آیت الله محسنی و هزارهها
- انتشار: ۲۱ اسد ۱۳۹۹
- سرویس: دیدگاهسیاست
- شناسه مطلب: 91659
(به مناسبت اولین سالیاد ارتحال آن فقیه وارسته و عالم مجاهد)
رفیبانِ سیاسی ـ حزبی و منتقدانِ فکری ـ شخصیتی آیت الله محسنی طی چهل سال گذشته (از زمانی که قدم در وادی پرخطرِ مبارزه و سیاست گذاشت)، جهد و جهادِ گسترده به خرج دادند تا چهرۀ ضد هزاره از او ترسیم کنند. فارغ از رقیبکوبیهای سیاسی و تخریبهای مافیای حزبی که ارزش طرح و شرح را ندارد، این ادعا چقدر از حقیقت بهره داشت؟ در این وجیزه کوشیدهایم مناسبات او و هممذهبان و همزبانان و هموطنان هزارهتبارش را ترسیم کنیم:
۱) اولین استادی که زندهیاد محسنی، مقدماتِ علوم دینی را از او فراگرفت، یک عالمِ هزاره (آیت الله وحیدی جاغوری) بود و طبعاً اولین منطقهای خارج از قندهار که ایشان به آنجا مسافرت و اقامت نمود، منطقهای در هزارجات به نام حوتقول جاغوری بود.
۲) آنگاه که محسنی از نجف بازگشت و در زادگاهش قندهار، مدرسهی دینی و کرسی تدریس دایر کرد، باز هم اغلب شاگردان او طلاب هزاره بودند. از شاخصترین چهرههایی مانند شادروان استاد زاهدی و استاد فیاض لومانی و استاد فیاض ارزگانی تا عظیمی ارزگانی، صالحی ناهوری، کاملی، فاضل، فروغی، احسانی، صالحی، منتظری و دهها عالم برجستهی دیگر. چنانکه اکثر شاگردان حلقههای درسی او در سوریه و ایران و کابل نیز از محصلان هزاره بودند. از مشهورترین شاگردان او در حوزه علمیه سوریه، استاد سرور دانش و آیت الله محقق عزنوی است.
۳) آخرین همسری که آیت الله محسنی اختیار کرد، یک بانوی هزاره بود.
۴) در مقابل، یکی از دختران خود را به همسری یک هزارهای بهسودی درآورد و نوههای آن زندهیاد نیز با هزارهها وصلت کردهاند.
۵) آخرین «وزارت»ی را که حزب حرکت اسلامی در دوران رهبری ایشان به دست آورد (وزارت ترانسپورت در کابینهی حامد کرزی) به یک هزارۀ مؤمن و تحصیلکرده (داکتر سلطان حمید سلطان) واگذار کرد.
۶) او یکی از نخستین ثمرات و اثراتِِ تشکیل حزب حرکت اسلامی را تشویق هزارهها به قیام علیه نظام “خلق” میداند: حرکت اسلامی اولین مرجعی بود که مردم دلیر هزاره را تشویق به حرکت و قیام کرد»
۷) خوشنامترین فرماندهان جهادی هزاره که آلوده به جنگهای داخلی نبودند (داکتر صادق مدبر، قوماندان فیضی، عباس پایدار، شهید مشتاق و …) از دامن حزب تحت زعامت محسنی (حرکت اسلامی) ظهور کردند.
۸) آنگاه که زندهیاد محسنی دو مرکز مهم علمی ـ آموزشی (حوزه علمیه و دانشگاه خاتم النبیین) را در پایتخت تأسیس نمود، باز هم اکثریت محصلان و استادان و کادر علمی و آموزشی و اداری آن دو مرکز را هزارهها تشکیل میدادند و میدهند.
۹) آنگاه که رسانه و شبکهای ارزشگرای «تمدّن» را تأسیس کرد، باز هم بیشترین مخاطبان و ذینفعان آن شبکهی تلوزیونی، اقشار مذهبی و متدیّن جامعهی هزاره بودند و هستند و در کادر اداری و فعالان رسانهای آن نیز پررنگترین حضور را هزارهها دارند.
۱۰) هزارههای شیعه مذهب، بیشترین منفعت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی را از مجاهدتهای آیت الله در عرصهی «رسمیّت مذهب تشیع در قانون اساسی» و تصویب «قانون احوال شخصیه شیعیان» کسب کردند؛ زیرا در عرف و فرهنگِ مردم افغانستان، هزاره و شیعه، مساوی و معادل پنداشته میشود و طبعاً در عرف عمومی و افکار عامه، آن دو پیروزی بزرگ، پیروزی و رسمیّت مذهب هزارهها تلقی گردید.
۱۱) اندیشهها و مجاهدتهای تقریبی و اخوّتگرایانهای آیت الله محسنی، بیش از هر جماعت و قومیت دیگری، به نفع دین و دنیای اقلیّت شیعه مذهب هزاره بود و هست؛ مردمی که بیشترین آسیبها و صدمات و نسلزداییها را از تضادهای مذهبی و خصومتهای فرقهای متحمل شدهاند.
۱۲) یکی از یادگارهای ارزشمندِ آیت الله در عرصهی هماهنگی و انسجامبخشی به جامعهی تشیّع، تأسیس و رهبری «شورای علمای شیعهی افغانستان» بود و هست که اکثر اعضا و فعالانِ شورای مذکور از عالمان هزاره تشکیل میگردید و اکنون نیز رئیس آن شورا یک عالم هزاره (آیت الله صالحی ترکمنی) است.
برپایهای اشارات و کلیّاتی که تا اینجا گفته آمد، ما از منویات باطنی و مکنونات قلبی زندهیاد محسنی اطلاعی نداریم و نمیدانیم که او در عمق وجدان و ضمیر خود چه احساس و برداشتی نسبت به هممذهبان و هموطنان هزارهتبار خود داشت؛ اما فارغ از پندار باطنی و احساس درونی (که تنها خداوند از آن آگاه است) هرگاه بر پایهای گفتارها، کردارها، موضعگیریها و کنشهای بیرونی و ظاهری انسانها به داوری بنشینیم، وجود آیت الله محسنی جز خیر و برکت و منفعت و معنویت برای تمام مردم افغانستان (از جمله هزارههای شیعه مذهب) نبود.
اگر در کسوت معلم اخلاق و تربیت بر کرسی وعظ و خطابه نشست، اکثر مخاطبان و شنوندگانش، هزارههای تشنهی معارف و اخلاق و معنویت بودند. اگر بر کرسی تدریس و تعلیم در عراق و سوریه و ایران و قندهار و کابل تکیه زد، اکثر شاگردانش، هزارههای جویای دانش و دانایی بودند. اگر حوزهی علمیه و دانشگاه تأسیس کرد، باز هم فرزند غریب و بینوای هزاره در آنجا درس خواند. اگر تلوزیون تأسیس کرد، باز هم ندای ایمان و اخلاق و فضیلت و فطرت و معنویت را به درون کلبههای محقّر و باصفای هزارهها برد. اگر پرچم جهاد مقدس و پیکار رهاییبخش را به دوش کشید، باز هم اکثرِ مجاهدان و رزمندگانش هزارهتبار بودند. اگر مذهب شیعه را رسمیّت بخشید، باز هم مذهب هزاره را که به پای آن خون و قربانی داده بود، رسمیّت و قانونیت بخشید. اگر بیش از یکصد اثر فاخر و فخیم تألیف کرد، باز هم اکثر خوانندگانِ آنها هزارههای فارسی زبان هستند.
اما در این میان، آن دسته از هزارهگرایانِ تندرو که انتظار داشتند آن فقیه وارسته نیز مانند زندهیاد زاهدی یا شادروان مزاری، خود را وقفِ احیای هویت و احقاق حقوق و کسب جایگاه سیاسی هزارهها کند و سنگرهای مقاومتِ قومی و جبههی ریسمانبه دوشانِ تباری ساماندهی نماید؛ چنین انتظاری از یک چهرهی غیرهزاره و یک عالم برجستهی دینی، نه عاقلانه و منطقی بود و نه ممکن و میسور. محسنی در یک خانوادهی غیرهزاره و در پایتختِ پشتونها (قندهار) تولد و رشد یافته بود و جز پیوندهای دینی و ایمانی و مذهبی، هیچ پیوند خونی و تباری و سمتی با هزارهها نداشت و طبعاً و منطقاً نمیتوانست خود را پیشمرگ و قربانیای احیای هویت و احقاق حقوق قومی یک کتله اجتماعی دیگر قرار دهد. به علاوه او یک عالم دین و پیشوای مذهبی بود و در این کسوت و مقام، هرگز نمیتوانست وارد منازعات تباری و کشمکشهای خونبار قومی گردد؛ زیرا پایفشردن بر داعیههای خونی و تباری و خلق خون و خشونت در این مسیر را خلاف باورها و ارزشهای بنیادین دینی خود میدانست.
و فرجام کلام، آیت الله محسنی با هزاره زیست و از هزاره آموخت و به هزاره آموزاند و با هزاره مُِرد و بر دستان هزاره تشییع شد و آثار و افکارش تا ابد با هزارهها ماندگار خواهد بود.
یادش ستوده و روانش آسوده باد!
مسیح ارزگانی
نظرات(۰ دیدگاه)