کشور مستقل وابسته یا وابسته مستقل
- انتشار: ۲۹ اسد ۱۳۹۶
- سرویس: اجتماعیدیدگاه
- شناسه مطلب: 29175
واژه استقلال، در عرصه سیاست و عصر ملیگرایی، آهنگ غرورآفرین و موسیقی پر شکوه است و هر انسان وطنپرست از شنیدنش مسحور میشود و ناخودآگاه به وجد میآید. چرا که استقلال حکایتگر رشد، بلوغ، نفی انقیاد، وابستگیها و دست یافتن یک ملت به آزادی و کرامت همه جانبه است.
اما اصولا کشوری که اتباع آن، به دلیل و جود فقر، بیکاری، تبعیض و کشتار، حرمت و کرامت ندارند، سخت است ادعا کند که به استقلال دست یافته است. کشوری که بر مرزهایش تسلط ندارد و سرحداتش همواره مورد تازش راهزنان جهادگر و جهادگران راهزن بوده است؛ کشوری که برخی گروهها؛ با افتخار از بیگانگان پول و دستور میگیرند تا منافع ملی را ندیدهانگارند و به صورت سبوعانه کشتار راه اندازند و در راستای منافع بیگانگان گام بردارند؛ ولی، حکومت، برای جلوگیری از تاخت و تاز آنها و صیانت از جان و مال شهروندان، نمیتواند کمترین کاری انجام دهد، مشکل است که خود را مستقل بداند.
استقلال؛ یعنی حاکمیت مقتدرانه، آزادانه و همهجانبه یک ملت بر سرنوشت خود که اصولا گوهره آن چیزی جز عزت، کرامت و منزلت شهروندان در سایه حاکمیت ملی نمیباشد.
با امعان نظر به این موارد؛ در مواجه با مفهوم استقلال افغانستان، انسان اگر منصفانه قضاوت کند، در یک موضع پاردوکسیکال قرار میگیرند. با اینکه که این کشور طی معاهدهای با انگلیس در سال ۱۹۱۹ به استقلا دست یافت و اینک افغانستان بر اساس حقوق بین الملل، به عنوان کشور مستقل و غیر وابسته شناخته شده میشود و عضو سازمان ملل است؛ اما بسیاری از هموطنان از روی دردمندی، در پذیرفتن این واقعیت دچار تردید میشوند.
این به آن دلیل است که زیر ساختهای استقلال که عبارت باشد از اصل حقوق شهروندی، عدالت، برابری، تولید حداقل نیازهای اساسی، انباشت سرمایه ملی، تنظیم بودجه ملی بر پایه عواید ملی، حمایت همهجانبه و مؤثر از حقوق اتباع چه در داخل چه در خارج، دفاع شجاعانه و مقتدرانه از مرزهای کشور؛ در این واحد جغرافیای سیاسی عملا مفهوم ندارد.
جنگ، مهاجرت، فقر، تبعیض، بیکاری، نبود حکومت مقتدر، بهشکل دردناکی به حرمت و کرامت این مردم لطمه وارد کرده است. هیچ حکومتی به وجود نیامده است تا با تکیه بر توان داخلی، و بهرهگیری از استعدادهای نهفته در این مرزوبوم جهت رفاه و بالا بردن کرامت این مردم، گامی بردارد.
درنتیجه، بایسته است، ژرف اندیشانه تامل گردد، که چرا بعد از سپری شدن ۹۸ سال از استقلال افغانستان، اما سخن گفتن از استقلال همچنان مایه طنز و تمسخر قرار میگیرد و از شنیدن واژه استقلال، به مردم افغانستان، حس غرور ملی دست نمیدهد.
چرا کشوری که در همسایگی ما قراردارد و ۲۸ سال پس از استقلال کشور ما متولد شده است و هفتاد سال از کل عمرش میگذرد، خودش را در زمره کشورهای دارنده سلاح اتمی قرار دادهاست و افغانستان، پس از گذشت ۹۸ سال از استرداد استقلال، در تولید کبریت، هنوز دچار مشکل است.
حقیقت این است که افغانستان به رغم اینکه توانست است خود را از یوغ استعمار عریان برهاند؛ ولی نتوانست است خود را از وابستگی پنهان نجات دهد. علت هم یک چیز است” حاکمیت قبیله”.
در این کشور، تفکری وجود دارد که میخواهد حکومت از آن یک قوم باشد و گزینه حاکمیت ملی و مشارکت همگانی پذیرفتنی نیست؛ لذا ناچار است برای حفظ این وضعیت نامتعادل و جلوگیری از استقرار حاکمیت ملی، به قدرت کشورهای بیرونی تکیه زند و به وابستگیها امتداد بخشد. بنابر این، باورهای برتریجویانه قومی، این سرزمین را همواره به بندگی و بردگی کشانده است و نگذاشته است هویت ملی و دولت ملی شکل بگیرد و همه استعدادها، برای ساختن افغانستان آباد و آزاد به کار گرفته شود و استقلال همه جانبه بدستآید.
سلطهطلبان برای حفظ سلطه و نابرابری و گروههایی محروم، برای زدودن این سلطه ناروا و دستیابی به حقوق برابر، تمام توان خود را به کار بستهاند و این تقابل، بستر، برای ساختن کشور را ناهموار و زمینه را برا وابستگیها و دخالت بیگانهها بیش از پیش هموار کرده است. تا این تفکر تمدنگریز و مدنیتستیز حاکمیت دارد، این بندگی و بردگی نیز ادامه خواهد داشت و نخواهد گذاشت که افغانستان به آن استقلال غرورانگیز ملی و همهجانبه دست یابد. دارندگان تفکر برتری جویانه قومی، برای حفظ سلطه و هژمونی یک قوم، به هر نوع سرسپردگی تن در میدهند تا تفوق قبیلهای را در این کشور حفظ نمایند؛ اما در داخل از هرگونه انعطاف و همگرایی ملی ابا میورزند تا مبادا یک دولت مدرن و ملی شکل بگیرید و همه از حقوق برابر، بهرهمند گردند. به همین، دلیل یک روزی روسها، روز دیگر پاکستانیها و عربها و در روزگار دیگر امریکاییها به این سرزمین کشانده میشود و ذلیلانه تلاش صورت میگیرند تا آنان را اقناع کنند که تنها راه ممکن برای استقرار حداقل یک حکومت نیمبند و شکننده نیز حاکمیت و برتری یک قوم، باید تثبیت شود و الا افغانستان به نابودی کشانده میشود. باید پرسید، مگر این کشور، الان غیر از ویرانی و عقب ماندگی همه جانبه که معلول تفکر منحط قومی است چه دارد؟!
بنابراین، تا این تفکر ضد آبادانی، ضد و روحیه ملی، به ظاهر قهرمانساز و ضد خارجی؛ اما در واقع مزد بگیر، سلطپذیر و زمینهساز حضور خارجیها وجود دارد؛ اصول زیربنایی استقلال، شکل نمیگیرد و تنها مفهوم حقوقی و جنبه روبنایی خود نمایی میکند. به این ترتیب تا این وضعیت وجود دارد، از افغانستان میتوان به کشور مستقل؛ اما وابسته یا کشور وابسته؛ ولی مستقل تعبیر کرد.
داکتر سید جواد سجادی
نظرات(۰ دیدگاه)