یادداشت/ کارنوال انسان‌سوزی در میانمار

  • انتشار: ۲۳ سرطان ۱۳۹۶
  • سرویس: اجتماعیدین و اندیشه
  • شناسه مطلب: 26314

داستان بشر، قصه پر رنج و دردی است که در غبار خواسته‌های بی‌انتهای هم‌نوع خود گُم شده است. این غبار گاهی از افغانستان بلند شده و وگاهی هم از سوریه، زمانی از غزه بر می‌خیزد و گاهی هم از عراق و یمن.

فرقی نمی‌کند همین غبار شهر منهتن را نیز زمانی در خود فرو برد که سرانجام آن شکل گرفتن همان داستان رنج و درد بشر بود؛ و اینک سرنوشت مردم برمه/ میانمار نیز در همان مسیری قرار گرفته که انتهای آن به یک تراژدی انسانی ختم می‌شود و ختم شده است.

تراژدی‌های انسانی فراتر از ملیت، مذهب، دین و جغرافیا است. روزی که در حیفا بر بدن کودکی ترکش کاتیوشا نشست، تراژدی بشری بود و روزی که کودکی در مقابل چشمان پدرش در غزه جان داد هم تراژدی بشری بود. روزی که کودکی در سوریه سر بریده شد، تراژدی انسانی بود و روزی که کودکان سوری نمی‌توانستند به خاطر استنشاق گازهای سمی نفس بکشند هم تراژدی انسانی بود.

کشور من هم صحنه تراژدی انسانی است. کودکی که در هلمند سربریده شد هم تراژدی انسانی بود و کودکی که بر اثر گلوله خودی در بلخ جان داد هم تراژدی انسانی بود. این است داستان بشر که باید از خود و بیگانه رنج و درد بکشد تا سرنوشت‌ غم‌انگیز و اندوهگین‌ خود را در زبان بی‌زبانی بیان کند.

اکنون بدور از چشم‌های جهانیان نوبت مردم میانمار است تا بسوزند. البته آنان از سال‌ها پیش می‌سوزند اما چشم‌های غافل و غبارآلود بشر، از دیدن آن ناتوان است. مردم میانمار را دریابید. هم اکنون کارنوال انسان‌سوزی و هلوکاست در میانمار ادامه دارد. زنان سوختند، کودکان سوختند، مگذارید که وجدان بشریت هم بسوزد.

محمد مرادی

نظرات(۱ دیدگاه)

نظر شما چیست؟