فقدان اعتماد ملی

  • انتشار: ۱۷ سرطان ۱۴۰۰
  • سرویس: دیدگاهسیاست
  • شناسه مطلب: 116255

روزهای بد و دلهره‌آوری را پشت سر می‌گذاریم؛ نفس‌ها در سینه‌ها حبس و خاطرات آزاردهنده‌ی دهه‌ی ۷۰ زنده می‌شوند. همه‌ی کاسه و کوزه را بر سر خارجی‌ها شکستن خطایی فاحش است. در دو دهه‌ی گذشته جهانیان دوشادوش ملت و دولت نوپای ما حرکت کردند، میلیاردها دالر صرف آموزش نیروهای مسلح و ساخت زیربناهای اقتصادی ما کردند. هیچ ملتی نمی‌تواند برای همیشه سربار ملتی دیگر باشد و توقع داشته باشد سرنوشت‌اش از خارج تعیین شود. پرسش این است که ما در این ۲۰ سال کجای کار بودیم که دوباره به ورطه‌ی گسست افتادیم؟

علی‌رغم شعارهای پرشدومد، فساد همچنان غوغا می‌کند، شکاف‌های قومی عمیق‌تر گردیده و امید به آینده‌ی بهتر تنزلی چشمگیر یافته است. به‌جا است دولت‌مردان ما مروری به گذشته‌ نمایند و نقاط آسیب سیاست‌ها و روی‌کردهای‌شان را در عرصه‌های مختلف شناسایی و معرفی کنند. مشکل اساسی فراروی ما اکنون فقدان اعتماد ملی است. این برداشت که طالبان از عقبه‌ی حمایتی بسیار بالا در سطح ملی برخوردارند، سخت رهزن است. سیاست سرزمین سوخته، کوچ اجباری، قتل‌عام و جنایت جنگی قطعا محبوبیت‌آفرین نیست اما حیف‌ومیل دارایی‌های عامه و رشوه‌ستانی و خویش‌خوری و قوم‌پرستی و سمت‌گرایی هم تحمل‌شدنی نیست. این کشور، سرزمین مصلحت‌ها است نه جغرافیای تحمیل هژمونی قومی و ایدئولوژیکی، که اگر چنین بود ما چهار دهه در هاویه‌ی شوربختی گرفتار نمی‌ماندیم.

اعتماد‌آفرینی ملی از رهگذر وفاق ملی امکان می‌پذیرد و وفاق، مستلزم فاصله‌گرفتن از نوع رفتاری است که تا کنون دشمن بیشترین بهره را از آن گرفته است.

کار بزرگ در شرایط اضطراری سعه‌ی صدر و گشودگی نظری می‌طلبد. نخست باید فکر دشمن را شکست داد تا پیروزی در میادین جنگ دستیاب‌مان شود.

نلسون ماندلا می‌گوید:
«من می‌دانستم اگر کینه را پشت سر نگذارم، باز هم زندانی خواهم بود، حتی اگر دروازه‌ی سلولم را باز می‌گذاشتند.»

هادی رحیمی زاده

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟