عزیز رویش خطاب به محمد محقق: شما آدم خوبی نیستید، شما ستمکارید و خدا ستمکاران را دوست ندارد
- انتشار: ۸ سنبله ۱۳۹۵
- سرویس: تیتر 1سیاست
- شناسه مطلب: 15278
عزیز رویش، عضو جنبش روشنایی و موسس لیسه معرفت به سخنرانی شب گذشته معاون دوم ریاست اجرایی محمد محقق واکنش نشان داد و گفت: اجازه دهید بگویم که شما آدم خوبی نیستید. شما ستمکارید و خدا ستمکاران را دوست ندارد. شما بیشتر از اینکه به دیگران ستم کنید، به خود ستم میکنید.
رویش در صفحه فیسبوکی خود خطاب به محقق نوشته است؛ اجازه دهید بگویم که شما آدم خوبی نیستید. شما ستمکارید و خدا ستمکاران را دوست ندارد. شما بیشتر از اینکه به دیگران ستم کنید، به خود ستم میکنید. ریش خود را میکنید و تلاش میکنید برای خود سبیل درست کنید. این میشود یک کاریکاتور بدریخت و بیمزه.
با شما بعد از انتخابات ریاست جمهوری اول و مخصوصاً بعد از انتخابات پارلمانی اول، کمتر دیده ام. دلیل و نشانههایش را در کتاب «بگذار نفس بکشم» به طور صریح و تلویحی بیان کرده ام. شما در زبان بیباک، در رفتار بیمبالات، در تصمیم عجول، در قضاوت بیپروا و در عمل فاقد محاسبه اید. من بیشتر از شما با خلیلی آشنایم و بیشتر از شما با او راه رفته ام. میگویم که او در مقایسه با شما، حد اقل حُسنی که دارد، باادب و بانزاکت است و پروای خیلی از حرفها و رفتارهایش را دارد. کمترین چیزی که میتوان برایش گفت همین است که مانند یک ریشسفید، نزاکت ریشسفیدی خود را نگاه میکند. شما این نزاکت را رعایت نمیکنید.
رویش در ادامه انتقاد خود از محقق گفته است؛ شبانگاه بیستم عقرب 1394، در میدان ادارهی امور بودیم که از سخن شما دچار شرم سنگین شدیم. هفت جنازه، تکه تکه و قربانی روی میدان بودند. گلوی شان بریده بود. صدها دختر و پسر عزادار اطراف تابوتها شمع افروخته و منتظر بودند از حکومت، انصاف ببیند و حق و دلجویی بشنوند. شما در آن وقت شب، بد ظاهر شدید. آیا میدانید که بعد از شنیدن سخنان شما، همه با هم تصمیم گرفتیم که از تمام ادعا و خواست و حرف خود بگذریم و جنازههای قربانیان را بر دوش بگیریم و به خانه برگردیم؟ شما حرف خوبی نگفتید و سخن صوابی بر زبان نراندید. شما در آنجا، به تعبیر قرآن، به خود ستم کردید و به مردم جفا کردید.
رویش می گوید؛ بار دیگر، بعد از 27 ثور بود که با سخنان تان همه را سرافکنده کردید. آن سخنان هر چه بودند، سخنان سنجیده و بانزاکتی نبودند. قدرت و سرنوشت مردم را به «پوچاق خربوزه» و «کش و فش موتر» تقلیل دادن، هر چه بود، سخن خوبی نبود. رقابت شما با خلیلی و مدبر سر جایش. تا آخر عمر میتوانید به همدیگر طعنه بزنید و شماتت کنید و به سوی همدیگر پرزه بپرانید و نیش و دندان نشان دهید. اما تفالههای آن را بر رخ مردم پاشیدن کار خوبی نبود. شما میدانید که کار خوبی نبود. شما در آنجا بیپروایی کردید و دهها تن در حضور تان، خندیدند و برخی کف زدند و شما آن را نشانهی خوشی و حمایت تلقی کردید. تلویزیون ملی که آن را بازپخش کرد، رسوایی و شرم و خجلت را عام کرد. کار دیگری نکرد که شما از آن بر خود ببالید.
رویش در ادامه متن انتقادی اش از معاون ریاست اجرایی می نویسد “و حالا باز هم در جمع جوانان سخنانی میگویید که همچنان ثابت میسازد شما به سرعت «پیر میشوید، اما میر نمیشوید»: شما بیشتر از گذشته، در شناخت سخن و موقع سخن و نحوهی بیان سخن مشکل دارید. سخن تان تا دقیقهی بیست و پنجم آرام است. حرف بدی نیست. میشود در مورد آنها استدلال کرد و بحث کرد و از هر کدام آنها برای تصفیه و رشد خرد و سنجش کار گرفت. ادعایی دارید، نظری را مطرح میکنید، فاکتها و آمارها و وعدههایی میدهید، از ضعف و قوت میگویید، از شرایط امنیتی میگویید، حکایت میکنید، از کارکرد حکومت میگویید، به آرامش و سنجش توصیه میکنید … همه یا درست اند یا درست نیستند. هر کسی میتواند در این فضا با شما صحبت کند و صحبت شما را بشنود. اما وقتی از دقیقهی 25 عبور میکنید، به همانجایی میرسید که خرد تان را زیر پای قدرت، یا حد اقل پشت همان پودیمی که روبهروی تان گذاشته اید، له میکنید. حرفهای شما باز هم حرفهایی اند که اگر گفته نمیشدند، برای خود تان خوب بود و برای مردم هم بد نبود. شما باز به همان نقطهی اصلی بر میگردید که خود را، با کمال تأسف، با همان نقطه معرفی کرده اید.
عضو جنبش روشنایی در انتقاد از سخنان محقق در خصوص جنبش روشنایی گفت: شما در سخنان خود، جنبش روشنایی و نسلی را که به وسعت میلیونها انسان، زن و مرد، در سراسر جهان برای داعیهی عدالت و حق و روشنایی به پا خاسته اند، تحت نام «داعش مدنی» در برابر «داعش جنگی» ردیف میکنید. این کار نه خردمندانه است و نه سنجش خوب. ادعای اینکه اینها «مردم را بردند ناحق در میدان دهمزنگ به شهادت رساندند و دست شان به خون آلوده است» ادعای خوبی نیست؛ اینکه جنبش روشنایی را با لقب «گروه فحاشان، گروه بداخلاقان، شرابیها، بینمازها» یاد میکنید یا به مردم نهیب میزنید که اینها «با دین شما مخالف اند، با پیامبر شما، با ائمهی شما مخالف اند»، اینها «شعلهایهایند که ما شکست شان دادیم»، یا «شعلهای هایی بودند که در دوران جهاد شکست خوردند از ما و عقده دارند» یا «شعلهی جاوید آمده و سر تمام ارزشهای ما میتازند»، هیچکدام حرف خوبی نیستند.
شما میدانید که در طول دوران جهاد، حد اقل شخص شما، یک مرمی بر علیه کسی که اسمش «شعلهای» بوده باشد، فیر نکرده اید. این ادعای شما گزاف است و اتهامی را به خود نسبت میدهید که چیزی برای شما زیاد نمیکند، اما خیلی چیزها را از شما کم میکند. این حرفها را از محسنی شنیده بودیم و گلایهای نداشتیم. شما اگر چشمان تان را برای یک لحظه بسته کنید، میدانید که وقتی پای تان را درون کفش محسنی میگذارید کار منصفانه و جوانمردانهای نمیکنید.
گذشته از آن، شما میدانید که احمد بهزاد یک «نصریبچه» است که در دفاتر سازمان نصر و حزب وحدت نان و آب خورده و با کتاب و قلم آشنا شده و بزرگ شده است. عارف رحمانی شاگرد شیخ آصف محسنی و «حرکتیبچه» است و همینحالا هم اگر دو جمله بگوید یکی را به امام زمان و ائمهی معصومین و شهید و خدا و اجر آخرت بخیه میزند. جعفر مهدوی «نصریبچه» و «وحدتیپارت» است و با پدر و خانواده و بستگان خود در کنار مجاهدین و مهاجرین و مسلمانها و شیعهها و طلبههای حوزه سینه زده و درس خوانده و بزرگ شده است و اگر اتهامش خیلی «ولایت فقیهی» نباشد، خیلی «شعلهای» نیست. گلاحمد شهنوازی، سرباز عیار بابهمزاری است، در جنگ کابل و مزار از مردمش دفاع کرده و از دنیا و متاع آن تنها «کاکهگی» را میراث برده است و جنبش روشنایی هم برای او جنبش «کاکهها» است نه اینکه به وکالت و وزارت و قصر و زن و طلا چشم دوخته باشد یا بخواهد عقدهی «شعلهی جاوید» را از شما باز ستاند. لیلا محمدی و ریحانه آزاد و ذوالفقار امید و داود ناجی و یزدانپرست و سردار قلندر و انجنیر تقی امینی و نبی احمدی و محمد حیدری و اصغر سروش و صدیقه مبارز و محمد علی اخلاقی و شاهگل رضایی و یعقوب مطهری و غفور ماندگار و خادم کریمی و علی پارسا هر چه باشند، «شعلهای و لاابالی و ضد دین و پیامبر و ایمه» نیستند و در این وادیها با شما تصفیه حساب ندارند. در بیرون از کشور هم احد بهادری و طاهر شاران و علی کرمانی و عبدالخالق علیزاده و علی شهیر و انجنیر عارف ظفیر و حاجی بشیر و شریف سعیدی و بشیر رحیمی و سید ضیا قاسمی و بصیر آهنگ و کامران میرهزار و هر کسی از همین دست را که حساب کنید، هر چه باشند، فحاش و بدفرهنگ و بدزبان و شعلهای که در دوران جهاد از شما شکست خورده و عقدهای شده باشند، نیستند.
پس بگویید که در این سخنان، مخاطبان شما کیهایند که اینقدر بیپروا و بیباک شلاق میزنید و هل من مبارز میگویید؟ … اگر روی زبان تان با من باشد که در حاشیهی جنبش روشنایی، با قلم و قدم، گاهی تُند و گاهی کُند، گاهی متهم و گاهی عاری از اتهام، راه رفته ام، خوب است اندکی درنگ کنید. من از شانزده سالگی با شما و سازمان نصر و حزب وحدت راه رفته ام. حالا هم حاضرم شما را در کلاسهای درسم در معرفت راه دهم که با دین و خدا و قرآن و اخلاق و ادب آشنا شوید و توصیههای قرآنی را یاد گیرید و از «جدال احسن» باخبر شوید. حاضرم شما را در درسی اشتراک دهم که اسمش را «آشتی با خدا» گذاشته ام و در آن از هستی و ایمان و بت و شیطان و فرشته و روح و خداگونگی میگوییم و در آن تمرین درک خود و جایگاه خود در هستیِ باخدا را داریم. قول میدهم که تا آخر عمر تان، بدون فیس، برای تان درس دین و دینداری بگویم و شما را کمک کنم که راه «رشد» را از «غی» تشخیص کنید.
رویش می نویسد که به یاد داشته باشید که شما و حاجی خلیلی و حاجی عبده بیشتر از من افتخار ایجاد و پیشبرد جنبش روشنایی را دارید. حد اقل، آن کسی که از مسجد نبی اکرم، پیشاپیش همه مسجد را ترک کرد تا حتا با هیأت دولتی روبهرو نشود و لام تا کلام تبادله نکند، شما بودید. من نبودم. آنکه از مقاطعه با حکومت حرف زد و از مسافربودن گلایه کرد و روی خاک نشست، من نبودم، شما بودید. من از هیچکدام این کارهای تان گلایه نکردم و گلایه ندارم. خیلی از حرفهای دیگر را در مورد زندگی و گذشته و کار و فکرم در کتاب «بگذار نفس بکشم» یا در «روایت یک انتخاب» گفته ام و در مقایسه با خیلی از همنسلانم، خاطره و قصه و حکایت و تحلیل و نوشتهی زیادی عرضه کرده ام و شاید نیازی برای تکرار آن برای شما نباشد…. پس بگویید که در این سخنان، مخاطب تان کیست که اینچنین رگبار میکنید؟
به من حق دهید که بگویم شما آدم خوبی نیستید. ستمکارید: هم به خود ستم میکنید و هم به دیگران…. به همین دلیل، کاش همان شبی که نتیجهی انتخابات اول ریاست جمهوری اعلام شد، آرام میمردید و برخی از خاطرهها را با خود به وجدان تاریخی جامعهی تان میسپردید! معذرت میخواهم که این دریغ تلخ را میگویم. آرزو داریم با بیان این دریغ، خداوند هیچ کسی از همنسلان ما و نسلهای بعدتر از ما را به دریغ شما گرفتار نکند.
[…] عزیز روی&… را در صفحه اصلی: […]