چرا «هویتبخشی» به سادات، «سیدستیزی» است؟
تردیدی نیست که از ملزومات نخستین زندگی اجتماعی، به رسمیت شناختن مرزهای هویتی و احترام گذاردن به هویتهای قومی مختلف تشکیلدهنده جامعه است؛ چرا که اساسا جامعه انسانی، برایند همدگرپذیری و همبُودگی انسانی هویتهای قومی است و در نبود چنین عنصری، انسانها در ساحت و مرتبت حیوانی زندگی باهمی متوطن و متوقف خواهند شد و همانند «گلّهها» و «گروههایی» زندگی و فکر خواهند کرد که منافعی محدود و متنزل، آنان را به یکدیگر پیوند میدهد. منطق قرآنی «لتعارفوا» نیز مبتنی بر جامعهپذیرسازی انسانها بر مبنای حرمتنهادن به تفاوتهای نژادی و تباری همدیگر با هدف تشکیل جامعهای به دور از تنش و تخاصم بر سر قوم و قبیله است.
قرآن میگوید شما به صورت قبایلی قرار داده شدهاید تا یکدیگر را به رسمیت بشناسید، نه آن که پیوند خونی و خویشاوندی تان با قبیلهای، شما را به «غیریتتراشی» و «دیگریسازی» متخاصمانه قبایلِ غیر از قبیله خودتان وا دارد. این همان چیزی است که ایمان ما را به عنوان مردمان مسلمان و معتقد به خدا و قرآن، در حوزه اجتماعی، سُودِهی و مهندسی میکند. اما آیا مواجهه ما با هویتهای دیگر، بر پایه منطق قرآن و اسلام استوار است؟ من شک دارم.
افغانستان را در تعریف جغرافیاییاش، «کشوری محاط به خشکه» مینامند، اما این کشور پیش و بیش از آن که «محاط به خشکه» باشد، «محاط به بحران» است؛ بحرانی آنچنان گسترده و فراگیر که شاکله اصلی این سرزمین بیسروسامان را تشکیل میدهد، و بدون استثنا همه شؤون حیات فردی و جمعی ساکنان آن را تحت پوشش سایه سیاه و سنگین خود قرار داده است. بارزترین و برجستهترین شکل این بحرانزدگی، در ساحت اجتماع، در قالب «بحران هویت» به معنی بحرانسازی از مجرای هویتهای قومی تبارز یافته است.
رفتارشناسی هیاهوی هویتطلبانه جاری در جامعه ما نشان میدهد که بحرانهای افغانستان، همانند دُمَّل چرکینی است که سرکش و مهارناپذیر شده و چارهای جز «انفجار» ندارد. بحران هویت را ــ به معنایی که مورد نظر این کمترین است ــ همانهایی به وجود آورده و فربه و فراگیر ساختهاند که خود مولود و محصول بحراناند. سکانداران مدیریت سیاسی و اجتماعی و فرهنگی این سرزمین، از کرزی و اشرف غنی بگیر تا خلیلی و انوری و محقق و مزاری و سیاف و دوستم و ربانی و مسعود و دیگر مهرههای ریز و درشت بازمانده از قلم، تنها با نیروی بَرجَهاننده بحران، از گودال گمنامی به سطح و ساحت سیاستگری و سیادت قومی برکشیده شدهاند، نه به یُمن و لُطف قدرت علمی و شایستگی مدیریتی و برتری در خردمندی و فرازمندی در خداباوری و پرواپیشگی الهی!
خاصیت بحران، دگرگونسازی موقعیتهاست؛ کسانی را فرامیکَشد و کسانی را فرومیکُشد. و به همین جهت «برکَشیدگان بحران» هم از بحران تغذیه مینمایند، و هم بحران را به سود و سودای خود «برسازی» میکنند تا تداوم یابد و به تداوم تخت و بخت آنان کمک کند. بحرانهای جامعه ما بیش از آن که واقعی باشد، «برساخته» است، و همچنان که گفتم برسازندگان بحران، همانهایی هستند که موقعیت برتر سیاسی و اجتماعی خود را مدیون و ممنون بحراناند.
حال پرسش این است که آیا روابط «فرزندان بحران» هم «بحرانی» است؟ نه! فرزندان بحران در صلح و سِلم و سازگاری و سلام و علیک و شادی و شرابنوشی سیاسی به سر میبرند: (سران و صاحبان حکومت وحدت ملی!) آنها تنها زمانی به دشنه و دشنام دست میبرند که به بالارفتن از اجساد و استخوانهای کشتگان و گشنگان احساس نیاز کنند: (جنگهای داخلی دهه هفتاد!)
خوب است در همینجا این را هم بیفزایم که من به «بحرانسازی» خارجیها و بیگانگان، به عنوان «علت فاعلی» بحران، زیاد باور ندارم؛ چرا که میبینم درخت «علت قابلیِ» بحرانپذیری در سرزمین ما آنقدر تنومند و تناور است که توفانهای بحرانساز «علت فاعلی» را حتا از هزاران کیلومتر دورتر از اینجا ــ از امریکا و غرب ــ پذیرا و پاسخگو، به سمت خویش فرامیخواند.
به هر روی، ما «ملت» نیستیم و یکی از علل عمده «ملتنشدن» ما نداشتن چهره ملی است. ما هرچه داریم چهرههای شاخص قومی است و نه حتا رهبران قومی. اینان برخلاف ادعای خودشان و به رغم برچسپهایی که به آنان زده میشود، رهبران قومی نیستند، چهرههای شاخص قومیاند؛ چرا که «رهبری»، شاخصهها و مشخصههایی دارد که این مقال و مجال، جای بحث و بسط آن نیست، و هیچکدام از اینان، هیچ بار و بهرهای از آن شاخصهها و مشخصهها ندارد.
باری، بحران هویت، اکنون دامن سادات افغانستان را هم فرا گرفته و مدعیان میراثداری هویتی آنان، که همگی از سنخ و جنس چهرهها و مهرههای قومی پیشگفته هستند، برای درج نام سادات در شناسنامههای الکترونیک، تلاش و تکاپوی بیهوده میکنند. بگذریم از اینکه خود بحران شناسنامه الکترونیک در عصر حاضر، چقدر مضحک و مسخره است، اما من در یکی از پستهایم نوشتم که: « تلاش برای هویتبخشی به سادات در شناسنامههای الکترونیک، رُویه و سُویه دیگر «سیدستیزی» است. این همان غیریتسازی سادهلوحانه «خودیها»یی است که به جای آرایش ابرو، چشم را کور و بیآبرو میکنند.» این پست فیسبوکی، به صورت طبیعی، موافقان و مخالفانی از سادات و غیرسادات داشت، و در میان مخالفان نیز کسانی «بیشرمانه» مرا به «شرم از سید بودن» و کسانی هم به «کاسهلیسی دانش» متهم کردند و گروهی البته متناسب با تربیت خانوادگی و ویژگی شخصیتی خود راه دشنام و ددمنشی را در پیش گرفتند و رکیکترین دشنامهای ناموسی و غیراخلاقی را نثارم کردند. جواب این دسته از کاربران سکوت است؛ چرا که پاسخ آنان به پاسخ منطقی و اخلاقی بنده نیز بهتر و فراتر از مواجهه نخست شان با آن پست نخواهد بود. در اینجا اما پس از این طرح مسأله نسبتا طولانی، نکاتی را برای روشنی بیشتر دیدگاهم در این خصوص، خطاب به دوستان اهل گفتگو یادآوری میکنم:
1. وقتی من میگویم «تلاش برای هویتبخشی به سادات، سُویه و رُویه دیگر سیدستیزی است» صورت اجمالی بیان وضع موجود، و گزارشی گذرا از شرایط بحرانی جامعه ماست، نه مخالفت با درج نام سادات در شناسنامههای الکترونیک. اگر شما چیزی جز این از سخن من فهم کردهاید، یا سعی میکنید فهم مورد نظر خود را برای عقدهگشایی و بُروندادن کینههای نهفته در درون تان بر آن تحمیل کنید، مشکل خودتان است و بهتر است قبل از آن که برای ایجاد مشکل با من دست به کار شوید، بروید مشکل خودتان را با خودتان حل کنید!
2. من سادات را دارای هویت دوگانه «مستقل» و «مشترک» میشناسم. هویت مشترک سادات، هویت مذهبی شیعی است که گسترهای به بزرگی اقوام سادات، هزاره، قزلباش، بیات و… را تحت پوشش قرار میدهد. این هویت در مرزبندیهای هویتی بیرون از حوزه شیعیان، اعتبار بیشتری دارد و در مواجهه با دشمنانی مثل داعش و طالبان، بدون تفکیک هویتهای خُرد و ریز درونی سید و هزاره و قزلباش و… در کلیت خود مورد توجه قرار میگیرد. خردمندانه هم این است که ما با تشدید اختلافات درونی، تهدید بیرونی را علیه خود بَرَنده و بُرَنده نسازیم. این مهم زمانی بهتر درک خواهد شد که به هویتی و فرامرزیشدن جنگها و جدالهای عصر خود توجه کنیم و نیک بنگریم که داعش و کلیت جریان افراط یک هویت است، نه قومیت مدعی هویتطلبی.
3. سادات در میان همه اقوام و مذاهب افغانستان، پخش و پراکندهاند، اما سادات سنی، دغدغه و دلهره هویتی سادات شیعه را ندارند و در این میدان و مطالبه با آنان همدلی و همنوایی نمیکنند. بنابراین سادات هویتطلب شیعه، در اولین گام هویتطلبی خود که تجمیع نیروهای جمعیتی پراکنده همگون و همخون شان از سراسر افغانستان است، توفیقی نداشتهاند، و این بر فضای رایزنیهای آنان با کسانی مثل اشرف غنی، اثر منفی و معکوس میگذارد.
4. سادات در افغانستان، نقش پیشگامی تاریخی خود برای راهاندازی و رهبری جریانهای مبارز و عدالتطلب را از دست دادهاند. این وضعیت، نتیجه واگرایی اجتماعی و فقدان محوریت کاریزماتیک در میان سادات است. مهمترین دلیل و گواه این وضعیت، هیاهوی هویتطلبی امروزین آنان است که نشاندهنده انفعال و استیصال کنونی و انفصال شان از گذشته تاریخی ـ اجتماعی خود است. به بیان دیگر، سادات به علت تن در دادن به آسیبهای اجتماعی دهههای گذشته، در موقعیت انکارپذیری هویتی قرار گرفتهاند، و راه برونرفت از آن، درج هویت سادات در شناسنامههای الکترونیک نیست، بلکه نوسازی بنیهها و تقویت مبانی علمی ـ اخلاقی ـ اقتصادی شان با تمرکز بر تربیت نیروهای نخبه در عرصههای مختلف، و بازآفرینی جایگاه گذشته خود در مدیریت اجتماعی، از مجرای ایجاد فرصتهای خلاقیت و ابتکار عمل، با اتکا به استعداد ذاتی و درونی خود برای عبوردادن جامعه از بحرانهای گوناگون است. نباید فراموش کنیم که ضعیف، محکوم به انکار است و هویتطلبی کنونی سادات از موضع ضعف انجام میشود.
5. همچنانکه اشاره شد، سادات افغانستان فاقد رهبری انسجامبخش قومی هستند. در میان این قوم، محوریت مورد قبول برای همگان وجود ندارد، و این، به همان اندازه که مایه پراکندگی و سرگردانی هویتی ـ اجتماعی نیروهای سادات شده است، از قدرت مانور و چانهزنی و لابیگری آنان در دهلیزهای هویتسازی نیز کاسته است. عَلَمداران و داعیهداران موجود درج هویت سادات در شناسنامههای الکترونیک یا کودکان تازه به دورانرسیده از برکت مرگ پدر، و یا بزرگترهای در معرض و مظان اتهام سوء استفادهگری سیاسی از پروژه هویتسازی برای سادات هستند.
6. فقدان محوریت مورد قبول قومی در میان سادات، موجب میشود که آنان حتا اگر موفق به بازتراشی هویت شناسنامهای هم برای خود شوند، در سازوکار سیاسی قدرت توفیقی نداشته باشند.
7. استقلال هویتی زمانی مُوجَّه و مقبول است که مایه گسست اجتماعی و تضعیف هویت مذهبی و تشدید بحران جاری در جامعه نشود، و زمینهها و بسترهای همدیگرپذیری انسانی در پرتو ثبات سیاسی و اجتماعی هم فراهم باشد. اکنون اما به دلیل تلاش سازمانیافته و هدفمند اقلیت لائیک و سکولار هزاره برای ساداتهراسی با بدنامسازی آنان و پراکندن بذر نفرت اجتماعی از این اقلیت اجتماعی، تلاش برای هویتسازی الکترونیک برای سادات، به چاقوی سیدستیزان دسته خواهد داد تا بر پیکر زخمی آنان عمیقتر و قدرتمندتر از پیش زخم بکارند. و این همان چیزی است که من گفتم: « تلاش برای هویتبخشی به سادات، سُویه و رُویه دیگر سیدستیزی است.»
8. مخالفت همگانی اقوام غیرپشتون با تسطیح و یکسانسازی هویتیِ «افغان» در شناسنامههای الکترونیک، از آن جهت معقول و مورد قبول است و بود که آن اقدام، مستلزم حذف هویتهای قومی دیگر و «اثبات» یک هویت جعلی و تحمیلی، از رهگذر «انکار» هویتهای حقیقی اقوام دیگر، و مخالف معیار قرآنیِ «لتعارفوا» بود.
9. من به عنوان یک «سید» نه از هویتم «شرم» دارم، و نه کسانی مثل «دانش» و «داعش» را به رسمیت میشناسم و نه سرِ سرشکستهای دارم که در برابر ارباب قدرت و سیاست، سَر خَم کنم، و نه با اصل درج نام سادات در شناسنامههای الکترونیک مخالفت میکنم، جرم من این است که به این موضوع، از موضعی نگاه میکنم که مبتنی بر آموزههای انسانی و اسلامی و مُشرِف بر تحولات جاری جامعه و برآمده از تحلیل جامع جامعهشناختی بحران است.
بیایید به جای درگیرشدن در کف خیابان، این درگیری را از فراز بام طبقه پنجم نگاه کنیم.
راحل موسوی