در عزای شکوهِ برباد رفته‌

  • انتشار: ۲۱ اسد ۱۴۰۰
  • سرویس: دیدگاهگوناگون
  • شناسه مطلب: 118648

صدها سال است که عظمت و شکوه خراسان و نام و یاد خراسان از یادها رفته و از سر زبانها افتاده است؛ سرزمینی که بلخ بامی آن به قولِ ناصر خسرو – آن فرزند فرزانه بلخ – حکمت‌خانه بود؛ به تعبیر او، جای جای خراسان محل ادب و شعر و داستان ها بود.

همان خراسانی که شیخ اجل برای دیدن آن از شیراز به دیدارش آمد از بلخ تا بامیانش را پیمود. رادمردان آن زمان، با هویت خراسانی افتخار می کردند و شناخته می شدند و ناصر خسرو که اهل سیر و سفر بود، گاهی اگر به عراق و حجاز سفر می کرد، ولی دلتنگ خراسان می شد و بر بام اقامتگاهش می رفت می گفت «سلام کن ای باد مر خراسان را» همان خراسانِ که دل خاقانی لبریز از عشق آن بود و ابوسعید ابوالخیر نیز می گفت من بنده‌ای یاران خراسانی هستم… اما چه شد به یک بار فراموش شد؛ فقط در اشعارِ شعرا و در لای کتابهای تاریخی آن را می توان یافت؛ گویا با حذف نام او، کاخ های بلند ادب و هنر و حکمتِ خراسانی نیز فروریخت… گَوزگانانِ/جوزجانِ «فرخنده جای» – به تعبیر فردوسی بزرگ – که ابوعبید جوزجانی و موسی بن سلیمان و دیگران از آنجا رشد کردند، اما دیری است که خبری نیست… خبری از بوشکورهای بلخی و ابوالفتح های بُستی نیست و در زادگاه مولانا، کسی از عرفان او چیزی نمی دانند.

در عصر حاضر، چیزی که فراوان وجود دارد، رشد افراطیت و تندروی های مذهبی و صعود تعصبات قومی است؛ جمعی به جان ما افتاده اند و قوت دفاع هم نداریم و با «الله اکبر» سرهای ما را می برند و میراث پیشینیان ما را به سخره گرفته و عربده می کشند و به جنایات شان ادامه میدهند… زبان و فرهنگ اصیل این سرزمین را بیگانه می خوانند و در تلاش اند تا فرهنگ جعلی برای این سرزمین تحمیل کنند و اما این رسالت تاریخی و فرهنگی ماست که به هر شکل ممکن نگذاریم یک قدرتی یا یک جریانی بیایند و کمر به نابودیّ چندین هزار ساله‌ی ما ببندند…

علی ظفر یوسفی

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟