بررسی تبعات حقوقی بین المللی خروج نیروهای ناتو از افغانستان

  • انتشار: ۱۶ جوزا ۱۴۰۰
  • سرویس: دیدگاهسیاست
  • شناسه مطلب: 114228

افغانستان گویا هیچگاه قرار نیست روی آرامش به خود ببیند. بر اساس شواهد متقن تاریخی، این کشور همواره درگیر جنگ و درگیری و کشمکش های سیاسی در داخل و یا هدایت شده از خارج بوده است. نگاهی به تاریخ این کشور به خوبی و به صراحت، گویای وضعیت اسفباری است که با آن روبرو بوده است. صرف نظر از پدیده های ناگواری که این کشور همیشه با آن دست به گریبان بوده است از نبود حکومت مرکزی مقتدر و منسجم تا درگیری ها و کشمکش های قومی و قبیله ای، تروریسم سازمان یافته در ابعاد کوچک و بزرگ، یکی از بلایا و مصیبت های عمده ای بوده که این کشور، همواره به خود دیده است. طبعاً این کشور به عنوان عضوی از جامعه بین المللی، مستحق دریافت و بهره مندی از کمک ها و مساعدت های الزم به منظور نیل به وضعیت مطلوب تر و باثبات تر از حیث سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است. ممکن است گفته شود این روند، می توانست با مداخله آگاهانه تر و منسجم تر جامعه بین المللی صورت می گرفت و چه بسا از این طریق، بیشتر و بهتر می شد به آینده ای بهتر برای این کشور امید بست لیکن، ناتو و آمریکا، پس از حوادث یازده سپتامبر ۲۰۰۱ ،دست به کار شده و با ادعای مبارزه با تروریسم در افغانستان و حاکمیت قانون و نظم و دموکراسی در این کشور، حضور نظامی در آن را آغاز نمودند. در مدتی که ناتو و آمریکا در افغانستان حاضر بودند، به نظر می رسید شرایط برای نیل به وضعیت بهتر فراهم شده است. با این حال، ناتو و آمریکا با معضلات و چالش های فراوانی در افغانستان دست به گریبان بودند از موارد بی شمار ارتکاب ترورهای سازمان یافته ازجمله نسبت به غیر نظامیان تا درگیری های قومی و قبیله ای در گوشه و کنار کشور و تولید و توزیع و قاچاق گسترده مواد مخدر. مجموعه ای از دلایل و عوامل موجب شدند که ناتو، سرانجام خاک افغانستان را ترک کند و به نوعی، عملیات حاکم کردن نظم و قانون و دموکراسی را در این کشور ناتمام بگذارد. هرچند در این زمینه، برخی کارشناسان و صاحب نظران معتقدند خروج ناتو از افغانستان، سرنوشت محتوم این سازمان نظامی و سیاسی در این کشور بوده است و دیر یا زود باید این اتفاق رخ می داد زیرا ناتو هیچ دستاورد ملموس و محسوس و قابل ارائه ای در این کشور نداشت. ایشان معتقدند خروج ناتو از افغانستان، تلویحاً دلیل و قرینه ای بر پذیرش شکست در عملیات مقابله با تروریسم در این کشور بوده است.
به دنبال حادثه ۱۱ سپتامبر در نیویورک و واشنگتن، آمریکا دنیا را برای جنگ علیه تروریسم بسیج کرد و در ادامه، پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در افغانستان، مأموریت جنگی یافت و با تغییر استراتژی از یک سازمان نظامی منطقه ای به یک سازمان امنیتی جهانی، برای نخستین بار جهت دفاع از اروپا فراتر از اروپا پاگذاشت. ناتو، بر اساس افزایش شرح وظایف از جمله مبارزه با تروریسم، حوزه جغرافیایی نفوذش را به طرف شرق گسترش داد. بنابراین پس از یازده سپتامبر، افغانستان به عنوان کشوری که مأمن گروه تروریستی القاعده بود، مورد هجوم آمریکا و کشورهای غربی قرار گرفت. پس از آن در سال ۲۰۰۳ ناتو عملا فرماندهی نیروهای بین المللی حاضر در افغانستان (ایساف) را بر عهده گرفت. ناتو در سال ۲۰۱۰ در اجلاس لیسبون توافق کرد که از سال ۲۰۱۱ ، خروج نیروهای خود را از افغانستان آغاز کند و تا سال ۲۰۱۴ به پایه اکمال برساند و قرار شد در ۲۸ دسامبر سال ۲۰۱۴ ، ناتو رسماً به عملیات جنگی در افغانستان پایان دهد و تمامی مسئولیت های امنیتی را به دولت افغانستان واگذار نماید. همچنین در ۲۹ فوریه سال ۲۰۲۰ طبق توافقنامه ای که ایالات متحده با گروه تروریستی طالبان در دوحه منعقد شد بر این امر تاکید مضاعف شد.

این خروج، طبعاً پیامدهای مهمی به دنبال داشته است که نمی توان از آن ها چشم پوشید. که در واقع، مسأله اصلی مورد بررسی، روند حضور ناتو در افغانستان و همچنین چالش ها و تبعات حقوقی بین المللی خروج نیروهای ناتو از افغانستان خواهد بود.

فلسفه وجودی ناتو، ایجاد کمربند امنیتی به دور دموکراسی های غربی و محاصره ابرقدرت کمونیسم و اقمارش در سراسر جهان بود. با فروپاشی شوروی و پیمان ورشو، فلسفه وجودی این سازمان زیر سوال رفت. اما در عمل، ناتو نه تنها از بین نرفت بلکه به حیات خود ادامه داد و حتی از بعد جغرافیایی، توسعه هم یافت. یکی از مهم ترین موارد گسترش حوزه عملیات ناتو، مأموریت در افغانستان بود.
از این منظر، با وقوع حادثه تروریستی ۱۱ سپتامبر، با توجه به ادراک “تهدید نوین”، ناتو در حمله به افغانستان مشارکت کرد و از ۲۰۰۳ فرماندهی نیروهای بین المللی حاضر در این کشور را بر عهده گرفت.

حادثه تروریستی ۱۱ سپتامبر در آمریکا، نقطه عطفی در رویکرد امنیتی و دفاعی ناتو بود تا برای نخستین بار اقدام به اعزام نیرو و نخستین مأموریت صلح بانی فراسرزمینی در افغانستان نماید. این حادثه، ناتو را از خلاء بی رقیب ماندن نجات داد و در واقع، از این تاریخ به بعد، خطر تروریسم جایگزین خطر شوروی برای ناتو شد.
پس از این حادثه، ناتو به یک سازمان فرامنطقه ای بدل شد. از این تاریخ به بعد، ناتو نه تنها برای خود مأموریت های جهانی در نظر گرفت بلکه درصدد کسب مشروعیت های جهانی نیز برآمد و سعی کرد این مشروعیت را از ناحیه همکاری مستقیم با سازمان ملل متحد در پروژه مبارزه با تروریسم در افغانستان اخذ کند. ناتو در این مسیر، ابتدا افغانستان را به عنوان مرکز ژئواستراتژیک خود تعریف کرد. ناتو با معرفی افغانستان آن زمان تحت حاکمیت طالبان به عنوان مرکز تروریسم دنیا و با ورود به این کشور، عملا فرماندهی نیروهای نظامی خارجی برای تأمین امنیت این کشور (ایساف) را بر عهده گرفت.
ناتو، مبارزه با تروریسم و ناامنی در افغانستان را سرلوحه اقدامات خود در این کشور قرار داد. هدف از این مأموریت، ایجاد ثبات و امنیت نسبی در افغانستان بود و در آغاز، مأموریت ناتو شامل تأمین امنیت در اطراف کابل بود لیکن در مدت کوتاهی، لزوم برقراری آرامش و ثبات نسبی در سراسر افغانستان، موجب شد دامنه فعالیت ها و اقدامات ناتو به همه جای افغانستان گسترش یابد. اما ناتو برای رسیدن به اهدافش در افغانستان، با چالش های عمده و عمیقی روبرو شد. بخشی از این چالش ها مربوط به ویژگی های ذاتی جامعه و کشور و سرزمین افغانستان و برخی دیگر ناشی از درون خود ناتو بودند.
در نگاه کلان، ناتو در افغانستان، از همان بدو ورود به این کشور با چالش های اساسی روبرو شد. این سازمان، در اولین تجربه خروج از منطقه سنتی خود، مشکلات عدیده ای را پیش روی خود دید که تفوق بر آن ها تغییرات اساسی را در نظام و تشکیلات فرماندهی ناتو طلب می کرد. اگر قرار بود ناتو در تعریف وظایف خود، فضایای جدیدی را پیش بینی کند، لازم بود در جذب نیرو و ساختار تشکیلاتی خود نیز بازنگری اساسی داشته باشد. در این چارچوب، ناتو نمی توانست صرفاً سازمان نظامی باقی بماند. برقراری امنیت نسبی در افغانستان صرفاً بر پایه حضور درازمدت نیروهای نظامی خارجی و جلب اعتماد رؤسای قبایل و بسترسازی برای تقویت پلیس و ارتش ملی امکان پذیر بود. احتمالا تسلیح قبایل طرفدار ناتو برای مقابله آن ها با طالبان، در صورتی که به جنگ داخلی منجر نمی شد و یا پایه ریزی ارتش مقتدر از جمله راهکارهای نیل به موفقیت در افغانستان بودند که به سبب خروج ناتو از افغانستان، این موارد، ناتمام باقی ماند.
شایان ذکر است که با شکست ناتو در افغانستان، نه تنها هژمونی آمریکا و کشورهای اروپای غربی به چالش کشیده شد بلکه در درون ناتو نیز سنت رهبری از سوی آمریکا مورد تردید جدی اعضای این سازمان قرار گرفت. البته، شکست در افغانستان به معنی شکست نهایی و پایان عمر هژمونی آمریکا و دول غربی نیست بلکه احتمال دارد ناتو با دگردیسی در تشکیلات و نظام سازماندهی خود بتواند در سایر نقاط جهان نقش مؤثرتری ایفا کند.

مهم ترین این دلایل و عوامل و زمینه های خروج این سازمان از افغانستان عبارت است از:

ایجاد و تشدید اختلاف نظر در میان ناتو و آمریکا بر سر اهداف حضور در افغانستان به نحوی که بر خلاف ناتو که در کنار اقدامات جنگی و نظامی به اقدامات و تدابیر غیر نظامی و غیر جنگی نیز تمایل نشان می داد و گذار به دموکراسی و حکومت قانون در افغانستان را صرفاً از راه نظامی گری امکان پذیر نمی دانست،آمریکا رویکرد معکوس در افغانستان و در فرایند مقابله با تروریسم در این کشور داشت و همین امر، رفته رفته زمینه ایجاد و تشدید اختلاف نظر میان اروپا و آمریکا بر سر اهداف و مقاصد از ورود به افغانستان را فراهم ساخت؛

گستردگی تروریسم و ناامنی در افغانستان به صورتی که عملا ناتو را در جبهه های مختلف با عوامل و منابع تنش متعدد در افغانستان روبرو می کرد و موجبات صرف نیروی انسانی و تجهیزاتی بسیار از این سازمان در افغانستان می شد؛

معضلات حقوق بشری به این صورت که برخی نیروهای ناتو در فرایند مبارزه با تروریسم، مرتکب رفتارهای فراقانونی و نامشروع نسبت به اتباع افغان می شدند و در این زمینه، حتی برخی گزارش ها حاکی از تجاوز جنسی برخی نظامیان ناتو به زنان و دختران افغان در جریان بازرسی ها و بازجویی ها و نیز بدرفتاری با زندانیان و مظنونان مخابره شد؛

تمرکز بیش از حد بر عملیات نظامی که ظاهراً نکته مورد اتفاق همه دولت های عضو ناتو نبوده است و در میان اعضای ناتو، بوده اند کشورهایی که صرفاً عملیات نظامی را در فرایند مبارزه با تروریسم در افغانستان کارساز ندانسته و معتقد به بهره برداری از ابزارها و روش های غیر نظامی و غیر جنگی نیز بوده اند؛

آمار بالای تلفات انسانی و تجهیزاتی زیرا ناتو در افغانستان، عملا با چندین جبهه و چندین دشمن روبرو شد و همین امر، میزان تلفات انسانی و تجهیزاتی این نیرو را به شدت بالا برده بود به نحوی که آمار موجود حاکی است بین سال های ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۸ ، ناتو بیش از ۴۰۰۰ یا مجروح در جنگ با تروریسم در افغانستان داشته است. این تلفات در مورد غیر نظامیان قربانی در جنگ افغانستان نیز وجود داشت به صورتی که تعداد غیر نظامیانی که در سال ۲۰۰۷ بر اثر عملیات نیروهای نظامی خارجی کشته شده بودند، بیش از تلفات غیرنظامیان به دست شورشیان داخلی افغانستان بود. در سال ۲۰۰۷ ،بیش از شش هزار نفر بر اثر درگیری های طالبان و نیروهای خارجی جان خود را از دست دادند که بخش اعظم آن ها را نیز غیرنظامیان افغان تشکیل می دادند. آمارها نشان می دهد ۴۵ درصد کشته شدگان غیر نظامی، توسط بمباران ناتو قربانی شده بودند. همچنین تعداد کشته ها از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۷ ،۶۰ درصد افزایش داشت و از ۴۰۰۰ نفر به ۶۷۰۰ نفر رسید؛

معضل در کنترل شرق و جنوب افغانستان به عنوان بغرنج ترین نواحی افغانستان به سبب هم مرزی با پاکستان و حضور دائمی نیروهای القاعده و طالبان و شبکه تروریستی موسوم به حقانی در این نواحی که کار مبارزه با تروریسم را برای ناتو بسیار سخت و ،دشوار کرده بود؛

عدم مقبولیت دیپلماسی ناتو در منطقه به نحوی که ناتو در منطقه خاورمیانه، مستظهر به حمایت همه دولت ها و کشورها نبود و در میان دولت ها و کشورهای منطقه، بودند کشورها و دولت هایی که رویکرد ناتو در افغانستان را نمی پسندیدند یا اساساً مشروعیتی برای ناتو جهت حضور در افغانستان قائل نبودند یا اصولا ضرورتی به این مداخله احساس نمی کردند ازجمله جمهوری اسلامی ایران؛

فشار افکار عمومی در اروپا و آمریکا برای پایان حضور نظامی ناتو در افغانستان که به ویژه میزان بالای تلفات انسانی و تجهیزاتی و نیز دور بودن نظامیان ناتو برای مدت های طولانی از اعضای خانواده هایشان در افزایش این فشارها و اعتراضات نقش داشت؛
عدم احترام به سنت ها و باورهای مردم افغان از سوی برخی نیروهای ناتو به نحوی که دائماً از گوشه کنار افغانستان، اخباری مبنی بر نارضایتی های عمومی مردم افغانستان به ویژه قبائل و طوایف افراط گرا به سبب نحوه رفتار نظامیان ناتو با آن ها منتشر می شد.

دکتر سید حبیب موسوی

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟