تاثیرات روانی حملات انتحاری؛ پایتخت نشینان وصیت نامههای شان را مینویسند
- انتشار: ۷ اسد ۱۳۹۶
- سرویس: اجتماعی
- شناسه مطلب: 27395
حملهها و رخدادهای تروریستی اخیر در کابل، به شدت روان پایتخت نشینان را متاثر کرده است. به خصوص حمله انتحاری اخیر که روز دوشنبه در منطقه سرکاریز در غرب کابل به وقوع پیوست. این حمله جان بیش از سی غیر نظامی، به شمول زنان و کودکان را گرفت و بیشتر از پنجاه نفر دیگر را زخمی ساخت. هدف حمله اخیر، موتر حامل کارمندان وزارت معادن بود که در آن بهترین کادرهای این وزارت سوار بودند.
شهروندان افغانستان در کل و باشندگان کابل به ویژه، از این حمله آسیب جدی دیدند؛ آسیب روحی و روانی. در پی این حمله، بیشترین کاربران شبکههای اجتماعی، از درد و اندوه ناشی از این حمله نوشتند و نسبت به زندگی خود در افغانستان، ابراز نا امیدی کردند.
برخی از کاربران شبکههای اجتماعی، به دلیل از دست دادن دوست، همکار و آشنایان شان، نسبت به زندگی دلسرد شده اند و شماری هم از تکرار این گونه رویدادها، بیمناک. تا حدی که از ترس ناشی از جان باختن در رویداد مشابه، برخی آنان وصیت نامه نوشتند و دیگری، دوستان را به «دانستن ارزش باهم بودن» دعوت کردند. پیش از آنکه به گفته این کاربران، کار از کار بگذرد و دیر شود.
نوشتن وصیت نامه به همسر
علیشاه ظریفی، یکی از کاربران فیسبوک است که این روزها خیلیها را با نوشته اش تکان داده است. او در کنار دیگر شهروندان افغانستان، به حمله تروریستی اخیر در کابل واکنش نشان داده است. او در واکنش به حملههای غافل گیرانه انتحاری، برای همسرش وصیت نامهی نوشت و آنرا در صفحه فیسبوک اش نشر کرد. این کارش گویا، به نمایندگی از اکثر کاربران فیسبوک انجام شد، چرا که بیشتر کاربران شبکههای اجتماعی، این وصیت نامه را در صفحات شان شریک ساختند و داشتن یک وصیت نامه را در زندگی امروزیِ افغانستان یک ضرورت خواندند.
وصیت نامه علی شاه ظریفی برای همسرش نوریه ظریفی نوشته شده است. او همسرش را به عنوان «نفس جان» خطاب کرده است. او به «نفس» اش، به نقل از سقراط گفته است که:«نزدیکترین چیزها مرگ است و دورترین چیزها، آرزوهاست». از کجا معلوم که فردا یا پسفردا «جهالت» نیز مرا «انتحار» کند. به ویژه در این «فغانستان». بنابراین، برایت چند توصیه دارم نفس جان.
او به همسرش گفته است که بعد از مرگ او، خراشی به صورت اش نزند، فرزندش را به یتیم خانه بسپارد و با هر کسی دیگر جز اعضای خانوده اش ازدواج کند. قصه درد آوری دارد این وصیت نامه. برای شهرت طلبی هم احتمالن نیست. درد هزاران جوان افغانستان است که همه روزه وقتی از خانه بیرون میشوند، امید برگشت صد درصدی ندارند.
کاربران دیگری نیز دست به کارهای مشابهی زده اند. یلدا رویان، یکی از این کاربران، به دوستاناش توصیه کرده است تا بعد از مرگ او در چنین حادثههایی، چه کاری را انجام دهند. او اما گفته است که مادرش، آخرین کسی در میان اعضای خانواده اش باشد که از مرگ این چنینی او باخبر میشود. او نوشته است:«رمز تلفنم را برداشتم. همیشه فکر میکردم که اگر قربانی یکی ازین حوادث شوم، آنهایی که پارچههای بدنم را جمع میکنند با تلفن رمز دارم نمیتوانند با خانواده ام تماس بگیرند.»
بانو رعنا دیگر باشنده کابل است که سه روز پس از این حمله، چیزی نوشته است. او دوستان اش را به درکِ ارزشهای زندگی فراخوانده و از آینده ابراز نا امیدی کرده است. خانم رعنا نوشته: «زندگی بسیار کوتاه است. تا میتوانی از فرصتها استفاده کن و از زندگیت لذت ببر! شاید فردایی نباشد.»
علی عطایی یکی از خبرنگاران و استاد دانشگاه، چیز جالب و تکان دهندهای نوشته است، مثل این:«کاش میشد قبل از هر انتحاری آنرا توقف داد، آدمها را یکی یکی کشید، برد دورتر. دست انتحارگر را گرفته وسط یک یک رستورانت میبردی که دختر پسری نشسته برای هم از آینده میگویند یا در یک مهد کودک بازی کودکان را نشانش میدادی. لبخند مادرش را هنگام به دنیا آوردنش.»
این روزها زندگی در شهر کابل سخت شده است. شهری که با تمام بدیهایش آدم را عاشق خودش میسازد و مطمینا این مساله را در یک سفری میتوانید درک کنید که برای چند روزی از این شهر دور باشید. همین شهر پر از خاک، همین شهری پر از فقر؛ اما پر از عشق و زندگی، این روزها به جهنمی برای باشندگانش میماند…
آصف سحر
[…] Source link […]