آیا به «سندرم استکهلم ملی» دچار هستیم؟
- انتشار: ۱۲ میزان ۱۴۰۰
- سرویس: دیدگاهگوناگون
- شناسه مطلب: 121844
در سال ۱۹۷۳میلادی در یکی از بانکهای شهر استکهلم پایتخت کشور سوئد، گروگانگیری مشهوری رخ داد. طی این گروگانگیری، چهار کارمند بانک به مدت شش روز به گروگان گرفته شدند. افراد به گروگان گرفته شده در این مدت، چنان وابستگی عاطفی به گروگانگیرها پیدا کردند که حتی از همکاری با پلیس سر باز زدند و پس از آزادی، در دفاع از گروگانگیران خود برآمدند. بعداً روانشناسان زیادی روی این پدیده تحقیق کردند و به این نتیجه رسیدند که گاهی قربانی در یک فرایند پیچیده روانشناختی به جای تنفر از مجرم، به او متمایل شده و از وی دفاع میکند. از آن پس اصطلاح «نشانگان استکهلم» یا «سندرم استکهلم» به وجود آمد که شامل چندین شاخه مانند «سندرم استکهلم خانوادگی»، «سندرم استکهلم عاشقی» و «سندرم استکهلم اداری» میشود. مثلاً در سندرم استکهلم خانوادگی، شوهر با همسرش بدرفتاری و به وی ظلم میکند اما خانم به جای تنفر، بیشتر به شوهر متخطی متمایل میشود. یا در سندرم استکهلم عاشقی و عاطفی، معشوق با عاشق خود بدرفتاری و جفا میکند اما عاشق به جای تنفر از معشوق، بیشتر به وی متمایل میشود. در ادبیات ما نیز به این موضوع زیاد اشاره شده است. این سندرم گاهی بین بالادستها و زیردستها هم دیده میشود. مثلاً رئیس به مرئوس و زیردست خود ظلم میکند اما زیردست، نه تنها اعتراضی نمیکند بلکه از رئیس دفاع هم میکند. شاید بگویید که آدمها مجبور هستند گاهی سکوت کنند اما همیشه این طور نیست زیرا در پدیده سندرم استکهلم، افرادی مورد واکاوی قرار گرفتهاند که هیچ مجبوریتی نداشته اما بازهم به کسی که به آنان بدرفتاری و جفا کرده است، علاقه داشتهاند.
من در این یادداشت به یک سندرم دیگر از این دسته اشاره میکنم که جایی ندیدهام اما میتوان آن را در پدیده سندرم استکهلم تعریف کرد. این سندرم را باید «سندرم استکهلم ملی» نامگذاری کرد. در این سندرم، مردم و ملت یک کشور از گروهها، بزرگان و زمامداران خود بیمهری، جفا و حتی ظلم میبینند اما نه تنها تنفری نسبت به مجرمان پیدا نمیکنند بلکه به آنان تمایل نیز نشان میدهند. مثلاً اگر به تاریخ چهل سال اخیر افغانستان دقت کنیم، من رد پایی از «سندرم استکهلم ملی» را مشاهده میکنم. کیست که از ناحیه دولت کمونیستی افغانستان آسیب ندیده باشد اما اکنون بسیاری از مردم نسبت به لیدرها و رهبران کمونیستها مانند نجیبالله تمایل دارند. همچنین گانگسترهای جهادی که به مجاهدین شهرت دارند، جوی خون در شهر کابل جاری کردند و کشور را به تباهی کشاندند اما اکنون حامیان و طرفدارانی دارند. همینطور خیانت حامد کرزی، اشرف غنی و سایر رهبران و بزرگان قومی و دینی به مردم و مملکت نیز بر کسی پوشیده نیست اما بازهم آنها طرفداران فراوانی دارند. مهمتر از همه، ظلم و جنایت طالبان نیز در حق ملت افغانستان از کسی مخفی و پوشیده نیست اما اکنون بسیاریها به این گروه متمایل شده و از طالبان دفاع میکنند. شاید بگویید که دفاع از جریانها در افغانستان، انگیزه قومی، زبانی، مذهبی و منطقهای و یا انگیزههای دیگری دارد. بله با شما موافقم و چنین هم است اما من ردپای پدیده روانشناختی «سندرم استکهلم ملی» را نیز در تمایل قربانیان به مجرمان میبینم که برای یک ملت، نقیصه ملی به شمار میرود.
محمد مرادی
نظرات(۰ دیدگاه)