روش درست مبارزه در افغانستان

  • انتشار: ۲۴ سنبله ۱۴۰۱
  • سرویس: دیدگاهسیاست
  • شناسه مطلب: 133043
افغانستان

صلح، امنیت، همدیگر پذیری و عدالت نسبی در افغانستان اگر آمدنی باشد، تنها از طریق یک جنگ سرنوشت ساز دیگر به دست می آید و اگر نیاید که اصلا به وجود نخواهد آمد. هزینه یک جنگ گرم دیگر بسیار کمتر از جنگ سرد و اسارتی است که اکنون جریان دارد. دلایل زیر برای این ادعا وجود دارد:

  1. حق تعیین سرنوشت و حق حاکمیت در تمام دنیا و بر اساس تمام قواعد دینی و حقوقی متعلق به مردمان یک سرزمین است. این چیزی است که طالبان به هیچ وجه آن را قبول ندارند و سی سال با آن جنگیده و آدم کشته اند. طالبان در گذشته طرف منازعه بودند و اکنون خود را مالک مطلق سرزمین و مردم افغانستان می دانند. در این حس مالکیت خود را وام دار هیچ کسی هم نمی دانند. در نوشته های قبلی از کتاب استیوکول ذکر کردم که حتی در سال ۲۰۰۲ که بدترین شرایط برای طالبان بود، رهبران آن با آمریکایی ها و کرزی رابطه برقرار کرده و خواستار مشارکت در پروژه می شوند؛ اما هیچ گاه نمیگویند که ما خواهان برابری، عدالت و حکومت مردمی هستیم، آخرین حرف آن ها این است که ملا عمر فقط به شورای رهبری طالبان اجازه می دهد در این باره تصمیم بگیرد. از سال ۲۰۰۵ به بعد که بحث صلح با طالبان مطرح شده است و حتی در دوره اول حکومت این گروه کسی به یاد ندارد که آنان حتی در یک مورد به چیزی کم از تصاحب تمام قدرت، غصب مطلق حاکمیت ملی و حذف تمام نیروهای دیگر رضایت داده باشند. مذاکرات آن ها با ملا نقیب، قاری بابا، حکمتیار، احمدشاه مسعود، استاد مزاری، جنرال ملک، کرزی، غنی و آمریکا همیشه صرف ابزاری برای خریدن زمان و فریب جانب مقابل بوده است. اکنون در برابر چنین جزمیتی چگونه مبارزه به روش عدم تشدد نتیجه خواهد داد؟ به قول حافظ کسی که تجربه انجام شده را بار دیگر تجربه کند، جز پشیمانی چیزی دیگری نصیبش نخواهد شد.
  2. آمریکایی ها و حکومت قومی جمهوریت در کابل از سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۲۱ بیش از یک میلیارد دالر صرف پروژه ای بنام صلح نموده و پول مردم را به جیب دشمنان صلح ریختند. سه جرگه کرزی و جرگه غنی که هر کدام میلیون ها دالر هزینه در بر داشت و آخرین آن بهانه ای برای آزادی بیش از پنج هزار مجرم جنگی و شورشی گردید، اما هیچ سودی برای آشتی و صلح نداشت. در کنار این پروژه، شورای عالی صلح، بعدها وزارت صلح، بعدها شورای عالی مصالحه ملی آقای عبدالله عبدالله و دوسال آب در هاون کوبیدن تحت عنوان مذاکرات صلح قطر، سفرهای بسیار پرشمار کرزی و غنی به پاکستان و التماس های ایشان از آن ها برای مهار طالبان، هیچ کدام نه تنها نتیجه نداد که به قول سعدی چون اشک کباب بود که باعث طغیان آتش و بغاوت بیشتر گردید. با این وجود آیا امکان آن است که صرف با مبارزه به شیوه عدم تشدد یعنی اعتصاب و خانه نشستن و غیره آنان عقب نشینی کنند؟
  3. ملایی در هزاره جات سخنرانی یکی از بزرگان ایرانی را از کتاب «گفتار وعاظ» کلمه به کلمه از بر کرده بوده و در زمستان سرد هزاره جات در منبر بلند فریاد می زده است که آقایان که بیرون مسجد تشریف دارید، ببخشید که با گرمایی شدید هوای زاهدان تحمل می کنید و حضور انقلابی تان را حفظ کرده اید. تجویز نسخه مبارزه بدون تشدد برای افغانستان چیزی در همین مایه ها است. زیرا چنانکه در نوشته قبلی اشاره کردم، عدم تشدد مولفه ها و شرایطی دارد که باید موجود باشد، از مهمترین آن ها وجود دولت پاسخگو، وجود حاکمیت قانون، وجود سیستم و اداره و بالاخره مسئولیت پذیری و احترام به حقوق انسانی افراد است. در برابر چنین نظامی می شود تظاهرات کرد؟ اعتصاب کرد؟ خانه نشینی کرد؟ تمام این کارها ممکن است نتیجه بخش باشد؛ اما در برابر گروهی که از بیشرمی تنبان خود را کشیده بر سر لنگی زده اند. قوانین صد ساله کشور را لغو اعلام نموده، هر نوع مخالفت صلح آمیز را مجوزی برای بریدن سر افراد و هتک نوامیس شان می دانند، اداره و سیستم را خود از بین برده و اصلا خود زمینه سازی می کنند که مردم به هر دلیلی بهانه دست شان دهد تا همین حضور بسیار ناچیزی که در ادارات وجود دارد را نیز حذف نموده و نیروهای خود را جایگزین سازند. هیچ نهاد قانونی و حقوقی که از حق مردم محافظت کند، نیز وجود ندارد. حال من نمی دانم نسخه نویسان عدم تشدد برای افغانستان در کدام کره زندگی می کنند که چنین پیشنهادی می دهند؟ نسخه عدم تشدد هندی در افغانستان مانند این است که درخت کیله/موز را از محیط حاره بمبئی کنده و در محیط سرد کوه بابا بکاری و انتظار داشته باشی که برایت میوه دهد.
  4. استراتژی طالبان و تمام گروه های تروریستی مشابه از قبیل القاعده، بوکوحرام، الشباب، داعش و غیره همیشه یک نوع بوده است و آن خشونت حد اکثری، ویرانگری حد اکثری، تخریب حد اکثری، ایجاد فجایع حد اکثری به منظور ارعاب و زهر چشم گرفتن از مخالفان و مردم است. علت امر هم همان نکته ای بود که پیشتر اشاره کردم. آنان خود را مالک مردم می دانند.

مردم از نظر ایشان چیزی جز مشتی رعیت بیچاره و زنان جز ضعیفه های کنج خانه، نیستند. حق حاکمیت مردمی از نظر آنان کفر و دهن کجی است. در برابر این استراتژی بر اساس فطرت انسانی، تجربه کل تاریخ بشر، توصیه های بزرگان در متون دینی و اصل ابتدایی و عقلانی دفاع مشروع یک راه بیشتر وجود ندارد و آن مبارزه مؤثر است. مبارزه مؤثر آن است که این ماشین جنگی را باید از کار انداخت و فوری هم باید از کار انداخت. بنابراین، تنها راه رسیدن به صلح آن است که بین قدرت مردمی و قدرت گروه های تروریستی نوعی توازن ایجاد شود. توازن ممکن نیست جز آن که طرف را از همان چیزی که ترس دارد بترسانی و با زبانی که خوب می فهمد، با وی سخن بگویی. این گروه ها فقط زبان سخت را و تشدد را می فهمند.

  1. تنها راه رسیدن به صلح پایدار از طریق مبارزه با این گروه ها، سرکوب و تشدد است. یعنی همان برخوردی که علی بن ابیطالب با خوارج انجام داد. دلیل آن همه جنایت و خشونت تمام گروه های تروریسی هم آن است که آنان همیشه از مردم و حرکت های مردمی ترس دارند. زیرا می دانند با مردم چه کرده اند؟ آن ها می دانند که نیروهای واقعی شان همیشه بسیار کمتر از آنی است که می نمایانند و توان ایشان هم بسیار ضعیف تر از تبلیغات ایشان است. آنان همیشه از طریق شایعه سازی، تبلیغات، نفاق افکنی، تشدید اختلافات قومی، مذهبی، لسانی و غیره کوشیده اند تا مردم را تضعیف کنند. مثلا در شرایط فعلی با تمام امکاناتی که درکابل وجود دارد، طالبان به هیچ وجه توان جنگ در سه یا چهار جبهه موازی را ندارند. نیروی ضربتی و جنگی اصلی آنان کمتر از ده هزار نفر هستند. طالبان فعلا تمام توان خود را صرف قومی سازی جنگ و تشدید اختلافات مذهبی و لسانی می کنند. تا به این صورت پشتون ها را به راحتی تبدیل به سرباز خود کنند و برای بسیاری از فارسی زبان ها القاء کنند که پشتون ها همه طالب و یا حامی طالبان هستند. آنان بسیار کوشش می کنند که مانند ارتش اسرائیل افسانه سازی کرده و خود را شکست ناپذیر معرفی نمایند، تا ترس در دل مخالفان ایجاد شود. طالبان دقیق می دانند که اگر جنگ های کوچگ و مخالفت های اندک را با شدت تمام و با سبوعیت وصف ناپذیر مهار نتواند، هیمنه آنان می شکند و اگر ترس از جنگ فروریزد، ببر کاغذی طالبان یک شبه نابود می گردد. آن چه امروز مردم را گروگان گرفته است، در واقع ترس و تبلیغات است. طالبان هم تأکید می کنم که تمام تلاش شان در همین است که این ترس را نهادینه سازند. حتی در مورد بازگشایی مکاتب دخترانه من معتقدم که طالبان به آن به آسانی تن نخواهند داد، زیرا آن را رخنه ای در صف خود می دانند که به مردم امید خواهد داد که اگر مخالفت کنند، ممکن است به چیزهای دیگری هم دست یابد و این فتح بابی برای مخالفت های بیشتر خواهد شد و مخالفت ها یا مطالبات بیشتر، یعنی نابودی طالبان.
  2. نتیجه ای که از این نوشته نسبتا طولانی می خواهم بگیرم آن است که به قول نلسون ماندلا نوع مبارزه را شما تعیین نمی کنید، بلکه قدرت برتر و حاکم تعیین می کند. زیرا نمی شود در برابر انتحاری شما تظاهرات نمایید، چنان که در زمان غنی جواب نداد. فعلا میدان در دست طالبان است و قانون بازی را هم آن ها تعیین کرده است. بازی طالبان با اسلحه خشونت و تشدد است. خشونت هم باید به صورت منطقی و با ابزار خاص خود مهار شود. بنابراین تنها ابزار منطقی در شرایط فعلی روشنگری و خنثی سازی تبلیغات و البته در کنار آن سخن گفتن با زبان تشدد و زور است. باز هم تکرار می کنم، آن چه اکنون طالبان را در قدرت حفظ کرده است، نه پاکستان و نه معامله آمریکا و نه زور و توان خودشان، بلکه همان ترس فراگیر است که در دل مردم انداخته اند. اگر این ترس روزی تضعیف شود، باور من آن است که طالبان در کمترین زمان ممکن مجبور به پذیرش شکست مطلق خواهند شد. یک سال حاکمیت آنان بسیاری از پرده ها را برانداخته و ناتوانی آنان را بیش از گذشته آشکار ساخته است. همین استفاده بیش از حد از ابزار سرکوب و خشونت، باعث شده است که کم کم آن هم عادی شود و ترس مردم فرو بریزد. مطمئنم سرانجام همین عملکرد گور طالبان را خواهد کند.

محمد مناقبی

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟