کانون شرارت در همسایگی افغانستان

  • انتشار: ۱۱ دلو ۱۳۹۶
  • سرویس: اجتماعیدیدگاه
  • شناسه مطلب: 36356

خوانندگان عزیز کم‌وبیش اطلاع دارند که طراح اصلی کشوری به نام پاکستان «اقبال لاهوری» شاعر، فیلسوف و متفکر بزرگ شبه‌قاره هند است. او این موضوع را در سال ۱۹۳۵ در نشست حزب «مسلم لیک» مطرح کرد.

با توجه به اندیشه‌های انسانی و اسلامی اقبال و دغدغه‌های دینی او، کمتر باید در مورد نیت او برای تشکیل پاکستان شک کرد. او هرگز متوجه نبود که پاکستان روزی به جای کشوری پاک و همسایه خوب برای کشورهای منطقه، به نماد شر برای منطقه و جهان تبدیل ‌شود.

قبل از تشکیل پاکستان، بسیاری از اندیشمندان این سرزمین، مخالف نظر اقبال بودند که بعدها دیدگاه شان را علنی بیان کردند و تا پای شکنجه و زندان هم رفتند. رهبران مخالف ایجاد کشور پاکستان، متوجه شده بودند که داعیه پاکستان ابزاری برای تسلط نظامیان عمدتاً پنجابی بر جان و مال مردمان سایر اقوام است. دغدغه اندیشمندان مسلمان به جا بود زیرا سرزمینی که اکنون پاکستان نامیده می‌شود، قبل از استقلال، به یک دژ نظامی درآمده بود که از «کویته» تا «راولپندی» به کمربند امنیتی شناخته می‌شد.  نظامی‌گری، در شمال‌غرب هند یا سرزمین فعلی پاکستان، حاصل ایده‌ای است که درباره آن در سلسله مطالبی که سال گذشته تحت عنوان «خط دیورند و ماجراها»، منتشر شد.

هند بریتانیایی در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی، زمین‌های پاکستان فعلی را حیاط‌خلوت هند می‌دانست که به مثابه کمربند امنیتی برای هند در برابر روسیه تزاری عمل می‌کرد. در 50 سالی که نیمه دوم قرن 19 میلادی را در بر می‌گیرد، از پنجاب و سند گرفته تا لندن، سیاستمداران و نظامیان انگلیس و همچنین وزرای مخصوص هند بریتانیایی، در کابینه انگلستان، متوجه یافتن مرزی مستحکم بین افغانستان و هند بودند. در این راستا نظرات و سیاست‌های چندگانه‌ای ظهور کرد که دو نظریه مهم دراین باره طرفداران زیادی داشت. راهبرد «دفاعی» یا «استحکامی» و استراتژی «پیشروی» یا «فاروردپالیسی» از همه بیشتر هوادار داشت. بین این دو دیدگاه، استراتژی پیشروی دارای طرفداران بیشتری نسبت به یکی اولی در کابینه انگلیس بود که مالکان سرمایه نیز از آن حمایت می‌کردند. از طرفداران جدی نظریه پیشروی یکی «سرهانری‌ راولنسن» بود که در سال‌های جنگ اول افغانستان و انگلیس از طرف دولت متبوع خود، سمت مأموریت سیاسی در قندهار داشت. وی مرد سیاستمدار و مطلعی بود و بنابراین از پیشروی‌های روسیه در آسیای مرکزی اندیشه داشت. راولنسن، تقویت نیروهای انگلیسی را در مرزها و سرحدات هند با افغانستان مدنظر گرفت. وی پیشنهاداتی را به لندن فرستاد و نظر داد که با اعزام گروه‌های اقتصادی و سیاسی در کابل و آسیای مرکزی، موضع انگلیس‌ها تقویت شود. این سیاستمدار معتقد بود که انگلیس‌ها به منطقه «کویته» و «کرم» واقع در پاکستان فعلی نیز نفوذ کرده و باعث تقویت نیروهای انگلیسی در مناطق قبایلی شوند. مدتی از نظریه فارورد پالیسی نمی‌گذشت که این ایده، نظر بسیاری را در هند و لندن به خود جلب کرد.

چنانچه می‌دانیم نتیجه آن به جنگ دوم افغان- انگلیس منجر شد و پس از همین حادثه بود که به تدریج سرزمینی که اکنون پاکستان نامیده می‌شود، به دژ نظامی برای حفاظت از منافع بریتانیای کبیر تبدیل گردید.

به هر حال، در بحبوحه جنگ دوم جهانی که تلاش برای جدایی پاکستان از هند به رهبری محمدعلی جناح آغاز شد. در پاکستان دو رهبر معروف و پر نفوذ یعنی «ابوالعلا مودودی» بنیان‌گذار و رهبر حزب «جماعت اسلامی» و «خان عبدالغفارخان» رهبر جریان «خدایی خدمتگاران» یا «سرخ جامگان»، مخالفت خود را با ایجاد پاکستان علنی کردند. آنان می‌دانستند که پاکستان پس از جدا شدن از هند، در چنگ نظامیان می‌افتد و این‌گونه زندگی بر مردمان این کشور و منطقه به جهنم تبدیل می‌شود. در کنار این، «ماهاتما گاندی» و «جواهر لعل نهرو» از رهبران هند نیز، مخالف جدایی پاکستان از هند بودند. این دو رهبر، علاوه بر این که از تبدیل شدن پاکستان به یک پادگان نظامی اظهار نگرانی می‌کردند، بابت تنش‌های فرقه‌ای و مذهبی به خصوص درگیری‌های احتمالی بین مسلمان‌ها و هندوها و همچنین مهاجرت‌های احتمالی نیز دغدغه داشتند.

پس از تشکیل پاکستان در 1947 میلادی، نگرانی‌های مودودی، عبدالغفارخان، گاندی و نهرو به واقعیت پیوست و این پیش‌آمد تلخ، به یکی از بزرگ‌ترین فجایع قرن بیستم تبدیل شد که برخی اوقات از آن به عنوان بزرگ‌ترین جابه‌جایی جهانی نام برده می‌شود. هیچ‌کس به طور قطع از عمق فاجعه خبر ندارد ولی حدود ۱۲ میلیون نفر در حالی که نومیدانه تلاش می‌کردند از یکی از دو کشور تازه تأسیس شده، به کشور دیگر نقل مکان کنند، به صورت پناهنده و بی‌خانمان درآمدند. در جریان یک کشتار وحشتناک که در آن جوامع اصلی هم تجاوزگر و هم قربانی بودند، حدود نیم میلیون تا یک میلیون نفر کشته شدند. در ایالت پنجاب جایی که مسلمانان، هندوها و سیک‌ها نسل‌ها در کنار یکدیگر زندگی کرده و با زبان واحدی صحبت می‌کردند، تفکیک مسلمانان از هندوها و سیک‌ها پیش آمد و در نتیجه آن مسلمانان به طرف غرب و پاکستان به راه افتادند و سیک‌ها و هندوها به سوی شرق و هند فرار کردند.

موضوع کشمیر، داغی بر پیکر شبه‌قاره از همان زمان باقی ماند که تاکنون خون از آن جاری است. یک سال پس از استقلال پاکستان و درگذشت مشکوک محمدعلی جناح، جنرال «ایوب خان» به قدرت رسید و این‌گونه پاکستان به چنگ نظامیان افتاد و تاکنون که بیش از 70 سال از آن زمان می‌گذرد، هنوز که هنوز است، پاکستان توسط نظامیان و دستگاه جاسوسی این کشور اداره می‌شود. امروز ارتش و سازمان اطلاعات پاکستان یا «آی.اس.آی» نه تنها بر احزاب و دولت‌های به اصطلاح مردمی این کشور سلطه دارد، بلکه بیش از 180 میلیون نفر از جمعیت این کشور را نیز به اسارت گرفته است. خصلت رژیم‌های نظامی، بر نظامی‌گری و آشوب‌طلبی استوار است تا نظامیان در سایه آن، حرف اول را در کشور بزنند.

پس از تسلط نظامیان بر پاکستان، آنان نیاز به ایجاد و تقویت یک شبکه همسو با خود در داخل و خارج کشور داشتند. به همین خاطر مبادرت به ایجاد و تقویت هزاران مدرسه دینی و سپس سربازگیری از همین مدارس کردند. آمارها درباره مدارس دینی در پاکستان متفاوت است ولی کمتر از 30 هزار مدرسه نیست که همواره در خدمت آشوب‌طلبی نظامیان این کشور در منطقه بوده و هستند. طبق گزارشی که نهادهای اطلاعاتی پاکستان در جدی 1393به دولت ایالتی پنجاب ارائه کردند، تنها در این ایالت 1434 مدرسه دینی فعال است.

به هر حال، در حال حاضر سازمان آی.اس.آی، جزء 10 شبکه برتر اطلاعات جهان و در عین حال مخوف‌ترین دستگاه جاسوسی جهان است. اصلاً سرویس حفاظت از پاکستان که بعداً به آی.اس.آی تغییر نام داد، الگوبرداری از سرویس جاسوسی استعمار انگلیس است. همان‌طور که مشهور است، اساس سلطه بریتانیا بر کشورهای استثمارشده، ایجاد تفرقه، آشوب و بی‌ثباتی بوده تا از این طریق بیش‌ازپیش ملت‌ها را در بند بکشد. بنابر این، بریتانیا در هر سرزمینی که پا گذاشت، به تربیت نیروهایی اقدام کرد که تئوری‌شان برآشوب و ماجراجویی‌های نظامی بود. با توجه به همین اصل، سازمان‌های نظامی و اطلاعاتی پاکستان که تربیت شده دست انگلیس است، دست‌کم پنج دهه است که با هدف آشوب در افغانستان فعال‌ است. حضور مخرّب نهادهای امنیتی و نظامی پاکستان در افغانستان، یا در حاشیه و یا در متن قرار دارد اما آنجا که در حاشیه قرار داشته، بازهم مهم‌تر از متن بوده است. اگر قرار باشد، 10 علت را برای خون‌ریزی دهه‌های اخیر در افغانستان بشماریم، شرارت پاکستان، در صدر علت‌ها قرار خواهد گرفت. هیچ خونی در افغانستان ریخته نمی‌شود مگر این که در کنار عوامل دیگر، رد پای پاکستان نیز در آن دیده می‌شود. سخن آخر این که نگارنده این سطور، هرگز عوامل دیگر نابسامانی را در افغانستان، نادیده نگرفته بلکه هدف از نگارش این یادداشت، یادآوری از نقش مخرّب و شرارت‌پیشگی پاکستان در افغانستان و منطقه است که بر بیشتر عوامل نابسامانی در افغانستان غلبه دارد.

مرادی

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟