مقایسه موردى وضعیت فعلى با دهه هاى شصت و هفتاد

  • انتشار: ۲۱ سرطان ۱۴۰۰
  • سرویس: دیدگاهسیاست
  • شناسه مطلب: 116514
افغانستان
  • حکومت نجیب در شرایطى که نیروهاى شوروى رفته بودند، کمک مالى مسکو به نجیب پس از توافق ژنو قطع شده بود، مجاهدین در همه ولایات و در میان همه اقوام حضور داشتند، حکومت مشروعیت جهانى نداشت، در ولایات، مقبولیت مجاهدین بیشتر از حکومت بود، نزدیک به چهار سال مقاومت کرد و در روزهاى اول خروج ارتش سرخ اینگونه دست و پاچه نشده بود. در مورد این حکومت، قضیه برعکس است. همه آن مواردى که حکومت نجیب نداشت، این حکومت دارد و نباید اینگونه سراسیمه و بى برنامه باشد.
  • در جنگ هاى داخلى همه تنظیم هاى جهادى با هم جنگیدند، حد اکثر خشونت و نفرت و ویرانگرى را رواج دادند، دشمنى میان اقوام عمیق تر شد. آقاى مسعود که یک طرف جنگ بود و بیشتر تنظیم ها با او و دولتش جنگیدند و به ترکیب قومى و ساختار حکومتش معترض بودند، با وجود همه دشمنى ها و جنگ ها این هنر مدیریت را داشت که پس از استیلای طالبان، همه دشمنان قدیم را متحد سازد، یک جبهه مشترک از اقوام مختلف شکل دهد، اعتماد از دست رفته را برگرداند، اجماع قابل قبولى فراهم سازد و حدود پنج سال مقاومت کند. این حکومت، سابقه خشونت و نفرت در سطح دهه هفتاد با گروه ها را ندارد، چرا تاکنون نتوانسته این اجماع را فراهم سازد؟
  • نیروهاى بسیج مردمى در حکومت داکتر نجیب در قالب قطعات و غندهاى منظم قومی – نظامى، تعریف شده بود. نیروى بسیج مردمى که تابع ساختار نظامى نباشد با فرماندهى جنگ ناهماهنگ است، تلفات بیشتر دارد و در معرض مداخلات استخباراتى نیز قرار میگیرد. ممکن است با توجه به دشمنى هاى محلى در ولایات، نیروهاى اطلاعاتى کشورها این نیرو را به جان هم بیندازند. حکومت همزمان با فراخوان بسیج بایستى ساختارهایش را هم تعریف مى کرد. اقاى غنى از بسیج مردمى صرفا بهره تبلیغاتى برد و در جهت تقویت و ساختار مندى این نیروها کارى نمى کند.
  • تصامیم نظامى در پایان دهه شصت، متمرکز نبود. فرماندهان زون هاى امنیتى صلاحیت کافى براى میدان هاى جنگ در قلمرو خود داشتند. همان الگو بایستى تکرار شود و همه امور ( جنگ، صلح، مذاکره، سیاست خارجى، رقابت داخلى، تنظیم اداره ) نباید از یک اتاق رهبرى گردد چون همین میزان تراکم به مدیریت کار آسیب مى زند.
    در بخش داخلى سیاست، اصلاح این امور به ویژگى هاى رفتارى آقاى غنى بر مى گردد. او به سختى بالاى دیگران اعتماد مى کند، باور هاى سنگى و ایدئولوژیک تبارى دارد، خودش را جامع معلوم و منقول مى داند و به نظریات متخصصان امور بها نمى دهد و به شدت اقتدارگرا و خودشیفته است. او صرفا دنبال تایید شدن است و نقد را بر نمى تابد. با این ویژگى ها وى نمى تواند رهبر دوران بحران باشد.

شجاع حسین محسنی

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟