آیا ما با سیّد جمال‌الدّین نسبتی داریم؟!

  • انتشار: ۲۳ حوت ۱۳۹۹
  • سرویس: دیدگاهگوناگون
  • شناسه مطلب: 108469

همه ما به ضعف‌ و ناتوانی مسلمانان جهان در برابر کشورهای قدرت‌مند آگاه هستیم. می‌دانیم که به رغم سردادن شعارهایی حقوق بشری، حقوق شهروندی و احترام به استقلال ملّت‌ها، قدرت‌های استعماری خوی چپاول و غارت دیگران را در سر نگه‌داشته‌اند. اتّحاد جماهیر شوروی، افغانستان را اشغال کرد؛ ایالات متحده امریکا به افغانستان و عراق لشکر کشید؛ اسرائیل سرزمین‌های مردم فلسطین را غصب و مردم آن را آواره کرد، دخالت‌ قدرت‌های غربی در افغانستان، عراق، یمن، سوریه، لیبی و … ادامه دارد.

سیّد جمال‌الدّین افغانی عامل این ضعف‌ها و حقارت‌ها را اختلاف مسلمانان می‌دانست و درمان آن را در وحدت مسلمانان تشخیص داده بود. عجبا چقدر عبرت آموز است که ما مسلمانان، خود این منادی وحدت را تبدیل به منبع اختلاف کرده‌ایم. می‌خواهیم روح او را در میان این سرزمین و آن سرزمین تقسیم کنیم.

جسم سیّد از هر سرزمینی که برخاست و در هر جایی که خفت آشکار است. هیچ دلیل و مدرکی نمی‌تواند بالاتر از سخنان خود او در باره موطن اصلی‌اش باشد. خود او بارها خود را سیّد جمال‌الدّین افغانی خوانده است و این فصل‌الخطاب است و با وجود سخن خود او، هیچ‌ادّعایی پذیرفتنی نیست.

جسم سیّد در قید زمان و مکان بود؛ درباره جسم او می‌توان گفت از کجا برخاست و در کجا خفت؛ امّا اندیشه‌های بیدارگر سیّد فوق زمان و مکان است؛ اندیشه‌ها و برنامه‌های او زنده و سازنده است و می‌تواند هم‌چنان تحوّل‌آفرین باشد. پرسش مهم این است که اندیشه‌های سیّد در کدام سرزمین و در میان کدام مردم ساری و جاری است. کدام‌ جامعه اسلامی از اندیشه‌های مترقی و بیدارکننده سیّد استفاده کرده به تولید قدرت، عزّت، وحدت، رفاه و افتخار رسیده‌ است؟ کدام مردم راه او را که مبارزه با استعمار بود ادامه می‌دهد؟

در سال ۱۳۲۳ خورشیدی حکومت افغانستان قصد خود را برای انتقال استخوان‌های سیّد از ترکیه به کابل با حکومت ترکیه درمیان گذاشت. این موضوع در ترکیه بحثی را دامن زد؛ برخی دولت‌مردان ترک مخالف انتقال پیکر سیّد از ترکیه به افغانستان بودند؛ امّا سخن نهایی را وزیر خارجه ترکیه زد. او گفت: به نظر من هیچ اشکالی ندارد که ما استخوان‌های سیّد را بدهیم به افغانستان؛ افغان‌ها مرده‌ها را بیشتر از زنده‌ها احترام می‌کنند؛ ما اندیشه‌های سیّد را برای خود نگه‌داریم.

ما افتخار می‌کنیم که سیّد جمال در افغانستان به دنیا آمده و مزارش هم در کشور ماست؛ امّا چرا نمی‌اندیشیم که چقدر درس‌ها و آموزه‌های سیّد را به کار بسته‌ایم و تا چه اندازه به راه و روش سیّد پایبند بوده‌ایم. اگر افغانستان را با ترکیه مقایسه کنیم، بدون درنگ باید بگوییم ترکیه بسیار نزدیک‌تر از ما به سیّد است. ایران بسیار بیش از ما از آموزه‌های سیّد آموخته است. پس سیّد می‌تواند ترک باشد و می‌تواند ایرانی باشد؛ امّا هیچ نسبتی نمی‌تواند با ملّت ضعیف، فقیر، بی‌سواد و متفرّق افغانستان داشته باشد.

سیّد جمال عمر خود را بر سر وحدت امّت اسلامی گذاشت؛ از نظر او علّت ضعف مسلمانان در برابر قدرت‌های استعماری سه مسأله اختلاف، جهل، خرافه‌پرستی بود. آیا ملّتی پراکنده‌تر و متفرّق‌تر از مردم افغانستان در دنیا سراغ دارید؟ سواد و دانش در افغانستان ارزشی ندارد؛ اگر غیراز این بود، دانش و فرهنگ در این کشور پیشرفت می‌کرد و باسوادان و دانشیان در صدر می‌نشستند و قدر می‌دیدند. بگذریم از کهنه‌گرایی و خرافه‌پرستی‌ که افغانستان در جهان نظیر ندارد. ملاها و مولوی‌های نادان بر سر خوان خرافه‌پرستی ما نشسته‌اند و تغذیه می‌کنند و ما را بر ضد داشته‌های خودمان می‌شورانند.

ملّتی که سیاست‌پیشگان و نخبگان سیاسی‌اش با نامه وزیر خارجه یک کشور بیگانه چون برگی در مسیر باد بر خود می‌لرزند و جمع‌شان از هم می‌پاشد و خود را گم می‌کنند، چه قرابتی با سیّد جمال می‌تواند داشته باشد؟ آیا ما واقعا سهمی از عزّت‌طلبی، استعمارستیزی و استبدادگریزی سیّد جمال داریم؟

سید اسحاق شجاعی

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟