فرمانده

  • انتشار: ۱۹ سنبله ۱۴۰۱
  • سرویس: دیدگاهسیاست
  • شناسه مطلب: 132906

فرمانده مسعود، در مراحل مختلف زندگی، چهره‌های متفاوتی دارد. وقتی مسعود دانشگاه را رها می‌کند و هوای سقوط رژیم داودخان را در سر دارد، جوان مسلمانی است که تحت تاثیر آموزه‌های سیدقطب و مودودی و اخوانیسم قرار دارد و شاید دنبال برقراری خلافت اسلامی واحد در تمام جهان اسلام است.
این چهره‌، در اوایل جهاد نیز پر رنگ است و ته‌ماندهٔ آن تفکرات، تا آخر زندگی هرچند به شکل خیلی تحول‌یافته و ضعیف، در او قابل مشاهده است.
چهرهٔ دیگر مسعود، چهرهٔ دوران جهاد است که به نام یک چریک وطن‌پرست و باهوش و با نبوغ خاص در جنگ گوریلایی ظاهر می‌شود. در این دوره هدف مسعود، بیرون راندن شوروی و آزادی افغانستان است. در اواخر دوران جهاد بحث‌های قومی و زبانی و حزبی، در اندیشهٔ مسعود راه پیدا می‌کند. او در این دوره ظاهرا از اندیشهٔ جهان‌وطنی اسلامی، به افغانستان متحد، عبور می‌کند و رابطه‌اش با پاکستان و سازمان‌‌های به اصطلاح اخوانی، سرد و کم‌رنگ می‌شود. در این دوره مسعود به جنگ‌ها و عملیات‌های نیز متوسل می‌شود که هدفش یک‌دست‌سازی و تثبیت قلمرو خودش در شمال و شمال شرق است. این چهره، بیشتر یک فارسی‌زبان جمعیتیِ تاجیک را نشان می‌دهد که علاقه‌مند شعر و ادب فارسی هم هست.
چرخش سرنوشت‌ساز دیگر در زندگی مسعود، تصرف هوش‌مندانهٔ کابل است. مسعود در این دوره ظاهرا خواهان تغییر تاریخیِ اقتدار سیاسی در کل کشور است و از دولتی که خودش را مسوول حفظ آن می‌داند دفاع می‌کند.
مسعود در این چهره، طبعا مخالفانی هم دارد که برخاسته از جنگ‌های قومی و تنظیمی کابل است. جنگ‌های کابل، برای تمام مجاهدین به شمول مسعود یک نقطهٔ سیاه است، اما گناه و مسوولیت این جنگ‌ها، به دوش تمام رهبران جهادی از تمام اقوام است و منطقی نیست که همه به پای یک نفر یا یک حزب نوشته شود. این دوره از زندگی مسعود از یک طرف برای تغییر در تاریخ دو صد سالهٔ اقتدار سیاسی و از طرف دیگر در دخیل بودن او در جنگ‌های قومی اهمیت دارد.
بهترین چهرهٔ مسعود، در نظر مردم اما چهرهٔ مسعودِ دوران مقاومت است. در شرایطی که تمام کشور، در یک حالت اختناق و اسارت به سر می‌برد، مقاومت مسعود، روزنه‌ای است که به مردم ناامید امید می‌دهد و پرچم وطن‌دوستی و آزادی را برافراشته نگه‌داشته است. در این دوره، مسعود حتا به حکمت‌یار نیز کمک می‌کند و با جنرال دوستم و استادخلیلی و محقق و حتا با جریان روم و پشتون‌های تکنوکرات نیز رابطهٔ دوستانه دارد.
رفتن مسعود، در حالی که چنین جایگاهی دارد، او را در نگاه مردم افغانستان به یک چهرهٔ ماندگار آزادی و آزادگی بدل می‌کند و نامش را جاوید می‌سازد. اقبال و توجهٔ شبکه‌های اجتماعی در این سال‌روز عروج مسعود، نشان می‌دهد که این چهره از مسعود، یک بار دیگر، در نزد مردم اهمیت پیدا کرده است و نبودش را به یک افسوس و حرمان همه‌گانی، بدل کرده است.
از نظر فردی و قابلیت‌های مدیریتی، دو چیز در زندگی مسعود، بسیار قابل تامل است، یکی این‌که چه‌گونه توانست این همه مدعیان قدرت را در حوزهٔ جمعیت، در مسیر واحد نگه‌دارد و نگذارد که جمعیت، پریشان شود و دوم اینکه او چه انگیزه‌ای در مغز پیروان خود کاشته بود و چه قابلیت‌های را در آنها پرورش داده بود که بادی‌گاردهایش نیز تا مقام وزارت و معاونیت، بالا رفتند؟
یاد این چریک منحصر به فرد دنیا همیشه گرامی باد. بعضی‌ها را در جهان، رسانه‌ها و شرایط جهانی نام و آوازه بخشیدند، اما در واقعیت، مسعود بزرگترین و واقعی‌ترین چریک جهان، در دنیای معاصر بود.

نبی ساقی

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟