عالمی بلخابی و یک قرن تلاش برای زندگی

  • انتشار: ۷ سنبله ۱۴۰۰
  • سرویس: دیدگاهسیاست
  • شناسه مطلب: 119695

مرحوم آیت الله سید محمد علی عالمی بلخابی فرزند مرحوم سید حسین عالم (موسس اولین مدرسه علوم دینی در شمال کشور) که تحصیلات خود را در مشهد و نجف به پایان رسانده بود تا قبل از کودتای حزب خلق در سال ۱۳۵۷ش. مدیریت مدرسه ابوی‌اش مرحوم سید حسین عالم و رسیدگی به امور دینی مردم را در بلخاب به عهده داشت. بعد از کودتای حزب خلق و تحرکات ناشیانه اعضای آن حزب در منطقه، مرحوم آیت الله عالمی بلخابی اولین عالم دینی در سمت شمال کشور بود که در حمل ۱۳۵۸ش. قیام مردمی را علیه حکومت حزب خلق در بلخاب شعله ور ساخت. قیام بلخاب به رهبری مرحوم عالمی در ۲۴ حمل ۱۳۵۸ش. صورت گرفت.

بر اساس صحبت مرحوم عالمی بلخابی و تایید برخی از شاهدان که آن زمان در مدرسه دهن‌شرد (مدرسه مرحوم عالمی) تحصیل می‌کردند، قبل از قیام بلخاب جمعی از اساتید و طلاب مدرسه دهن‌شرد که حدود ۱۲ نفر بوده‌اند، مامور می‌شوند با مراجعه به کتاب‌های فقهی، حکم دفاع را استخراج و به صورت مکتوب آماده کنند تا در اختیار مردم قرار گرفته و بر آن اساس از آن‌ها برای قیام دعوت شود. طلاب، احکام را استخراج می‌کنند. به این طریق بحث شرعی قیام حل می‌شود. در کتاب برفکوچ نیز غلام‌نبی کربلایی به این مورد اشاره کرده است.

فرماندهی عملیات در قیام مردم بلخاب به عهده خوانین بود. افراد قیام‌کننده سلاح نداشتند. سلاح موجود در بلخاب تفنگ‌های بسیار قدیمی و شکاری از جمله مُوشکُش، نوایی، دره¬ای و چَرَه‌ای بود. یازده‌تیر و برخی از سلاح‌های دیگر کمیاب بود. بقیه افراد در شب قیام به چوب یا شمشیر یا تبرزین و ساتور مجهز بودند. وضعیت اسلحه و امکانات جهادگران در قیام بلخاب و تحولات اولیه سال ۱۳۵۸ش. در دو کتاب «در پگاه بلخاب» و «برفکوچ» از زبان افراد مختلف روایت شده است.

قیام‌کنندگان که با ضابط یا همان قومندان محلی حکومت در بلخاب (روشندل خان) هماهنگ بودند، مقر دولتی را به راحتی تصرف کردند و علاقه‌دار و عوامل آن را کشتند. عسکرها تسلیم و یا خلع سلاح شدند. اما دوازده پاس‌ها در بخش مربوط به قومندان امنیه که سلاح‌کوت محسوب می‌شد، سنگر گرفتند و حدود یک روز مقاومت کردند. به روایت حاج عبدالمومن گورد: «برای حل مشکل جلسه گرفتند. برخی گفتند در محاصره باشند تا تسلیم شوند. قومندان امنیه گفت امروز راپور خیریت به سانچارک و جوزجان ارسال نشده است. ممکن است نیروهای دولتی با طیاره وارد عمل شوند. صبح همان روز یک نفر از ارتش که بالای بام پشت تعمیرات نگهبان بود، کشته شد. آقای سید اقبال از پروشان با دو نفر دیگر برای تنفگ ایشان در پشت بام رفت. اما در برگشتن نتوانست پایین شود. چون چهار طرف تعمیرات را سنگر قرار داده بودند و نمی گذاشتند که طرف تعمیرات مرغی پرواز کند. از این جهت آقای سید اقبال با دو نفر رفیق خود از اول صبح تا عصر آنجا در پشت بام ماندند. در وقتی که بنا شد تعمیرات را آتش بزنند فورا یک گیلن بنزین را در طناب بسته و طناب را با کلنگ بسته طرف بام از عقب دیوار تعمیرات سابقه انداختند. طناب را آقای سید اقبال به دست گرفت. فورًا از سوراخ جای لوله بخاری بنزین را ریخته و از پشت آن کبریت روشن کرد که تمام تعمیرات را آتش فواره گرفت.» (یادداشت¬های حاج مومن گورد).

به این صورت مردم بلخاب، با دست خالی توانستند به رهبری عالمی بلخابی اداره محلی حکومت را اشغال کرده و به دوره طولانی سلطه دولت کابل پایان بدهند. مرحوم عالمی بعد از پیروزی قیام بلخاب به کمک مردم مناطق اطراف بلخاب شتافت و با حمایت وسیع ساکنان آن مناطق حرکت خود را به پنج سمت بلخاب گسترش داد. همین حرکت منجر به آزادی بخش هایی از ولایات شبرغان، بلخ، سمنگان، غور و بامیان و در نتیجه تاسیس شورای اتفاق در ورث بامیان شد. در ارتباط با این قیام و تاثیر آن بدنیست به مواردی اشاره شود:

به گفته عالمی بلخابی صبح روز بعد یعنی شنبه ۲۵ حمل ۱۳۵۸ش. او با مروج (یکی از علمای بلخاب) جلسه داشته و در آن جلسه تصمیم گرفته شد نامه‌هایی برای مردم اطراف بلخاب نوشته شود. چند گروه از مردم بلخاب نیز برای تشویق مردم دیگر مناطق به قیام، به مناطق اطراف بلخاب اعزام شوند. بر اساس گفته‌های عالمی بلخابی: «فردای آن شب یعنی روز شنبه (۲۵ حمل ۱۳۵۸ش.) مردم را مرخص کردیم. با مروج جلسه کردیم که باید مناطق دیگر را تحریک به قیام کنیم. نامه‌هایی نوشتیم و به مناطق اطراف فرستادیم.» در واقع قیام‌کنندگان بلخابی تصمیم گرفتند با تشکیل چند گروه، به مناطق اطراف بلخاب بروند و زمینه قیام مردم آن مناطق را علیه حاکمیت محلی حزب خلق فراهم کنند. به روایت مشهور، پنج گروه تشکیل و به مناطق زیر اعزام شد تا قیام بلخاب صادر شود:

  1. برات‌علی خان با بزرگان قریه¬های تَلَشقان، تَگابتَخت، گَوَرد و… از جمله مرتضوی، حاج مومن گورد، جعفر کربلایی و… به سمت زاری ولایت بلخ حرکت کردند.
  2. امیرحسین سجادی با سید محمد عالم‌زاده و شیخ ابراهیم هدایت گُلوَرز با تعدادی به سمت دره‌صوف رفتند.
  3. حاج محمد‌ایوب خان شاخ‌دره، حاج حسین‌علی روشن زُوَج، محمد‌عیسی واعظ شاخ‌دره، سید مهدی هاشمی تَیخُوج، حاج سید رضا خالر و حاج محمد‌نظر تیخوج به سمت یکاولنگ اعزام شدند. آن‌ها توانستند سید محمد‌علی سُولیچ (مشهور به سید لَم‌لَم) را که توسط تره‌کی از زندان آزاد شده بود، به قیام تشویق کنند. او فرماندهی مردم یکاولنگ را به دست گرفت و موفقیت‌های خوبی به دست آورد.
  4. حاج نادر‌علی خان و حاج مراد موفق پیغوله با تعدادی دیگر از بزرگان بلخاب در اوایل جوزای ۱۳۵۸ش. به سمت کوهستانات، اِستراب رفتند.
  5. عالمی بلخابی با بزرگان هوش و پروشان، دره‌مزار و ترخوج به سمت آبکلان و سانچارک رهسپار شدند.
    به روایت عالمی بلخابی علاوه بر مناطق ذکر شده نجفی تلشقان و سید محمد عالم‌زاده به قسمت بالای دره‌صوف رفتند. همچنین تعدادی دیگری به منطقه ایماق (چِراس) رفتند.

    گروه‌های اعزامی از بلخاب به مناطق اطراف، با همکاری مردم آن مناطق موفقیت‌های خوبی به دست آوردند. گروه یکاولنگ، با هماهنگی مردم آن مناطق قیام کردند و با رشادت سید لَم‌لَم تا حدود مرکز ولایت بامیان پیش رفتند. در همین عملیات لم‌لم به دست افراد دولتی کشته شد اما در نهایت بامیان فتح گردید. حرکت در مسیر بامیان در نهایت منجر به تاسیس شورای اتفاق در ورس شد.
    مجاهدین در قسمت چراس هم موفقیت‌های خوبی به دست آوردند. در دره‌صوف که قیام مردم قبلاً سرکوب شده بود، مردم دوباره دست به قیام زدند و امیرحسین سجادی را به عنوان مسئول منطقه تعیین کردند. در زاری و امرخ برات‌علی خان تا تنگه چشمه شفاء پیشروی کرد اما با حملات سنگین قوای دولت و مشکلات دیگر، قوای مردمی شکست خوردند. برات‌علی خان به زاری عقب نشست و در آنجا سنگر دفاعی خود را مستحکم کرد تا قوای دولت نتواند به سوی بلخاب پیش‌روی کند. چندین روایت از رشادت‌های مردم بلخاب در مناطق اطراف (زاری، دره‌صوف، چراس، استراب، یگاولنگ و سانچارک) در کتاب‌های «در پگاه بلخاب» و «برفکوچ» عبدالرحیم فهیمی ثبت شده است.
    نیروهای بلخابی در مسیر سانچارک به دستور عالمی، راه بلخاب به آب‌کلان را تخریب کردند. آن‌ها سنگ‌های بزرگ را به روی سرک غیل دادند تا در صورت حمله دشمن مانع پیشروی آن‌ها شوند. به روایت دانش با پیوستن نیروهای باجگاه و آب‌کلان به نیروهای بلخاب، مجاهدین بعد از سه روز توقف در آب‌کلان به سه گروه تقسیم شده و به سمت سانچارک حرکت کردند. در این مرحله، مسئولیت منطقه «جویبار» سانچارک با سیف‌الدین خان و یعقوب‌علی خان و سمت گوسفندی سانچارک با قاضی شریف و عبدالحسین خان بود. عمیات این مرحله با هماهنگی کامل مردم سانچارک حدوداً اواخر ثور ۱۳۵۸ش. انجام شد. در این مرحله نیروهای بلخابی برای دومین‌بار به سانچارک حمله کردند و توانستند با حمایت مردم، روحانیت و خوانین سانچارک، تُکزار (مرکز ولسوالی سانچارک) را محاصره و در شب سوم تصرف کنند. مردم سانچارک،غنایم به دست آمده در تکزار را در دره‌ «انگشت‌شاه» جمع‌آوری و بین خود تقسیم کردند.
    مجاهدین بلخاب و سانچارک زیر فرمان عالمی بلخابی و سیف‌الدین خان ایماق، با نوشتن نامه به بزرگان سرپل برای حمله به آن شهر برنامه¬ریزی کردند. عاقبت در جوزای سال ۱۳۵۹ش. زمینه برای حمله به سرپل فراهم شد. از جوزای ۱۳۵۹ش. حملات مجاهدین بالای سرپل آغاز شده بود و آن¬ها بالای نیروهای دولتی فشار می¬آوردند. خسارات زیادی به دو طرف و خصوصًا مجاهدین وارد می¬شد. به نوشته وطن-دوست (از اهالی سرپل و از افراد منسوب به دولت وقت) در روز دوم سرطان سال ۱۳۵۹ش. عده¬ای در آسیاباد و گروهی در القانی¬خانه (ایلخانی¬خانه) برای ورود مجاهدین (یا به تعبیر افراد دولت اشرار) برنامه¬ریزی می¬کردند. به نوشته حسینی (منشی حزبی وقت سرپل)، عالمی بلخابی و نیروهایش در شرق سرپل یعنی قریه¬های نوآباد، توغنی و امام¬خورد مستقر شده بود. حاج قادر قریه¬های سمت غرب شهر (القانی¬خانه) را اشغال کرده بود. سیف¬الدین جنوب شهر و آسیاباد را تصرف کرده بود. به نوشته وطن دوست اوایل سرطان شب هنگام افراد سیف¬الدین خان ایماق سانچارکی وارد شهر سرپل شدند. سر گروپ-های مجاهدین در منزل حاج قادر ایلخانی در القانی¬خانه مستقر شدند. نیروهای دولتی که غافلگیر شده بودند بعد از مختصر مقاومت شهر را ترک کردند. حدود دو هفته بعد نیروهای دولتی که از سرپل عقب نشینی کرده بودند با تجهیز قوا و حمایت نیروی هوایی به فرماندهی سید اسحاق حسینی سرپلی به مجاهدین حمله کرده و به راحتی شهر سرپل را تصرف کردند. مجاهدین شکست خوردند و با دادن تلفات عقب رانده شدند.

مجاهدین تلاش کردند موقعیت خود را در اطراف سرپل و در برخی از قریه¬ها حفظ کنند. نیروهای آن¬ها در برخی از قریه¬ها پنهان شدند. به این صورت در اطراف سرپل نیروهای مخالف دولت مستقر بودند و گاهی به نیروهای دولت حمله می¬کردند.
نباید از حق گذشت که در این دوره با وجود همه مشکلات، بلخاب در طی دو سال یعنی از زمان قیام در ۲۴ حمل ۱۳۵۸ش. تا آخر سال ۱۳۵۹ش. دارای استقلال فکری، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی بود. در این مدت مردم بلخاب خود تصمیم‌گیرنده امور خود بودند. افراد خارجی و بیرون از بلخاب نقشی در امورات بلخاب نداشتند. جدا از این قضیه، بلخاب در این مدت در سرنوشت شمال و جنوب کشور نقش اساسی داشت. یعنی می‌توان گفت که طی حدود دو سال، بلخاب در رهبری بخش اعظمی از مناطق شمال سهم داشت. ابتدا بلخاب با اعزام ۵ یا ۶ گروه به مناطق اطراف، باعث شد تا مردم آن مناطق تحت تسلط فکری بلخاب، دست به قیام بزنند. در همه آن مناطق قیام صورت گرفت و جنگ و مقابله با دشمن ادامه یافت. در جنوب، این قیام منجر به آزادی بامیان و تاسیس شورای اتفاق گردید. در سمنگان، مردم پیروز شدند. در بلخ، حرکت‌های مردمی در ولسوالی «کِشِندِه» به ولسوالی «چهارکنت» وصل شد. در سرپل، ولسوالی کوهستانات آزاد شد و قیام تا مرکز سرپل امتداد یافت. مردم شمال، رهبر قیام بلخاب را به عنوان رهبر قیام در شمال و یا به تعبیر آن زمان «آقای رهبر» می‌شناختند و به او (عالمی بلخابی) احترام ویژه‌ای قائل بودند. مردم بلخاب، در نگاه مردمان دیگر مناطق دارای احترام، عزت، شوکت، سربلندی بودند. به همین نسبت افراد حزب خلق و عوامل دولت به مردم بلخاب دید منفی داشتند و در حوادث مناطق مختلف، مردم بلخاب را مقصر می‌دانستند. نیروهای دولتی در هر منطقه از کشور که یک فرد بلخابی می¬دیدند، او را فقط به جرم بلخابی بودن، دستگیر و سپس سر به نیست می¬کردند. اگر مشکلی در مناطق اطراف پیش می‌آمد، مردم آن مناطق برای حل آن به بلخاب رجوع می‌کردند.
در ارتباط با قیام مردم بلخاب و حرکت دسته¬هایی از مردم بلخاب برای شعله¬ور کردن قیام¬های مردمی در مناطق اطراف، محمد محقق در خاطرات خود شرح مفصلی نوشته است که آوردن بخشی از آن بی مناسبت نیست. به نوشته محقق:
«فرداى آن شب (شب ۲۵ حمل ۱۳۵۸ش.) تمامی بزرگان بلخاب در مورد نحوه ادامه قیام جلسه کردند و در نهایت تصمیم گرفتند که چون منطقه بلخاب نقطه استراتژیک و غیر قابل تسخیر می¬باشد و دور ازمنطقه دسترس حکومت قرار دارد ما باید با استفاده از این موقعیت قیام¬هاى مجاهدین دیگر ولسوالی¬ها را کمک نماییم و از جهت¬های مختلف به همکاری سایر انقلابیون بشتابیم و به همین منظور بزرگان و مجاهدین بلخاب به پنج استقامت تقسیم شدند:

  1. گروپ (الف) به فرماندهی سید امیرحسین سجادی به سمت دره¬صوف حرکت نمودند و بتاریخ ۲۸ حمل ۱۳۵۸ وارد ولسوالی دره¬صوف «کوته» و «آهنگران» شدند. اولین جلسه را در منبر آهنگران دایر کردند که در این مجلس مرحوم شیخ حسن توسلى و آقاى سجادى سخنرانى کردند و مردم را به قیام مجدد علیه مراکز دولت ترغیب کردند. بعد از ختم جلسه از آنجا به منطقه چهار ده رفتند.
    فرداى آن روز مجاهدین و مردم چهار قشلاق با ذبح گاو و گوسفند و تجمعات مردمى از مجاهدین اعزامى بلخاب استقبال کردند و به مقر جبهه در دره تره¬بلاق تجمع کردند. از مجموع قریه¬جات کوته و آهنکران و چهارده و چهار قشلاق؛ پسقُل و پیشقُل دایمرداد حدود ششصد نفر با سلاح دست داشته¬شان از چره¬اى، مُوشکُش، پنج تیر بالازن و یازده تیره به جنگ حاضر شدند. رهبرى این جبهه یعنی سید امیرحسین سجادى ار تباط خویش را با جبهه شرقى دره صوف در منطقه معروف به پشت کته¬سنگ به رهبرى احمد-على شاه تمسکى و خادم¬حسین ناطقى و متشکل از مجاهدین تور و شیخه برقرار کردند. با یک یورش عمومى برمرکز ولسوالى دره¬صوف، بازار به تصرف مجاهدین در آمد ، خلقى¬ها با دادن تلفات به طرف کوتل غلام¬على جان عقب¬نشیىنى کردند.
  2. گروپ (ب) به فرماندهى برات¬على خان تلشقان از مسیر خیابک – امرخ و عبدالگان به سمت شولگره در حرکت شدند و با تشریک مساعی مجاهدین بلخاب، خیابک و امرخ مغزار، عبدالگان، زاری و بلوچ شیعه و سنى، در حدود ٧ ثور ۱۳۵۸ به منطقه آقکپرک (مرکز علاقه¬داری کِشِندِه) حمله کرده و آن را تصرف کردند. سپس مجاهدین برای تصرف تنگی چشمه شفا به آن منطقه حمله کرده و توانستند پیشروی کنند اما با مقاومت و تهاجم شدید نیروهای دولتی مواجه شدند. در نتیجه ‌نتوانستد همه اهداف تعیین شده را به دست آورند. مجاهدین شکست خوردند و با روشن شدن هوا خود را به جلگه¬های شولگره و از آنجا به مرکز تصمیم¬گیرى در خواجه¬سکندر رسانیدند. بتاریخ ١٩ جوزاى ١٣۵٨ش. تصمیم گرفته شد که حمله عمومى بالاى مرکز ولسوالى در منطقه بابا¬عوض انجام شود.

مجاهدین از چهار طرف حمله شدیدی انجام دادند ولى در مرحله اول، موفق نشدند ولسوالی را فتح کنند اما با عقب¬نشینی نیروهای دولتی توانستند مرکز ولسوالى را متصرف کنند. دشمن حمله سنگین خود را از زمین و هوا بالای شولگره آغاز کرد. نیروهاى اعزامى از سمت بلخاب به منطقه زارى عقب¬نشینى کردند. در ادامه نیروهای دولتی بارها به قصد پیشروى و تصرف امرخ بالا و پایین، عبدالگان و عبور به سمت بلخاب تعرض کردند ولى با دفاع سر سختانه مجاهدین نتوانستند به اهداف خود برسند.

  1. گروپ (ج) به رهبری حضرت آیت¬الله سید محمد¬على عالمى بلخابى همراه با بزرگان بلخاب به استقامت ولسوالی سانچارک حرکت کردند. بتاریخ ۵ ثور ١٣۵٨ مجاهدین بلخاب یکجا با بزرگان و متنفذین ولسوالی سانچارک از چند استقامت بالای تعمیر ولسوالی سانچارک که در منطقه تکزار حمله کرده و آنرا به کنترول خود در آوردند. نیروهای دولتی مجبور به فرار شدند ولی متاسفانه در اثنای فرار تعداد یازده نفر از مردم سانچارک را با خود اسیر کردند که تا امروز هیچ اثری از آن¬ها در دست نیست. مجاهدین به طرف ولسوالی سرپل (که آن زمان بخشی از ولایت جوزجان بود) حرکت کردند و بعد از تصفیه سرپل به طرف مرکز جوزجان پیشروی کرده و تا منطقه پشم¬شویى، نزدیک به شهر شبرغان رسیدند. با نزدیک شدن مجاهدین به مرکز ولایت جوزجان، نیروهای دولتى ‌مجهز نظامی و نیروهای وفادار به رژیم، حمله وسیعی را علیه مجاهدین راه اندازی کردند و در ظرف یک هفته جنگ، ولسوالى سر پل و سانچارک را دو باره اشغال کردند.
  2. گروپ (د) به همراهی بزرگانی چون حاجى نادرعلی خان جاغوری، حاجی مراد موفق پیغوله و عبدالعلى خان پیغوله به استقامت منطقه چِراس از ولسوالی کوهستانات از توابع جوزجان آن روز حرکت کردند. در نیمه¬هاى ثور ١٣۵٨ش. محاصره ولسوالى کوهستانات را آغاز کردند. در مرحله اول ولسوالی را محاصره و بعد از ٢٠ روز موفق نشدند ولسوالى را تصرف کنند. در مرحله دوم مجاهدین مجددًا حملات خود را شروع کردند که در نتیجه ولسوالى کوهستان آزاد گردید و تا ختم حکومت کمونیستى دولت در آنجا تسلط پیدا نکرد.
  3. گروپ (هـ) مجاهدین بلخاب به رهبرى سید محمدحسن واعظ و همراهی حاجی ایوب خان شاخدار و حاجی حسین¬علی روشن (معروف به حاجى معلم)، همراه با چهل نفر از مجاهدین به سمت ولسوالى یکاولنگ حرکت کردند تا یکجا با مردم غیور یکاولنگ دست به قیام علیه حکومت کمونیستى زده، دامنه اقدام¬هاى مسلحانه علیه رژیم کودتا را در مناطق مرکزى گسترش دهند .در نتیجه این حرکت و با زحمات و رشادت¬های مردم ولایت بامیان ولسوالی یکاولنک و دیگر السوالی¬های این ولایت آزاد شد (محمد محقق، سرنوشت من، قسمت¬های بیست و نه تا سی و پنج، (۱۳۹۵)، بازیابی در ماه اسد/مرداد سال ۱۳۹۹ش. از فیس¬بوک حاج محمد محقق).
    آیت الله عالمی سپس تلاش کرد حرکت‌های مردمی را به دور از احزاب توسعه داده و حفظ کند اما با گسترش فعالیت احزاب، او خود را از امور سیاسی کنار کشید و به درس و مدیریت مدرسه عالمیه خودش در بلخاب مشغول شد. در حدود سال ۱۳۶۷ش. او از جمله افراد فعال برای اتحاد احزاب تشیع بود. بعد از تشکیل حزب وحدت سالیانی به عنوان عضو شورای نظارت آن حزب به تلاش های خود ادامه داد.
    مرحوم عالمی بعد از سقوط حگومت طالبان در سال ۱۳۸۰ش. به بازسازی حرم حضرت یحیی ابن زید در سرپل اهتمام ورزید و با کمک‌های مردمی موفق گردید بارگاه آن شهید را وسعت داده و بازسازی کند. ساخت مسجد، شفاخانه و کتابخانه در کنار مرقد حضرت یحیی از جمله اقدامات آن مرحوم به حساب می‌آید. آخرین آرزوی او ساخت مدرسه علوم دینی در کنار آن بارگاه بود که در حد توان به آن اهتمام ورزید.
    اینجانب در دهه نود شمسی (سالهای ۱۳۹۳ و ۱۳۹۵ش.) با هدف تدوین تاریخ بلخاب چندین جلسه خدمت آن مرحوم رسیدم و صحبت های مفصل او را از جریانات و حوادث بلخاب و سمت شمال ثبت و ضبط کردم که بخشی در جلد اول کتاب تاریخ بلخاب منعکس شده است. مرحوم عالمی با وجود سن زیاد حافظه خوبی داشت. سریع الصحبه و صریح اللهجه بود و بدون محافظه کاری مطالب را بیان می‌کرد. گاهی که او را به چالش می‌کشیدم مسئولیت برخی از امور را به عهده می‌گرفت و سعی می‌کرد نقش خود را خوب بیان کند. آن مرحوم نه فقط در بلخاب که در تمام سمت شمال بین همه اقوام و مذاهب مورد احترام بود و ساخت حرم حضرت یحیی نیز به واسطه همین احترام ممکن شد. او این روزها تقریبا به صد سالگی رسیده بود و عمر صد ساله خود را به سلامتی سپری کرد. شاید بدین جهت که او به بسیاری از عادات مورد علاقه ما توجه و گرایش نداشت. او در کهن‌سالی ساعت‌های طولانی می‌نشست و خاطرات گذشته را به خوبی بازگو می کرد. روحش شاد.

حسین رهیاب

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟