حکومت ، شمشیر داموکلس طالبان

  • انتشار: ۳۰ میزان ۱۴۰۱
  • سرویس: دیدگاهسیاست
  • شناسه مطلب: 133799

حکایت شمشیر داموکلس از دل افسانه ای بیش از دوهزار وپانصد سال ، سر در آورده و پند آموز بشر امروز شده است . شاُن نزول این حکایت، هوس سلطان شدن دلقک دربار است که زرق وبرق دربار شاهی ، عنان از کفش ربوده بود و می خواست روزی به جای شاه نشسته و لذت سلطانی را تجربه کند . شاه سرد و گرم چشیده و مجرب ، روزی ، تاج وتخت سلطانی را به او سپرد و از ندیمان خواست ، از دلقک پذیرای شاهانه کنند . دلقک در در بار شاهی ودر اوج لذت بردن از سفره رنگین سلطانی ، ناگهان چشمش به شمشیر برّانی افتاد که با موی اسبی بالای سرش آویزان است . شمشیری که هر لحظه ممکن است فرو غلطد و به زندگی او خاتمه دهد . ترس از شمشیر برّان، کام شیرین وی را تلخ و زهر آگین کرد . او فرار را بر قرار ترجیح داد ، قبای سلطانی را گذاشت ودر گوشه دوری، گریخت .

طالبان داموکلس زمانه ما نیز برای رسیدن به زرق وبرق ” حکومت ” از میانه دریای خون و انتحار و انفجار، راه شان را به سوی ” ارگ ” باز کردند . حکومت در قاموس طالبان بجز قبضه قدرت، بستن و کشتن ، امر ونهی ، تصفیه و حذف، بگیر و ببند، وحشت و ترور ، رعب و نا امنی روانی ، بر خو داری از لذت های نچشیده ، بهره برداری از نعمت های ندیده ، موتر های لوکس ، چوکی وزارت ، ریاست و … چیزی دیگری نبود ونیست . اما میان آرزوها و واقعیت ها ، باید ها و هست ها ، فاصله ای اندکی است.

حفظ حکومت طالبان ، بسان شمشیر داموکلس کام طالبان سر مست از قدرت را زهر آگین کرده است . طالبان می دانند که حفظ قدرت آسان نیست و به آتش سوزان و شعله وری می ماند که در کف دست آنها گذاشته شده است . تداوم حکومت ، پول و امکانات اقتصادی می خواهد تا ماشین جنگی طالبان از کار نیفتد ، کندک های انتحاری فعال نگهداشته شود ، ده ها هزار جنگجوی دیگر تمویل، تسلیح و تجهیز شوند .

داموکلس های زمانه ما به نسبت ، خوش شانس تر از داموکلس افسانه ای هستند . این ها نه در یونان که در افغانستان هوس قدرت کرده اند . کشوری که تنها خواست مردم شان از حکومت گران ” نکشتن ” است . از بزرگی در کابل وضعیت را جویا شدم ، اظهار رضایت کرد ، دلیل رضایت این بود : طالبان به محض دیدن افراد در جاده ها و سرک ها و تا زمانی که از کسی بدشان نیاید ، نمی کشند !!؟ – کشته نشدن – بهترین شرایط ممکن زندگی مردم افغانستان است . خدمات، رفاه و آسایش ، انکشاف و توسعه اقتصادی ، باز سازی زیر ساخت ها ، آب آشامیدنی، حتی حد اقل یک زندگی انسانی چیزهای است که مردم فراموش کرده اند ودر ذهنشان مرده است . پس داموکلس های زمانه ما بسی خوش شانس ترند .

در داموکلس افسانه ای ، شمشیر نماد ترسی است که سلطان جابر ، از کردار خود داشت . رفتار ستمگرانه ، کشتارهای بی رحمانه و ظلم و بیداد سلطان ، او را در خوف همیشگی و کشنده انتقام از سوی ظلم شونده گان قرار داده و آرامش وی را سلب و لذت های زندگی را از او گرفته بود .

حکومت طالبان و حفظ و نگهداری آن نیز در حکم استمرار سلطنت سلطان جابر افسانه ای است . ترس از سقوط، طالبان را به نیروی هار ودرنده تبدیل کرده است که به هیچ کس و هیچ چیز رحم نمی کنند . هر سخن را توطئه ، هر حرکتی را بغاوت و هر انتقادی را دشمنی تلقی می کنند . گرچه زمان فرو افتادن شمشیر داموکلس زمان ما ، روشن نیست اما یک چیز واضح است که کام طالبان همانند داموکلس تلخ و زهر آگین است

سید محمد علی رضوانی

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟