امام خمینی، فراتر از مرزهای آب و خاک

  • انتشار: ۱۵ جوزا ۱۴۰۰
  • سرویس: دیدگاهدین و اندیشه
  • شناسه مطلب: 114226
امام خمینی

این وطن مصر و عراق و شام نیست
این وطن جایی است که او را نام نیست
امروزه کلمه “مرز” ذهن بسیاری از مسلمانان را به خود مشغول کرده و این پرسش‌ها را به وجود آورده است: آیا از نظر اسلام مرزهای کنونی در میان کشورهای اسلامی اعتبار دارد؟ آیا دین اسلام این مرزها را به رسمیت می‌شناسد؟ دیدگاه عالمان بزرگ دینی در این مورد چیست؟
به مناسبت سالگرد رحلت حضرت امام خمینی، پس از مقدمه کوتاه، شرح کوتاهی از دیدگاه ایشان می‌آوریم.
یکی از موانع اصلی اتّحاد مسلمانان مرزهای ساخته دست استعمارگران اروپایی است. این مرزها، قدرت و قوّت مسلمانان را ستانده و جمعیت آنان را پراکنده کرده است. اختلاف امّت اسلامی، باعث سلطه قدرت‌های بزرگ بر آنان شده و فجایعی چون افغانستان و فلسطین و سوریه را به وجود آورده است. حالا مسلمانان در جزیره‌هایی دور از هم زندگی می‌کنند و دیوارهای ضخیم و سنگی به نام مرز، آن‌ها را از هم جدا کرده است. درد بزرگ‌تر این است که خود مسلمانان با افتخار بر این زنجیرهای استعماری اسارت بوسه می‌زنند و آن‌ را ستایش می‌کنند؛ غافل از این‌که همان استعمارگران اروپایی اکنون مرزهای خود را برداشته و ۲۷ کشور تبدیل به کشوری به نام اتّحادیه اروپا شده‌اند.
علامه اقبال لاهوری این وضع مسلمانان را چنین بیان کرده است:
آن‌چنان قطع اخوّت کرده‌اند
بر وطن تعمیر ملّت کرده‌اند
تا وطن را شمع محفل ساختند
نوع انسان را قبائل ساختند
مردمی اندر جهان افسانه شد
آدمی از آدمی بیگانه شد
امام خمینی رهبر دانشمند و اسلام‌شناس فرهیخته‌ای بود که هم درد جهان اسلام روی دلش سنگینی می‌کرد و هم برای درمان این دردها می‌اندیشید و با نهضت عظیم خود جان تازه‌ای به مسلمانان جهان داد. او در طول نهضت پیروزمند خود هم در عمل نشان داد که این مرزها را به رسمیت نمی‌شناسد و هم در سخنان و بیانات خود بارها بر بی‌اعتباری این مرزهای استعماری تأکید کرده بود. بررسی هرکدام از آن‌ها فرصت بیش‌تری می‌طلبد. در این فرصت اندک به دو نمونه می‌پردازم.
۱- محسن قرائتی، مفسّر و معلّم اخلاق در یکی از برنامه‌هایی «درس‌هایی از قرآن» خود در تلویزیون جمهوری اسلامی پیرامون توحید بحث می‌کرد. وی از زبان یکی از علمای بزرگ حوزه نقل کرد: «پیش از قیام امام خمینی در سال ۱۳۴۲روزی بنده با حضرت آیت‌الله خمینی از قم تا تهران هم‌سفر شدیم. در یک ماشین سواری نشستیم و هنوز از دروازه شهر قم خارج نشده بودیم که صحبت از حوزه‌های علمیه قم و نجف اشرف به میان آمد. به مناسبت صحبت پیش آمده، من گفتم: خوب است که رژیم بعث عراق به طلبه‌های ایرانی و حوزه قم ویزای عراق را نمی‌دهد. امام با تعجب پرسید: خوبی این کار بعثی‌ها در چیست؟ من در جواب گفتم: اگر به طلبه‌های این‌جا ویزای عراق بدهند، بیش‌تر طلبه‌های فاضل و باسواد از حوزه قم به حوزه نجف کوچ می‌کنند. امام گفت: این کار از نظر شما اشکالی دارد؟ من در جواب گفتم: خوب حوزه نجف رونق می‌گیرد و حوزه ما در قم از رونق و شکوه می‌افتد. از سخن من، رنگ امام تغییر کرد و با تعجب و تأسف به من خیره شد و بسیار محکم و قاطع گفت: «فلانی این سخن شما متأسفانه با توحید سازگار نیست. از این سخن شما بوی شرک می‌آید.»
ما تازه از شهر قم خارج شده بودیم. از همان‌جا امام رشته کلام را به دست گرفت و سه ساعت تا تهران درباره توحید و انواع آن و نتایج آن بحث کرد. خلاصه سخن امام این بود که انسان موحّد وابسته به آب و خاک نیست و در سرزمین خاصی اسیر نمی‌شود. برای او قم و نجف، ایران وعراق و دیگر سرزمین‌های اسلامی هیچ فرقی ندارد.»
۲- عالم دیگری به نام نقویان که در سال‌هایی گذشته در تلویزیون پیرامون مسائل مختلف اسلامی صحبت می‌کرد، به مناسبتی گفت: پس از قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ رژیم شاهی، امام خمینی را به نجف تبعید کرد. مبارزه سرکوب شد و سکوت سرد همه‌جا را فراگرفت. بسیاری‌ها به این نتیجه رسیده بودند که قیام ۱۵ خرداد نخستین و آخرین حرکت امام خمینی و مبارزه اسلامی در ایران است؛ امّا امام خمینی بدون کم‌ترین وقفه و با امیدواری غیرقابل وصفی به مبارزه خود ادامه می‌داد؛ اعلامیه و پیام می‌فرستاد و مردم ایران را بر ضد حکومت شاه تحریک می‌کرد.

روزی یکی از عالمان نجف به امام خمینی می‌گوید: حضرت آقا مگر اسلام مرز دارد؟! شما که در نجف و عراق زندگی می‌کنید چرا فعالیت‌های خود را به ایران اختصاص داده‌اید؟ مگر رژیم بعث عراق، رژیم ضد اسلامی و مستبد نیست که مسلمانان و علمای این‌جا را اسیر و زندانی می‌کند و به شهادت می‌رساند. شما چرا با این رژیم مبارزه نمی‌کنید؟ مگر اسلام مرز دارد؟!

امام خمینی در جواب آن شخص می‌گوید: «خیر، اسلام مرز ندارد. این که من برای ایران و مردم ایران مبارزه می‌کنم برای این است که مردم ایران به حرف من گوش می‌دهند و سخن مرا می‌پذیرند. برای این است که مردم ایران آماده مبارزه و فداکاری هستند. اگر من احساس کنم که مردم عراق حرف مرا گوش می‌کنند و به آن ترتیب اثر می‌دهند، برای این مردم نیز مبارزه می‌کنم. من برای این مردم نیز احساس مسؤلیت می‌کنم.»

امام خمینی یک عالم عارف بود؛ آب و خاک برای او ارزشی نداشت. او مسلمانان را یک‌سان می‌دید و مرزهای کنونی در میان جوامع اسلامی را استعماری و باعث ناتوانی این جوامع می‌دانست.

سید اسحاق شجاعی

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟