، یکقرن زمان بگذرد تا احتمالاً به وضعیت کنونی برگردد.
راهحل پشت کردن به حکومت نیست؛ دوری از حکومت، پذیرش امارت اسلامی است. بیایید واقعیتها را بپذیریم. به نظر این قلم اشرف غنی یکی از بهترین گزینهها برای ریاست جمهوری و امرالله صالح و سرور دانش از بهترینها برای معاونت هستند. من افرادی بهتر از اینها را برای این پستها نمیشناسم. غنی تحصیلات عالی دارد و آدمی است هشیار و با تجربه. امرالله صالح در موضوعات سیاسی، جنگ، امنیتی و استخباراتی تجربههای ممتد دارد و کمرش برای مبارزه با فساد و ناامنی بسته است. دانش در رشتههای حقوق، قوانین، پارلمان، آموزش، فرهنگ، تحصیلات در کشور کمنظیر است.
همسایه نان گرم دارد؛ امّا به ما نمیدهد. همگی دوست داریم خداوند از آسمان چند طیاره ملک و فرشته بفرستد تا افغانستان را مثل گل اداره کند. یا خانم مرکل از جرمنی یا پوتین از روسیه بیایند و ما را از سیاهی و تباهی کنونی نجات دهند؛ امّا آنها نمیآیند. ما را جز خودمان، هیچ کسی؛ حتّی خدا نجات نخواهد داد. شوروی آمد، امریکا آمد، مجاهد و طالب و تکنوکرات آمدند و رفتند، حال ما بهتر نشد. چون نجات افغانستان و بهروزی آن تنها یک راه دارد و آن همّت و غیرت و اراده خود مردم است. این را خداوند گفته است.
به نظر این قلم مردم در اداره کشور نقش سازنده ندارند که هیچ بلکه نقش تخریبی دارند؛ مثلاً مردم از ناکارآمدی نمایندگان پارلمان مینالند؛ درحالیکه آنها با رأی همین مردم انتخاب شدهاند. با آبگرفتن خیابانهای کابل، به شهرداری ناسزا میگویند؛ در همان حال جویها را با آشغال پر میکنند. از دست دزدها و تروریستها به جان رسیدهاند؛ امّا برای شناسایی و سرکوب آنها با نیروهای امنیتی همکاری نمیکنند.
بنابراین راهحل این است که مردم به این نتیجه برسند که حل تمامی مشکلات به دست خود آنهاست؛ مردم حل مشکلات را از خود بخواهند و نه از حکومت؛ حکومت نماینده و فرع بر مردم است. هروقت این آگاهی و اراده در مردم ایجاد شد، بدون تردید مشکلات حل میشود.
راهحل نه امیدبستن به خارج، نه واگذار کردن به حکومت و نه هم پناه بردن به طالب است. مشکلات، بیرون از حکومت و مردم نیست. تنها راه حل آن است که مردم و حکومت در یک همکاری صادقانه و تنگاتنگ، مبارزه با فساد و ناامنی، فقر و … را از خود شروع کنند و گسترش بدهند.
سید اسحاق شجاعی
نظرات(۰ دیدگاه)