تریاک، فساد و دید تونلی سه عامل بازدارنده صلح

  • انتشار: ۲۱ دلو ۱۳۹۹
  • سرویس: دیدگاهسیاست
  • شناسه مطلب: 106382
افغانستان

در جامعه ای که جنگ های چند ده ساله خرابی های زیادی به باور آورده است صحبت از چگونگی تقسیم قدرت برای ایجاد تعادل جهت استقرار یک صلح پایدار کار آسانی نیست. درک درست از صلح افغانستان باید از اولویت های دولت بایدن باشد.

توافق یک جانبه با طالبان و حذف دیگران، صلح پایدار در افغانستان را به دنبال نخواهد داشت. حذف سهامداران کلیدی از پروسه صلح و نادیده گرفتن مسائل اصلی که اختلافات آنها را نشان می دهد می تواند بحران کنونی در افغانستان را تداوم بخشد و سبب هرج و مرج بیشتر گردد. امریکا با امضای یک توافق نامه صلح ناقص با طالبان قصد داشت نیروهایش را از افغانستان خارج کرده به جنگ چند دهه ای خود در این کشور پایان دهد.

توافق «دید تونلی» با طالبان به حمایت سراسری از صلح آسیب می زند و باعث می شود عده کمی در افغانستان از آن حمایت کنند. پروسه صلح افغانستان برای موفقیت نیازمند مشارکت گروه ها و اقشار مختلف مردم به شمول نیروهای نظامی و اعضای جامعه مدنی می باشد. افغانستان برای عبور از یک جامعه جنگ زده و تبدیل شدن به ملتی که برای صلح تلاش می کند به مشارکت بزرگ و اجماع ملی به معنای واقعی کلمه نیاز دارد.

«روش شناسی» انتخاب شده کنونی برای رفع مشکلات و مصیبت های افغانستان یک درمان موقت است و بیشتر به سراب می ماند. ماتریس افغانستان برای رسیدن به صلح نیازمند یک تحلیل معنادار می باشد. اگر در تقسیم قدرت به بیشتر بازیگران سهم لازم داده نشود، یک پیامد منفی که می تواند منجر به جنگ و ناامیدی شود، اتفاق خواهد افتاد.

شناسایی اختلافات بین فرهنگ های سیاسی، متغییرهای تقسیم کننده و اتصال گروه های مختلف اجتماعی برای رسیدن به صلح مهم ارزیابی می شود. در حقیقت موارد یاد شده سکوی اصلی ابتکارات صلح می باشد.

اگر امریکا به ساختارهای موفق در آفریقای جنوبی و گواتمالا توجه کند، به روشنی درک خواهد کرد که مکانیزم های مشارکت عمومی می تواند موجود باشد. برای خنثی کردن تخریب کنندگان، پروسه صلح می بایست بزرگ تر شده استراتژی هایی به آن اضاف شود. در عین حال باید توجه داشت که توجه محض به تخریب کنندگان و کنار گذاشتن اعتدال گراها به معنای شکست خود است. به عبارت دیگر، کنار گذاشتن تخریب کنندگان بدون شک به معنای دعوت به خشونتی که پروسه صلح را تخریب می کند، می باشد. تخریب کنندگان زمانیکه احساس کنند کنار گذاشته شده اند برای جلب توجه و کسب جایگاه در مذاکرات صلح دست به حملات، خشونت، کشتار بیشتر و عکس العمل های مرگبار بیشتر خواهند زد. آنها می دانند که این تنها راه ممکن برای رسیدن به اهدافشان می باشد. این دقیقا همان استراتژی ست که طالبان دنبال می کنند. خشونت بیشتر به طالبان اهرم فشار بیشتر داده است.

عدم درک صحیح از صلح بین حکومت افغانستان و طالبان طی تمام سال های اخیر یک مانع بزرگ در پروسه صلح بوده است. علی رغم سال ها تلاش برای دسترسی به مکانیزم های کاری در ابتکارات صلح سردرگمی هایی چون «انتخاب موضوعات مورد بحث در پروسه صلح، مدیریت گفت و گوها، مشارکت صحیح اقشار مختلف جامعه و جلب حمایت تمام سهامداران» همواره مطرح بوده است. نباید انتظار داشت که پروسه صلح کار آسانی باشد. به ازای هر گامی که به جلو برداشته می شود، دو گام به عقب گذاشته شده است چون تمام سهامداران برای به دست آوردن مقاصد بیشتر همواره در تلاش و مبارزه بوده اند. ایالات متحده امریکا برای تحقق آرزوی خروجش از افغانستان نقش پررنگ تر از همیشه را بازی کرده است. دولت بایدن می بایست به خواسته های احزاب و اقشار مختلف جامعه افغانستان که اغلب با یکدیگر تفاوت دارد، توجه داشته باشد. این خواسته ها بخشی از یک کار فوق العاده بزرگ می باشد.

بایدن احتمالا دوست دارد با دو استراتژی به قضیه صلح افغانستان نگاه کند: استراتژی اول جست و جوی راهی موقت برای یک توافق و استراتژی دوم یافتن راهی صلح آمیز برای پایان جنگ می باشد. هر دو مورد می تواند به طور همزمان دنبال شود اما قبل از رسیدن به معیارهای خاصی در توافق صلح ممکن است با چالش هایی روبرو شویم. بخش های مختلف نیازمند گفت و گوهای گوناگون می باشد. توافق های چندگانه، توافق روی پروسه تشکیل صلح، فرمول تقسیم قدرت و پروسه انتقال همه و همه از مواردی ست که به گفت و گو و کار عملی نیاز دارد. این توافقات می تواند در سطوح ملی و زیر شاخه ملی صورت گیرد. در عین حالی که توافق صلح به معنای پایان می باشد، توافقات حاصله روی تقسیم قدرت نمی تواند تمام شده فرض شود و به طور مداوم به مذاکره مجدد و اصلاحات نیاز دارد. (کریستین بل (۲۰۱۵)، برنامه تحقیقی راه حل سیاسی، صفحه ۱۸).

شناسایی اختلافات بین فرهنگ های سیاسی، متغییرهای تقسیم کننده و اتصال گروه های مختلف اجتماعی برای رسیدن به صلح مهم ارزیابی می شود. در حقیقت موارد یاد شده سکوی اصلی ابتکارات صلح می باشد.

توافق صلح امریکا با طالبان که سال گذشته میلادی و در زمان ریاست جمهوری ترامپ امضا شد، بسیار سطحی ست. توافق نامه طالبان را ملزم به کاهش خشونت ها می کند اما برای وادار ساختن این گروه به عمل به تعهداتشان هیچ گام عملی و قابل اجرایی را در نظر نگرفته است. توافق نامه امضا شده روی کاهش خشونت ها می چرخد. از سویی هم در توافق نامه در مورد تقسیم قدرت پس از خروج امریکا از افغانستان و فرمول رسیدن به صلح چیزی گفته نشده است. در صفوف طالبان ممکن است تخریب کنندگان یا تسهیل کنندگانی نیز باشند. تیم اصلی طالبان برای جلوگیری از اقدامات تخریب گرایانه این عده چه راه کارهایی را سنجیده است؟

افرادی قدرتمندی اقتصاد را کنترل می کنند و از فساد سود می برند. این شامل نهادهای اجرای قانون نیز می شود. این وضعیت می تواند ابتکارات صلح را به بن بست بکشاند. برای مثال باید به تجارت تریاک اشاره کرد. براساس گزارش ها، مقامات افغان به طور مستقیم برای درآمد بیشتر در این رقابت وارد شده اند و پرسنل ارتش امریکا از این کارمندان حکومتی افغان حمایت می کنند.

دیوید منسفیلد، محققی که بیش از پانزده سال به طور میدانی روی موضوع تریاک در افغانستان کار کرده است، می گوید:«فازهایی از همدستی حکومت از ارائه خدماتی به کشاورزان گرفته تا همکاری های دیگر با آنان، نیز در موضوع تریاک دیده می شود. » بسیاری از متحدین امریکا در افغانستان نیز در قاچاق مواد مخدر دست دارند. از پول تریاک قدرت می خرند. پالسی های مبارزه با کشت تریاک و قاچاق آن بدون شک به عملیات های نظامی امریکا در روی زمین کمک کرده است.

شبکه های درهم تنیده فساد و منافع شخصی سوای از مساله جنسیت مانع رسیدن به یک راه حل مسالمت آمیز سیاسی یا همان صلح در افغانستان شده است. این ها «اصول صلح» است که می تواند به شناسایی زمینه های اشتراک کمک کند. اصول، همان ساختار اساسی برای پیگیری مذاکرات می باشد، مذاکراتی که سرانجام به توافق می انجامد. اصول در نهایت مذاکرات را به سوی یک تحول با وقار و افغانستان مرفه هدایت می کند.

منبع

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟