یادداشت/ درخت تنومند در پهنای حوزه تمدنی

  • انتشار: ۱۷ حمل ۱۳۹۶
  • سرویس: اجتماعی
  • شناسه مطلب: 20526

یکی از موضوعاتی که ذهن برخی را مشغول کرده، استفاده از کلمات «فارسی» و «دری» است. چندی پیش این موضوع تحت عنوان «فارسی و دری، یک روح در یک بدن» از این قلم مورد بحث قرار گرفت.

در آن مطلب گفته شد که تلاش برای نشان دادن فاصله بین گویش فارسی و دری، یک موضوع کاملاً سیاسی بوده که برخاسته از ذهنیت جغرافیای سیاسی است. همچنین در آن یادداشت، اشاره شد که تفاوتی از نگاه تاریخی و ادبی بین گویش فارسی و دری وجود ندارد.

در یادداشت حاضر، بدون پرداختن به تلاش‌های سیاسی و تباری برای نشان دادن تفاوت بین گویش فارسی و دری، بحث را با یک رویداد تاریخی دنبال می‌کنیم.

قایلین به متفاوت بودن گویش فارسی و دری، استدلال می‌کنند که زبان دری برخاسته از خراسان شرقی(افغانستان فعلی) و زبان فارسی متعلق به سرزمین فارس(ایران فعلی) است. یکی از استدلال‌هایی که خاستگاه و حوزه زبان فارسی و دری را متفاوت عنوان می‌کند، مطلبی از سفرنامه «ناصرخسرو بلخی» است. قایلین به جدایی زبان فارسی و دری چنین استدلال می‌کنند که زبان دری در قرن‌های اولیه هجری در حالی در شرق خراسان صحبت می‌شد که مردم در فارس با زبان دری بیگانه بودند. آنان منطقه تبریز را مثال زده و از شاعری به نام «قطران»، اسم می‌برند که واژگان دری نمی‌دانست.

بنده اعتماد زیادی به جستجوی اینترنتی و سایت‌ها ندارم، لذا به اصل کتاب سفرنامه ناصرخسرو مراجعه کردم تا ببینم قضیه از چه قرار است. ناصر خسرو در صفحه 9 کتابش، ماجرای دیدار خود با قطران را چنین نوشته است:

«و در تبریز قطران نام شاعری را دیدم، شعری نیک می‌گفت اما زبان فارسی نیکو نمی‌دانست»

در اینجا سه نکته حایز اهمیت است که خدمت عزیزان عرض می‌کنم:

1- ناصر خسرو در متن بالا از واژه فارسی استفاده کرده است نه دری. بنابر این، برای آنانی که از سفرنامه ناصر خسرو برای بیگانه بودن سرزمین فارس با گویش دری استدلال می‌آورند، محلی برای استدلال باقی نمی‌ماند.

2- قطران شاعر، در کل با زبان فارسی مشکل داشته است نه دری. علت آن هم این بوده که سرزمین قطران یعنی تبریز، آذری زبان و ترک‌تبار بوده است. عدم آشنایی قطران در مجموع با زبان فارسی را نویسنده کتاب «تاریخ ادبیات افغانستان» در صفحه94 همین کتاب مورد تایید قرار داده است. این نکته را اضافه کنم که در حاضر نیز شهروندان تبریز به زبان ترکی- آذری صحبت می‌کنند. آنان چنان در حراست از زبان خود متعصب اند که وقتی به فارسی با آنان صحبت کرده ام، با اکراه جوابم را داده اند.

3-  نکته سومی که بر استدلال تقسیم حوزه تمدنی فارسی زبانان به فارسی و دری خط بطلان می کشد، استفاده از واژه فارسی توسط خود ناصر خسرو است. اگر فارسی متعلق به سرزمین فارس می‌بود، چرا ناصر خسرو که خود اهل خراسان و بلخ بود، در اشعار و سفرنامه اش، از کلمه فارسی استفاده کرده است؟ علاوه بر این، فردوسی شاعر و حماسه سرای نامی نیز اهل خطه خراسان زمین بوده که عُمری را در خراسان شرقی از جمله غزنی سپری کرده است. او نیز مثل ناصر خسرو در جای جایی شاهنامه اش از واژه «فارسی» و «پارسی» سخن گفته است. از طرف دیگر، شاعران زیادی هم‌عصر ناصر خسرو و فردوسی در جغرافیای فعلی ایران می‌زیسته اند که در اشعار خود از کلمه دری استفاده کرده اند.

در نتیجه‌گیری باید تصریح کرد: از همان ابتدا چنانچه گویش «فارسی» برای اهل خراسان شرقی(افغانستان فعلی) نا آشنا نبوده، گویش «دری» برای اهل فارس (ایران فعلی) هم بیگانه نبوده است. دلیل آن هم مشخص است که تفاوتی بین این دو گویش وجود ندارد. اگر برخی تصور می‌کنند تفاوتی در این دو گویش دیده می‌شود، فقط در حد چند لغت است. این امر چنان طبیعی است که در عصر حاضر حتی در گویش و لهجه ساکنان دو شهر همجوار نیز تفاوت‌هایی دیده می‌شود. بنابراین، تاکید بر افتراق فارسی و دری، یک موضوع کاملاً غیرعلمی و ادبی است که با اهداف مشخصی دنبال می‌شود.

برخی تصور کرده اند که زبان هم مانند بسیاری از اختراعات دیگر، یک نفر یا چند نفر در دو اتاق جداگانه دورهم نشسته و زبان فارسی و دری را در دو سوی مرز اختراع کرده اند. در حالی که بر اهل فضل و ادب پوشیده نیست که شکل‌گیری و گسترش یک زبان، به اندازه تاریخ و گستره یک حوزه تمدنی پیشینه دارد. آنانی که در برابر استفاده از واژه فارسی مقاومت نشان می‌دهند، عمداً یا سهواً کوشیده اند نشان دهند که زبان فارسی متعلق به سرزمین فارس یا ایران است. این در حالی است که زبان فارسی، زبان بین‌المللی یک تمدن بوده و هست و جغرافیای سیاسی کشورهای منطقه در قامت آن نمی‌گنجد. سخن آخر این که فارسی و دری، درخت واحد و تنومندی در پهنای یک حوزه تمدنی بوده که لهجه‌ها و گویش‌ها، شاخسار آن اند.

محمد مرادی

نظرات(۱ دیدگاه)

نظر شما چیست؟