عبدالله و غنی به اندازه امریکایی ها در به بن بست کشاندن مذاکرات صلح نقش داشته اند

  • انتشار: ۲۸ سرطان ۱۴۰۰
  • سرویس: دیدگاهسیاست
  • شناسه مطلب: 117067

هیات عالی رتبه افغانستان به رهبر داکتر عبدالله عبدالله رئیس شورای عالی مصالحه ملی که چند روز پیش برای از سر گیری مذاکرات صلح به دوحه قطر رفته بود پس از پس از دو روز نشست با هیات طالبان به نتیجه خاصی نرسید. تنها توافق حاصل شده ادامه برگزاری این نشست ها با حضور هیات های صاحب صلاحیت حکومت افغانستان و طالبان، بود.
در این شرایط نگاهی کوتاه به تحولات پروسه صلح از زمان امضای توافق صلح امریکا با طالبان در زمان ریاست جمهوری دونالد ترامپ تاکنون می تواند راهنمای خوبی برای پیش بینی آینده پروسه صلح افغانستان باشد.

از یک سو بحران جهانی ویروس کرونا به طور قابل ملاحظه ای سبب شد توافق ایالات متحده امریکا با طالبان در دوحه قطر خیلی مورد توجه بین المللی قرار نگیرد.

شورای امنیت سازمان ملل در دهم مارچ سال گذشته میلادی به اتفاق آراء قطع نامه ای را تصویب کرد که از توافق امریکا با طالبان استقبال می کرد و آن را یک گام مهم در ختم جنگ و باز کردن دروازه مذاکرات بین الافغانی می دانست. این اقدام چون به توافق نامه صلح امریکا و طالبان که در بیست و نهم فبروری و در زمان ریاست جمهوری دونالد ترامپ امضا شده بود، مشروعیت بین المللی می بخشید، یک پیشرفت بزرگ محسوب می شد. سایر پیشرفت ها اما برای پروسه صلح مهم تر بوده است، پروسه صلحی که به دلیل برخی مشکلات و عقب گردها به بن بست خورده است.

مذاکرات بین الافغانی که قرار بود دهم مارچ سال گذشته میلادی آغاز شود به دلیل اختلاف روی آزادی زندانیان طالب و مراسمات جداگانه سوگند ریاست جمهوری توسط غنی و عبدالله در کابل در نهم مارچ، برگزار نشد و این خود نشان داد که وضعیت پس از به بن بست خوردن مذاکرات صلح در دوحه چه قدر خطرناک رقم خورده است.

بن بست در مذاکرات بین الافغانی دوحه سئوالات جدی در مورد آینده پروسه صلح آن طور که در توافق نامه صلح امریکا با طالبان پیش بینی شده بود، را خلق کرد.

با در نظرداشت تبعات این پیشرفت های مهم است در ذهن داشته باشیم توافق نامه صلح امریکا با طالبان در دوحه محدودیت ها و کاستی هایی داشت: این کاستی ها از روی طبیعت توافق که به طور هدفمندی مبهم می نمود، قابل تشخیص بود. حقیقت آشکار این بود که دولت افغانستان از این توافق کنار گذاشته شده بود، در حالیکه امریکا با حکومت افغانستان یک اعلامیه جداگانه امضا نموده بود.
«تعهد امریکا به خروج کامل اما مرحله ای از افغانستان و تعهد طالبان به جلوگیری از استفاده از خاک افغانستان توسط گروه های تروریستی علیه امریکا و متحدینش و نیز توافق طالبان به آغاز مذاکرات بین الافغانی» از مفاد اصلی توافق صلح امریکا و طالبان در دوحه به شمار می رفت.

اهداف تشویقی و جداول زمانی و احساس مسئولیت طرف های افغان(حکومت و طالبان) در مذاکره برای آتش بس و یافتن یک راه حل سیاسی برای پایان جنگ در افغانستان از دیگر مفاد این توافق نامه به شمار می رفت.

براساس توافق نامه صلح، مذاکرات بین الافغانی می بایست شروع می شد و به پیش می رفت اما توافق نامه هرگز ذکر نکرده بود که این مذاکرات چه زمانی باید به نتیجه برسد. زمان دقیق تشکیل دولت اسلامی تازه نیز در توافق نامه ذکر نشده بود. این در حالی بود که برای خروج نیروهای امریکایی از افغانستان زمان دقیق چهارده ماه ذکر شده بود: دولت اسلامی جدید آیا قبل از این چهارده ماه یا پس از آن می بایست شکل می گرفت؟

بسیاری از کارشناسان معتقدند دونالد ترامپ، رئیس جمهور پیشین امریکا، با امضای توافق نامه صلح با طالبان و بازگرداندن سربازان امریکایی به خانه قبل از انتخابات ریاست جمهوری امریکا(هشت ماه مانده به این انتخابات) بیش از اینکه یک تفکر استراتژیک را مد نظر داشته باشد تحت تاثیر محاسبات سیاسی داخلی قرار گرفته بود. این توافق نامه سبب شد ترامپ به تعهد خود مبنی بر جدا کردن امریکا از جنگ های بی پایان عمل کند.

ترامپ بیش از اینکه به موفقیت مذاکرات صلح افغانستان و ختم جنگ در این کشور فکر کند در اندیشه خروج نیروهای امریکایی از افغانستان بود: به عبارت دیگر اولویت ترامپ تلاش برای خروج نیروهای امریکایی از افغانستان بود تا موفقیت پروسه صلح افغانستان.
توافق نامه صلح دوحه و جملات ترامپ همگی نشان می دهد امریکا در اندیشه خروج از افغانستان بود بدون اینکه تعهد بلند مدت معنا داری در قبال افغانستان و مردمش داشته باشد. در سطح اظهارات، اگرچه امریکا همواره مدعی بوده که خروج از افغانستان شرایط محور است و تا زمانیکه تمام تعهدات توافق نامه صلح با طالبان عملی نشده، امریکا مراقب همه چیز هست، اما جملات ترامپ درست پس از امضای توافق نامه صلح با طالبان چیز دیگری را نشان می داد: ترامپ از دیر باز بر این باور بود که افغانستان برای امریکا یک باتلاقی ست که خروج از آن بهتر از ماندن در آن است.

ترام تاکید کرد کشورها بهتر است که خود مراقب خودشان باشد و امریکا نمی تواند دست کشوری را برای مدت طولانی بگیرد.
اختلاف روی آزادی زندانیان طالبان از دیگر مواردی بود که مذاکرات صلح را به بن بست کشاند: طالبان آزادی زندانیان خود را به عنوان پیش شرط آغاز مذاکرات مطرح کرده بودند.

مشکل کلان تر در به بن بست کشاندن مذاکرات صلح اما بحران سیاسی ناشی از اختلاف عبدالله و غنی روی پیروز انتخابات ریاست جمهوری در افغانستان بود. غنی و عبدالله هنوز هم روی ترکیب هیات مذاکره کننده حکومت اختلاف دارند. این اختلاف زیر پوستی اگر حل نشود، می بایست منتظر یک بحران کلان تر باشیم. اختلافات سیاسی عبدالله و غنی مذاکرات صلح را با تاخیر روبرو ساخته است آن هم در شرایطی که خروج امریکایی ها از افغانستان از قبل شروع شده و طالبان حملاتشان علیه نیروهای دولتی را شدت بخشیده اند و درصدد تصاحب مناطق حداکثری در افغانستان می باشند. جنگ شدید میان نیروهای دولتی و طالبان جریان دارد.

به هر صورت در کنار خروج امریکا از افغانستان که به طالبان روحیه و جسارت بالایی داد و پروسه صلح افغانستان را در عمل ناچیز و کم اهمیت ساخت، غنی و عبدالله نیز در خلق بحران و عدم کفایت در مدیریت آنها در افغانستان نقش داشته اند.

زمانیکه توافق نامه صلح امریکا با طالبان در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ امضا شد و هنوز خروج نیروهای امریکایی و رجز خوانی طالبان شروع نشده بود، فرصت برای صلح از حال حاضر مساعد تر بود اما غنی و عبدالله از این فرصت برای غلبه بر یکدیگر استفاده کردند در حالیکه می توانستند با اولویت قرار دادن منافع ملی بسیار بهتر از آنچه انجام دادند، عمل کنند.

در مقیاس منطقه ای و جهانی نیز، ناکامی پروسه صلح افغانستان قدرت های منطقه و جهان را وادار نمود برای تضمین منافع خود در اقداماتی جداگانه به طالبان روی آورند و این خود به طالبان حس یک قدرت موازی در افغانستان را داده است و روز به روز شدت این حس تقویت می شود.

در شرایط کنونی که امریکا افغانستان را ترک کرده و درصد بالایی از مناطق افغانستان به دست طالبان افتاده است رسیدن به صلح به مراتب سخت تر از گذشته شده است.

منبع

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟