ضرورت باز پس گیری جغرافیا

  • انتشار: ۲۴ میزان ۱۴۰۰
  • سرویس: دیدگاهسیاست
  • شناسه مطلب: 122548
افغانستان

۱.
دوگانه طالب-داعش که برخی تلاش دارند آن را پر رنگ کنند، بیش از آنکه بیان یک امر واقعی در افغانستان باشد، ابزاری برای سلب مسوولیت از طالبان است.

با اینکه داعش، یک پدیده واقعی است و وجود آن را در افغانستان نمیتوان کتمان کرد و نادیده گرفت، اما در عین حال، نمیتوان مرز مشخص و روشنی میان طالب و داعش ترسیم نمود.

داعش افغانستان، در شرایط فعلی، کاملا با طالبان عینیت دارد و قابل تفکیک و شناسایی‌ نیست.

از این جهت است که مسئولیت فجایع خونین قندوز و قندهار حتی اگر رسما توسط داعش پذیرفته شود، باز هم افکار عمومی، طالبان را مسئول آن میداند و اگر نگوییم که پس پرده این حوادث، بخشی از خود طالبان قرار دارند که از نام داعش به عنوان پوشش استفاده میکنند، در خوشبینانه ترین حالت، میشود گفت که داعش، آنچنان خود را در بدنه طالب جابجا کرده که حتی در قندهار، مرکز قدرت طالبان هم به راحتی آب خوردن می‌تواند عملیات انجام دهد.

۲.
‌پیش از سقوط افغانستان به دست طالبان، زمانی که از ضرورت مقاومت در برابر این گروه سخن می‌گفتیم، برخی از صاحب نظران به دو دلیل از ضرورت تعامل با طالبان حرف میزدند:
اول اینکه که طالب، گروه غالب است و در جنگی که پیشاپیش پیروز آن معلوم است، نباید با طرف پیروز، وارد جنگ شد
دوم اینکه طالب، می‌تواند یک حکومت متمرکز اقتدارگرا به وجود بیاورد و علیرغم همه بدی هابی که دارد، به حکومت دزدهای تکنوکرات پایان داده و نظم و امنیتی نسبی ایجاد خواهد کرد.

چیزی که در این بین مورد تغافل قرار گرفته بود این بود آیا اساسا، طالبان برای حکومت کردن بر افغانستان وارد بازی شده است؟

تقریبا روشن بود که تحویل دادن جغرافیا به طالبان، با هدف تداوم جنگ در حال روی دادن است و از این رو قابل پیش بینی بود که حتی یا سلطه طالبان بر افغانستان، ثبات و آرامش بر کشور حکمفرما نخواهد شد.
.

۳.
اکنون، این واقعیت بر همه روشن شده که تروریست های چند ملیتی، در قالب طالب، بر جای جای جغرافیای افغانستان مسلط شده اند.
آنها بخشی از طالب هستند و در قطعه های مهم رزمی طالبان، حضور وسیع دارند. و کیفیت حضور آنها هم گاه تا سرحد فرماندهان ارشد و طراحان عملیات های میدانی است.
علاوه بر جنگجویان خارجی، در میان خود نیروهای افغانستانی طالبان نیز، افراطی های تکفیری، به تعداد زیاد حضور دارند و فی الواقع، موتور جنگی طالبان توسط همان ها کنترل می‌شود (نظیر شبکه حقانی)

تجربه ثابت کرده که بدنه نظامی طالبان، از شبکه های متعدد مستقل تشکیل شده که الزاما، تابع رهبران سیاسی خود نیستند و آنچه که ملا برادر و ملا خیرخواه و ملا ذاکر و … در میز مذاکرات متعهد می‌شوند، الزاما از سوی بدنه جنگی طالبان هم مورد تایید نیست.

شبکه های نظامی طالبان (اعم از نیروهای بومی و خارجی)، فعلا کنترل بخش های سیاسی را نیز در دست گرفته اند و دست افراد مداراگر طالبان، از اعمال قدرت و نفوذ بر روند حرکتی طالبان تا حد زیادی کوتاه شده است.

۴.
اگر اوضاع به همین منوال پیش برود، دور نخواهد بود که ناامنی، از مرزهای افغانستان عبور کرده و وارد مرزهای همسایگان شود.

همسایگانی که اسیر بازی استخباراتی آمریکا شده و با اعتماد به طالب، به این گروه کمک کردند، پس از این، دود اعتماد به طالب را عمیقأ در چشم و گلوی خود احساس خواهند کرد.

۵.
عملیات های انتحاری صورت گرفته در قندوز و قندهار، چشم انداز آینده را به روشنی در برابر ما ترسیم می‌کند.

آنچه که در روزها و ماه‌های آتی با آن مواجه خواهیم بود، گسترش روز افزون چنین وقایعی است و هرچه که تروریست ها، بر منطقه و امور مسلط تر شوند، راههای جدید تری برای قلع و قمع غیر خودی ها پیدا خواهند کرد.
هیچ بعید نیست که رفته رفته، تجربه جنایاتی همچون اسپایکر (در عراق)، در افغانستان نیز رقم بخورد و اگر چنین شود، شرایط فوق العاده دشوار خواهد شد.

۶.
ما اگر جغرافیا را حفظ کرده بودیم، اکنون در این شرایط سخت، قرار نمی گرفتیم.
اگر جنایات تروریست ها همچنان ادامه پیدا کند و طالبان نخواهند یا نتوانند این وضعیت را کنترل کنند، آنگاه ما ناچار خواهیم شد، خودمان برای دفاع، دست بکار شویم.
اما از ملزومات دفاع اینست که جغرافیا در اختیار داشته باشیم تا آتش جنگ، از سر افراد ملکی دور بماند و فقط نیروهای مدافع، در خطوط جنگی در معرض آسیب مستقیم باشند.

اما متاسفانه در شرایط فعلی که جغرافیا در اختیار دشمن است، در صورت توسعه دامنه جنایات، همه ما در سرتاسر کشور، هدف این جنایات خواهیم بود.

۷.
ضرورت مقاومت، امروز ملموس تر از دیروز است.
چرا که آسیب هایی که آن زمان از تسلط طالبان بر افغانستان پیش بینی میشد، اکنون به واقعیت های عینی جامعه بدل شده است.

طالبان، نمی‌توانند در افغانستان حکومتی مقتدر ایجاد کنند و افراطی های طالب، ممکن است به زودی رنگ پرچم خود را عوض کنند. آنگاه، باید دنبال سوراخ موش برای پنهان شدن بگردیم.
راهکار تعامل با طالب هم تا کنون جواب نداده و مانع کوچ اجباری و قتل عام ها نشده است.
تعطیل کردن اجتماعات هم راه حل دائمی نیست و بر فرض که حضور در نماز جمعه و .. را به حداقل برسانیم، باز هم در کوچه و بازار و دانشگاه و مکتب و زایشگاه و… هدف قرار خواهیم گرفت.
بنابراین باید به فکر راه چاره ای بنیادی تر باشیم.

۸.
در اختیار داشتن جغرافیا، آسیب های احتمالی بعدی را به حداقل می رساند.
بدیهی است که بدست آوردن جغرافیا و حفظ و کنترل آن سختی ها و مشکلات و عوارضی دارد، اما باید استراتژیست ها، به جای اینکه نسخه های موقتی بپیچند، برای رفع این موانع و مشکلات چاره اندیشی نمایند.

ضمن اینکه نباید از نظر دور داشت که پس گرفتن جغرافیا از طالب، به مراتب آسانتر از پس گرفتن جغرافیا از داعش و امثال داعش است.
اگر نوبت به بقیه تروریست ها برسد و‌ آنها به صورت مطلق بر جغرافیا مسلط شوند، همان طور که در سوریه، پس گرفتن محله به محله و کوچه به کوچه از دست تروریستها، برابر شد با ریخته شدن خون صدها انسان، در افغانستان نیز برای بازپس گیری هر دره و‌ کوتل، ناگزیر از جنگ ها و تحمل هزینه های فراوانی خواهیم بود.

سید احمد موسوی مبلغ

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟