رویکرد حذفی نسبت به هزاره ها در وزارت خارجه آمریکا

  • انتشار: ۲۷ جوزا ۱۳۹۹
  • سرویس: بین المللدیدگاه
  • شناسه مطلب: 88107
آمریکا

هزاره ها نماد تشیع در افغانستان به شمار می روند و ادعای دست کم ۳۰ درصد جمعیت را دارند؛ در پروسه بن اما سهم هزاره ها ۱۹ درصد تثبیت شد که تا کنون این امر از سوی هزاره ها پذیرفته نشده و همواره مورد اعتراض بوده است.

اکنون وزارت خارجه امریکا میزان نفوس جامعه تشیع افغانستان را ۱۰ تا ۱۵ درصد دانسته است. این در حالی است که علاوه بر هزاره ها، قزلباشان، بیات ها و عده ای از تاجیک ها و پشتون ها نیز شیعه مذهب هستند. هرچند با شیوع کرونا و مرگ جورج فلوید شهروند سیاه پوست امریکایی به دست پولیس این کشور و متعاقب آن شکل گیری اعتراضات جهانی خیابانی، دیدگاه بسیاری ها به سیاست گذاران امریکا تغییر کرد به گونه ای که اکنون این گونه امار دادن های وزارت خارجه امریکا در باره هزاره ها و جامعه تشیع افغانستان نیز زیاد عجیب و غریب و دور از انتظار نیست.

به عبارت دیگر وقایع وحوادث اخیرامریکا با عنوان جنبش ضد‌نژادپرستی، معرفت جدیدی از امریکا به جهان ارایه کرد. با این حال می‌پرسیم برای شناخت دقیق امریکا باید چه کنیم؟ به نظر می‌رسد بهترین راه شناخت امریکا گوش سپردن به روایت مردم امریکا است.

بهترین شناخت این است که متولیان سیاست امریکا را از زبان مردم و روایت سفید ها و سیاهانی بشناسیم که از سمبل امریکا بیزارند. شاید تا پیش از جنبش ضدنژادپرستی، توجه بسیاری از دوستان و دشمنان امریکا به این حقیقت جلب نشده بود که سرتاسر امریکا پر از نماد‌ها و مجسمه‌های قهرمانان برده‌داری است! و حالا مردم آن‌ها را به زیر می‌کشند و به دریا می‌اندازند. کسی شاید تصور نمی‌کرد که روزی همه نماد‌های امریکا به دور ریخته شود، حتی مجسمه کاشف امریکا.

اکنون از رسانه‌های جمعی گرفته تا نامزد‌های انتخاباتی و سران ارتش و والیان و شهرداران و دانشگاهیان امریکا مشغول ایراد سخن علیه امریکا هستند، اما به نظر می‌رسد آنچه مردم امریکا را به خیابان‌ها کشیده است، نه لزوماً گوش سپردن به اینان بلکه درکی است که از زندگی خویش و سیاست های قصر سفید در جهان دارند. یکی از این نمونه ها که می تواند قابل نقد جدی باشد، رویکرد حذفی وزارت خارجه این کشور نسبت به هزاره هاست. هزاره ها طی سال های اخیر بارها از سوی داعش و تروریست ها قتل عام شدند که یک نمونه آن بریدن گلوی تبسم دختر خردسال هزاره تبار بود. افزون بر آن، هزاره ها در سال های اخیر در ساختار قدرت نیز نقش کم رنگی داشته و از این حیث همیشه معترض بوده اند؛ با این وصف امریکایی ها هرگز صدای دادخواهی و عدالت طلبی مردم و نخبگان هزاره را نشنیدند. یک نمونه روشن آن، فریاد جنبش روشنایی است؛ امریکا خوب می داند که زانوی استبداد همیشه نفس هزاره ها را بریده و این مردم همواره قربانی بی عدالتی و تبعیض نژادی بوده اند.

شخصیت‌هایی که به نمادی در تاریخ امریکا تبدیل شدند؛ سال‌ها زندگی‌شان افتخارآفرین قلمداد و در کتاب‌های رسمی تدریس شده و تندیس‌شان را ساخته بودند حالا مورد اعتراض قرار گرفته و به زیر کشیده می‌شوند. بر این اساس تاریخ رسمی امریکا به شکل بی‌سابقه‌ای خدشه‌دار شده است. در افغانستان نیز معترضین قرائت دیگری از تاریخ را به رسمیت می‌شناسند. همان گونه که اکنون مردم امریکا در مقابل بخشی از تاریخ خود ایستاده است. تاریخی که در آن زانوی ظلم همیشه بر گردن مظلومان تاریخ فشرده شده و اجازه نفس کشیدن را از آنها گرفته است.

اکنون سیاست حذفی ضربه دیگری بر پیکر نحیف هزاره است که در رویکرد وزارت خارجه امریکا بازنمایی می شود. این در حالی است که استبداد در افغانستان دست کمی از پلیسی که راه تنفس یک سیاهپوست را در امریکا با زانو بست نداشته است با این تفاوت که در افغانستان امیر عبدالرحمان با نابودی۶۲ درصد مردم هزاره راه تنفس ده‌ها هزار انسان منتسب به قومیت هزاره را سال ها مسدود کرد تا پادشاهی تجدد طلب،ضدبرده داری و برابری خواه به نام شاه امان الله غازی ظهور کرد. وزارت خارجه امریکا این بخش از تاریخ ما را می داند اما با تحریف تاریخ و جعل آمار جمعیت، میخواهد بار دیگر راه تنفس را بر هزاره ها ببندد. مقام های واشنگتن می دانند که زانوی تبعیض و بی عدالتی حداقل یک سده است که بر گردن مردم ما سنگینی می‌کند! اما هیچ گاه این واقعیت را طرح نمی کند بلکه برعکس حتی الامکان از طرح آن شانه خالی می کند. در فرجام امریکا باید بداند که هزاره ها نمى‏ خواهند صداى خشم و اعتراض‌شان براى ابد در گلوهای‌شان خاموش و افسرده بماند و اراده کرده‏ اند که آزاد و برابر زندگى کنند و آزاد بمیرند و فریادگر نسل‌ها در راستای تامین عدالت اجتماعی، تعدیل واحدهای اداری، تحکیم روحیه برادری و برابری باشند. ما می خواهیم بت استبداد، تبعیض، بی عدالتی و نژادپرستی را برای همیشه بشکنیم تا مردم افغانستان متحد و یکرنگ زندگی کنند و هیچ شهروند کشور، تازیانه تبعیض و ستم را به جرم قوم و مذهب و نژاد تحمل نکند؛ همان گونه که معترضان اروپایی و آمریکایی با شکستن نمادهای برده داری غرب برائت خودشان را از این تاریخ اعلام کردند.

پرسش نهایی این نوشته اما این است که آیا روزی فراخواهد رسید که محافل روشنفکری و دانشگاهی ما امریکا را از زبان کسانی روایت کنند که هنوزگلوی‌شان زیر زانوی امریکا قرار دارند.

دکتر عبدالطیف نظری

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟